آنارشیسم ~ کماکان تنها تئوری انقلاب ضد سرمایه داری / قسمت اول تا هشتم
با سلام و درود به رفقا و دیگر خوانندگان
قسمت اول
وقت آن رسیده که بقول معروف
'آستین ها را بالا زده' , 'چشمها را شست'
و به مبارزه ایدئولوژیک ,در میان رفقائی که با بینش اقتدارگرایانه
مارکسیستی/لنینیستی و شعبات ریز ودرشت آن(از مائویسم گرفته تا استالینیسم,
ترتسکیسم,کاستروئیسم و....)خط کشی قاطع کرده و خود را در زمره افراد,محافل و
گروههای خود مختار (معروف به "اتونوم") ,موقعیت آفرینان وآنارشیست
قلمداد میکنند, دست بزنیم . بهمین منظور و در این راستا ,در اینجا, توصیه میکنم که
رفقا به مطالعه دقیق جزوه "آزاد شدن", نوشته رفیق آنارشیست آمریکائی(*)
جیمز هراد (به انگلیسی و با ترجمه نویسنده این سطور) در شماره های 2 تا 4 نشریه "نه خدر"
رجوع کنند(**) .( ناگفته نماند من درهمین جا, نشریه مجازی "نه سخد",
همان جزوه را تحت عنوان " آنارشیسم ~ کماکان تنها تئوری انقلاب ضد سرمایه
داری" , در چند بخش, باز تکثیر کرده ام) . باشد, تا در روند این مبارزه
'فلسفی-ایدئولوژیک' بتوانیم به گسترش مبارزات روزمره مان برای تحقق آرمان رهائیبخش
بشری(آنارشی یا همان سوسیالیسم آزادیخواهانه) قدمهای استواری را برداریم
.
زنده باد برپائی انجمنهای دموکراتیک مستقل محلی در هر کوی و برزن
زنده باد آزادی-زنده باد آنارشی
پیمان پایدار
******************************
(*) رفیق هراد چند سال
بعد جزوه فوق را با اضافه کردن 90 صفحه دیگر (و لیست وسیعی از کتاب های پایه ای)
آنرا در دو نوبت بشکل کتاب در بوستون- ماساچوست, آمریکا به چاپ رساند. همانطور که
قول داده ام ,در آینده نزدیک, اضافات فوق الذکر را نیز ترجمه کرده و کل کتاب را با
ویراستاری دقیقتر بشکل 'پی دی اف' به رفقا و علاقمندان ارائه خواهم داد
.
پیشگفتار
در اینکه تئوری مارکسیسم,بخصوص مارکسیسم- لنینیسم,شکست
مفتضحانه ای را متحمل شده است جای هیچ شک و شبهه ای نمی بایست در میان باشد.همین
بس که با تحلیلی عمیق به ماهیت اقتصادی و سیاسی-فرهنگی در انقلاب اکتبر1917 روسیه ,
انقلاب چین درنیمه قرن بیستم-1949 -و دیگر"انقلابات" در اقمار بلوک شرق,
که در حقیقت چیزی جز سرمایه داری دولتی در عمل نبوده اند, و ماهیت نحس کنونی شان, که
چیزی جز دال بر سرمایه داری مافیائی نمی باشد, انداخته تا این حقیقت بر همگان
آشکار گردد
از طرف دیگر, برای آنهائی که هم و غم
مبارزات ضد سرمایه دارانه و ساختن آتیه بشریت, در
جامعه ای انسانی بدور از
استثمار و از خود بیگانگی, کماکان دغدغه
فکریشان میباشد, بمانند روز روشن است که
تئوری آنارشیستی از انقلاب همزمان با مارکسیسم -وخود شخص مارکس-رشد کرد و
درعمل(بطور مثال با شرکت مستقیم باکونین در دوران انقلاب1871 "کمون پاریس"
وتا خیر دو ماهه مارکس و پیروانش از دفاع از این اولین انقلاب پرشور ضد سرمایه
دارای, که حاکی از شک و تردید آنها مینمود) حقانیت خویش را ثابت گردانیده است.غرض
از این نوشتار نه اینست که این حقیقت تاریخی را "ثابت" کند (که طبعا
مشکل هیچکس را در حال حاضر حل نمیکند) بلکه توضیح
وتشریح ترفندهای گوناگون از این تئوری از بدو حرکتش تا کنون از یکطرف و طرح اصولی ترین شکل/نوع آن
بعنوان تئوری انقلابی برای عصر کنونی میباشد. نشان دادن این امر که برای
نابودی سیستم سرمایه داری کماکان نیاز به
داشتن تئوری منسجم و سیستماتیک انقلابی اصلی انکار ناپذیر میباشد(*). بدیگر سخن انقلاب
اجتماعی بدون داشتن تئوری انقلابی حرفی پوچ بیش نیست
========
مقدمه
بینش آنارشیستی از همان بدو اختلاف
تئوریک وعملی باکونین با مارکس و مارکسیسم( یا همان سوسیالیسم "علمی" )رقم
خورد. در اینکه انقلاب را خود توده ها بسرانجام میرسانند از قرار هیچ اختلاف اولیه
ای در میان نبود.اما همینکه با جرقه حرکت خود بخودی توده ای-کارگری در پاریس و
تشکیل ضربتی "کمون پاریس" ایده اولیه انقلاب مادیت پیدا کرد- و در طی دو
ماه شهر در دست کموناردها لرزه بر تن
بورژوازی انداخت- بود که در عمل با خط و خط کشی
راه سوسیالیست ها آزادیخواه(بدون آقا بالا سر ) یا همان آنارشیست ها را با سوسیالیست های اتوریته گر(هواداران مارکس
و مارکسیسم) جدا ساخت
اینکه مارکس نطفه پایه ای تفکر حزبی(بخوان
لنینی) را بنیان گذارد نیز شکی نمی بایست باشد.او این دوران "گذار" از
سوسیالیسم به کمونیسم را "دیکتاتوری پرولتاریا" ارزیابی کرد و بر آن مهر
خویش را کوباند.حال آنکه از همان اول باکونین با دیدی بغایت فراتر از چهار انگشت جلوی
دماغ آقای فیلسوف و روشنفکر (یعنی همان جناب مارکس)این را چیزی جز "حکومت
دیکتاتوری حزب آقا بالا سرها" نمیدید ونخواند. تاریخ حکم درست بودن تز او را
ثابت گرداند. بقیه اش برای همگان بمانند کریستال آشکار و لزوم به تکرار آن نمیباشد.
برهمگان آشکار میباشد که هیچ کدام ازشیوه
های مبارزاتی که انقلابیون در 180 سال گذشته علیه سرمایه داری مورد استفاده قرار
داده اند[ و در زیرمختصرا به آن اشاره میشود و دست آخر آلترناتیو خویش را ارائه
میدهم(1)] نتوانسته است سیستم سرمایه داری را نابود گرداند.هر چند در مجموع و
بخصوص در بعضی از موارد ,آنها صدماتی در
راستای نابودی رژیم های مختلف زده اند و سرنگونی حکومت های گوناگونی را بدنبال
داشته اند.حال آنکه مساله ای که برای انقلابیون ضد سرمایه داری همیشه مدح نظر بوده
و هست همانا نابودی رابطه کار با سرمایه-یعنی استثمار (و از خود بیگانگی و فتیشیسم
کالائی) میباشد. بهمین مناسبت است که ما آنارشیست ها میبایستی راهی دیگر و خلاقانه
تری را برگزینیم که برای همیشه این سیستم کثیف ضد بشری را به زباله دانی تاریخ
فرستاده و روابطی انسانی توام با همبستگی وکمک متقابل, عشق , برابری و آزادی را
بجای روابط برده دارانه و تحقیرآمیز سرمایه دارانه برای بشریت جایگزین گردانیم
******************
یک: سندیکاهای کارگری اولین تشکل سازماندهی
طبقه کارگردر جوامع سرمایه داری بحساب میآیند.قدمت آن به بیش از 130 سال قبل, یعنی سالهای 1880, باز
میگردد. نمی بایستی فراموش کرد که این آنارشیستهای آمریکائی - در شیکاکو,ایالت
ایلی نویز-1886-بودند,و نه مارکسیستها, که جنبش 8 ساعت کار را بنیان گذاردند و در
این تلاش هشت فعال کارگری, عضو اتحادیه
مرکزی کارگران و انجمن بین المللی کارگران , متهم و محکوم گردیدند(چهار نفر از
آنها منجمله اگوست اسپانز , جورج اینگل , آدولف فیشر و آلبرت پارسونز به دار
آویخته شدند ;لوئی لینگ شب قبل از بدار آویخته شدن دست به خودکشی زد و سه نفر بقیه
به زندان فرستاده شدند).آنان شهدای "هی مارکت"(**) میباشند و اول ماه می(11
اردیبهشت)روز جهانی کارگر با نامشان عجین شده است
اوج فعالیت سندیکائی را در دوران بحرانی
سرمایه داری در دهه 30 قرن بیستم-عمدتا ازآمریکای جنوبی(+) گرفته تا شمالی, آسیا, اروپا
وبخصوص با صلابت پرشکوهش در دوران سه ساله جنگ داخلی در سالهای1936-1939 همان
انقلاب اسپانیا(+*) میتوان جستجو کرد.همانطور که بر همگان آشکار است نقش آنها
عمدتا برای بهبود بخشیدن به وضعیت ایاب و ذهاب (اضافه حقوق , بیمه بیکاری, تعطیلات و حقوق بازنشستگی ) , بیک کلام وضعیت
اقتصادی طبقه کارگر بوده است.هر چند در اسپانیا در حیطه سیاسی نیز در آندوران
فعالیت شایان توجه ای داشتند ودر شرایط کنونی کماکان در سطحی محدودتری به فعالیت
های خویش ادامه میدهند
در ایران خودمان فقط در دوران کوتاهی از
فعالیت حزب توده(در اواخردهه بیست -1320)سندیکاهای کارگران, معلمین و...عرض اندام نمودند.حال آنکه پس از کودتای
آمریکائی-انگلیسی در بیست و هشت مرداد 1332 تا به امروز (و بجز دوره کوتاهی پس از
قیام پرشکوه اما شکست خورده بهمن 1357 که شوراهای انقلابی کارگری قد علم کردند )اکثریت
تشکلهای سندیکائی کارگری فرمایشی(بخوان زرد)بوده و بی خاصیت.هرچند در این اواخر(سالهای1386-1387)
سندیکای"اتوبوسرانی شرکت واحد" (و رهبر مبارزش منصور اسانلو , که کماکان
در سیاه چاله های اوین بسر میبرد) و "نیشکر هفت تپه "با مقاومت
قهرمانانه شان توانسته اند برگ تازه ای بر تاریخ مبارزات طبقه کارگر ایران
بیافزایند
حال آنکه, با پایان جنگ جهانی دوم و
تغییر قوای سرمایه در جهان , یعنی افول امپراطوری انگلیس و فرانسه و جایگزینی
شان با امپریالیسم آمریکا وشروع جنگ سرد
با بلوک روسیه ,آغاز پایان قدرت سندیکاها رقم زده شد. بخصوص آنکه با تهاجم هژمونیک
سرمایه داری امپریالیستی آمریکا به دستاوردهای جنبش کارگری و شروع عقب راندن
سوسیال دموکراسی از اوایل دهه هفتاد در اروپا , که به پروژه نئو لیبرالیسم معروف
گردیده,نابودی عملی سندیکاها در دستور کار قرار گرفته است: از یکطرف با تهدید
اخراج و یا استخدام نکردن کارگران
سندیکائی تعداد اعضای آنها را به حداقل ممکن رسانده و از طرف دیگربه تضعیف قدرت
چانه زدن سندیکاهای موجود همت گمارده اند.سخن کوتاه:اکثریت سندیکاهای قانونی موجود
در دنیا توسط بخش کوچک آریستوکراسی کارگری کنترل میشود. اینان با زد و بند های
رایج و معمول با مدیران خویش عملا بخشی از
سیستم سرمایه داری گشته اند وعملا هیچ تهدیدی بحساب نمیآیند!! بماند که در بعضی کشورهای
مرکزی بمانند اسپانیا و آمریکا, در چند سال گذشته, جریانات مستقل و کوچک سندیکائی سعی کرده و میکنند که مجددا
آبروی رفته را با رزمندگی احیا گردانند.اما این مهم آنقدرها موفق نبوده و میبایست
با خود صادق بوده و اذعان داشت که عصر سندیکاهای انقلابی عمدتا به پایان خط خویش
رسیده
(2)نشر(الف)تراکت, (ب)روزنامه و مجله توام با (ج)سخنرانی
های آتشین, میتینگ های جنجالی و(د) تظاهرات پرشکوه هرچند تا حدودی توانسته و
کماکان میتوانند باعث رشد آگاهی بخش فعال طبقات واقشار مبارز و تا حدی بخشی از
طبقات ستم دیده نیز باشند ولی نتوانسته و نمیتوانند سرمایه داری را نابود سازند.این
نیز مثل روز روشن بوده و هست
(3&4) مبارزات مسلحانه(چه درجنگهای رهائی بخش در ویتنام
, چین , الجزیره ,کوبا و تا حد محدودتری در ایران و...) و قیام های پر شکوه و عدیدی (از اکتبر 1917 در روسیه گرفته تا صدها
قیام دیگردر سراسر دنیا ,منجمله قیام
بهمن ایران در سال 1357و...) نیز
هر چند توانسته اند رژیم های تزاری, استعماری فرانسوی/آمریکائی, باتیستائی..... و
شاهنشاهی پهلوی را به زباله دانی تاریخ بفرستند ولی نه تنها نتوانسته اند روابط
سرمایه دارانه را از بین ببرند, بلکه اینبار بگونه دولتی-بوروکراتیک به بازتولید
آن اقدام گردانیده اند. به قول معروف "خر همون خره فقط پالونش عوض شده".
خودمونو که نمیتونیم گول بزنیم
(5&6) لنینیسم در روسیه و به پیوست آن با تشکیل"اتحاد
جماهیر شوروی"در سال 1917 و مجددا (پس از فروپاشی اش در سال 1989) در عملکرد 72
ساله اش شکست مفتضحانه ای خورد و به تاریخ پیوست
همینطور سوسیال دموکراسی ویلی برانتی در
آلمان و اکثریت کشورهای اروپائی نیز, پس از تهاجم وحشیانه نئولیبرالیسم تاچری در
انگلستان و ریگانی در آمریکا-هر چند از دوران نیکسون سنگ بنای اولیه اش گذاشته شده
بود-, شکست خوردند.ایندو استراتژی نیز مذبوحانه بودنش ثابت گردیده و لزومی به روده
درازی در موردش در اینجا دیده نمیشود.(از مائوئیسم و کاستروئیسم نیز فاکتور گرفته
چرا که در بالا به آن اشاره کرده و شکستشان سالیان سال است که جلوی چشم همگان بوضوح دیده میشود)
(7 /8/ 9)مبارزات مسالمت آمیز گاندی وار هندی و مارتین
لوتر کینگ گونه آمریکائی از یکطرف,تعلیم و تربیت از طرف دیگر و بالاخره تحریم
اجناس(بایکوت) نیز سرمایه داری را نتوانسته و نخواهد توانست نابود گرداند.بدیگر
سخن تمامی این سه مورد مبارزاتی تنها سر سوزنی آگاهی و موقتا آنهم با نیمچه "کم" شدن سود بیکران
از فروش یکسری از میلیاردها کالا در بازار
مکاره(بماند که کالا های مشابه با اسامی دیگر نیز در بازار موجود میباشد) زده وبس!!تازه دولت ها با بزندان انداختن مبارزین و
تحت شکنجه قرار دادن بهترین فرزندان خلق, کل جنبش آزادیخواهی را هر دفعه و مکررا
به عذا نشانده و بازخواهند نشاند و هزینه های هنگفت مادی و معنوی بما مبارزین
تحمیل میگردانند
(10)مبارزات کمپین های تک گونه ای ,مثلا حمایت از
محیط زیست , دفاع از حیوانات,...و
دهها مقوله محلی ,منطقه ای و جهانی
دیگرنیز نتوانسته روابط سرمایه دارانه را از سر راه بشریت بر دارند.اتفاقا سیستم
سرمایه داری بدش نمیآید که با "سر گرم" شدن مبارزین در انواع و اقسام گروه ها ئی از این قبیل در "جامعه مدنی" باعث هرز رفتن انرژی
مان گردد
(11)لودیسم(++) یا همان جنبش اولیه کارگران در شکستن
ابزار کار در کارخانه نیز نمیتواند به از بین بردن سرمایه داری کمکی کند.هرچند در
بدست گرفتن این ابزار کار توسط خود کارگران- صد البته با طرح دگرگونه سازی مجدد و
انقلابی در آینده-بهتر میتوان با سرمایه
داری مبارزه کرد تا داغان کردن این ابزار
(12)جنبش های نوین مبارزاتی,اعم از جنبش زنان ,قومی- ملیتی,
نژادی و هم سکس گرایان- هر چند به همبستگی
این مجموعه از اقشاراجتماعی کمک میرساند و مورد تقدیر میباشند-اما آنان
نیزنتوانسته و نخواهد توانست هیچ خدشه ای به رابطه کار و سرمایه وارد گردانند.حتا
بالعکس, در بعضی موارد به مستحکم گردانیدن روابط سرمایه دارانه(با فروش انواع و
اقسام کالا های تبلیغاتی به فتیشیسم کالائی دامن میزنندو) کمک میرسانند
(13)دست آخر "دل کندن" و یا ""بیرون
رفتن"(***) از سیستم جهانی سرمایه داری:با تشکیل گروهک هائی ,از جوانان متنفر
از روابط سرمایه دارانه, در انجمن های "خود کفا" در درون شهرهای عظیم
میلیونی و حومه ها ی جدیدالتاسیس نیز نمیتوان ضربه ای آنچنانی به این "غول"
بی شاخ و دم -که در هر گونه روابط بین
انسانها رسوخ کرده و بمانند موریانه همگان را ذره ذره و روزانه میخورد-زد
*********************************************************
حال میبایست استراتژی انقلابی یا همان
دید مشخص خود ازآنارشیسمی را که میتواند و میبایست جایگزین تمامی استراتژی های
شکست خورده فوق الذکر گردد را بطور اجمال توضیح داد.بدین جهت از اینجا به بعد
تماما متن ترجمه شده کتاب رفیق "هرود" را آورده, تا رفقائی که به انگلیسی
تسلط کافی ندارند از آن بهره کافی را ببرند. باشد تا با دامن زدن به بحث
ایدئولوژیک, وظیفه هر چند ناچیزی در پالایش تئوری انقلابی ضد سرمایه داری ارائه
داده باشیم
*********************************************************
پایان قسمت اول
در قسمت بعد "استراتژی
نوین با وصفی انتزاعی و مجمل" را بررسی خواهیم کرد
پیمان پایدار
**********************************************
(*)حاکمیت سرمایه تا به دندان مسلح (نه صرفا با
زندان, شکنجه و ترور بلکه با کمک تئوریسین های "پسا مدرن" و "پسا
ساختارگرایانه" جامعه نویسان خود فروش) را نمیتوان صرفا با بحث های "داغ"
اینترنتی یا حتا رو در روئی در پشت میزهای قهوه خانه ای با "کاپوچینو" یا
"چای قند پهلو" نابود گرداند.خواندن و بحث در کنار و رابطه دیالکتیکی با
مبارزه سهمگین طبقاتی تنها محک پیشروی در جهت نابودی این سیستم و جایگزینی اش با جامعه آنارشیستی میباشد.
(1)نظراتی که در اینجا آورده میشود,خلاصه نسبتا
کوتاهی-سنتزی- است از نوشته رفیق عزیز و خوبم "جیمز هرود"-همرزم
آمریکائی ام-در کتابش بنام "آزاد شدن".من درگیر رشد کامل این اثر بودم. و
در اولین مرحله تدارک این کتاب در سال 1998,یعنی وقتی 90 صفحه ای بیش نداشت, آنرا
به پارسی ترجمه و در نشریه "نه خدر" در آمریکا -که خود در سال 2001
بنیانگذارش بودم-در سه شماره پی در پی درسالهای2001-2005 بچاپ رساندم.درماه می سال
2007 رفیق با بسط و گسترش آن (منجمله 13 صفحه لیستی عالی از کتابهای مورد تحقیقش-مجموعا
در 164 صفحه) کتابش را توسط بنیادغیر انتفاعی "لوسی پارسونز سنتر"در
بوستون-ماساچوست بچاپ رساند.بخاطر در
گیریهای متعدد هنوز وقت ترجمه تکمیلی را نکرده ام.اما در اسرع وقت به این مهم
اقدام خواهم کرد.بنظر من این رساله,هرچند برای جوامع "پیشرفته" غربی
نوشته شده, مهمترین مانیفستی هست برای استراتژی انقلاب آنارشیستی در جهان.اینکه در
ایران نیز میتوان آنرا پیاده کرد یا نه, بستگی نه تنها به شرایط عینی روابط و
مرحله تولیدی سرمایه دارانه در ایران دارد, بلکه به رشد ذهنی- مبارزه طبقاتی و
توازن نیروها -در جامعه نیز.اخیرا رفیق عزیزم م.آزاد (با رفاقتی 23 ساله) مقیم
ایران, در نوشته ای بغایت سطحی, که شیوه همیشگی اوست,بگونه گذرا به آن اشاره و
بخیال خام خویش آنرا نقد کرده!! به رفیق در تماسی شخصی و کتبا نظرات و انتقادات
خود را گوشزد کردم. باری, بنظر من, مبارزه ایدئولوژیک, بعنوان یکی از ارکان اساسی
مبارزه انقلابی -در کنار دو رکن دیگر یعنی مبارزه سیاسی و اقتصادی-برای تدوین
تئوری انقلابی آنارشیستی از درجه والائی برخوردار میباشد. بهمین خاطر برای ارتقای
این مهم رفقا میبایستی مسئولانه به آن
دامن زد. بهمین منظور خوانندگان و علاقمندان میتوانند در صفحه مجازی ذیل متن کامل
کتاب مذکور را خوانده و خود به قضاوت آن نائل آیند
James Herod (Getting Free) at, http:// www.jamesherod.info
(*+)C.N.T & A.I.T /(**)Haymarket-Chicago /(++)Luddism
/(***) Drop out
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی