۱۳۹۳ دی ۲, سه‌شنبه

معرفی کتاب سقوط اصفهان: به روایت کروسینسکی و بازنویسی سید جواد طباطبائی


صرفا برای آگاهی رسانی میباشد
پیمان پایدار
*******************
وقتی لشگریان محمود افغان اصفهان را محاصره کردند بهای مواد غذایی تا پایان اردیبهشت ماه مناسب بود. در خرداد ماه اندکی گران تر شد، اما باز هم قابل تحمل بود. مردم اصفهان در ماه های تیر و مرداد مجبور شدند از گوشت قاطر، اسب و الاغ تغذیه کنند، اما از آن پس گوشتی در بازار دیده نشد. در پایان این دوره ، هر شقه گوشت اسب بر هزار سکه بالغ شد. در ماه های شهریور و مهر ، به خوردن سگ و گربه قناعت شد و چندان خوردند که نسل این حیوان منقرض شد .

در این اوضاع شخصی تعریف می کرد که زنی را دیدم که گر...به ای را گرفته بود و می خواست او را خفه کند گربه تلاش می کرد از دست او فرار کند اما زن خطاب به حیوان می گفت: کوشش تو بی نتیجه است من ترا خواهم خورد.

در مهر ماه، گندم نایاب و در فاصله ی یک ماه بهای نان دو برابر شد. برگ و پوست درختان را وزن کرده، می فروختند. حتی ریشه ی خشک شده ی درختان را نیز آرد، با جو مخلوط و از آن نان درست می کردند. چرم کفش های کهنه را در آب جوشانده و می خوردند و مدت زمانی، این یکی از غذاهای رایج مردم اصفهان بود. از آن پس نوبت به خوردن گوشت انسان رسید. کوچه ها پر از اجساد مردگان بود و برخی در خفا گوشت آن ها را بریده، می خوردند. گاهی مردم گوشت کودکانی را که از گرسنگی مرده بودند می خوردند. وضع اصفهان در آن زمان چنان وخیم بود که مرده ها را دفن نمی کردند بلکه آن ها را در کوچه ها ها رها می کردند و مردم مجبور بودند از روی اجساد در حال متلاشی شدن عبور کنند. گفته شده که تا یکسال بعد هم آب زاینده رود قابل استفاده نبود ...


امروز هم که شرح سقوط اصفهان را می‌خوانی، باز بر تو سنگین می‌آید. این تاریخی نیست که راحت بخوانی و بگذری؛ آنچه میخکوبت می‌کند و چنان دردناک است، بیش از آنکه شرح کشته شدن و تلف شدن آن‌همه مردم باشد و سقوط شهری که نصف ِ جهان است، بی‌تدبیری، نادانی، و منتهای حضیضی است که حکومت ایران در آن گرفتار آمده، اینکه این‌همه مردم به پوچ‌ترین شکلی جان می‌بازند. دشمنی قدرتمند به پایتخت امپراطوری بزرگ ایران حمله نبرده. براساس آنچه از تاریخ به ما رسیده می‌دانیم که افغانان بسیار بدوی‌تر از ایرانیان زندگی می‌کرده‌اند، سپاه محمود افغان هم سپاهی چندان قدرتمند نبوده. اینکه محمود افغان با سپاهی قصد فتح ِ اصفهان می‌کند و اینکه می‌تواند شهر را چنان در محاصره بگیرد که قحطی بر شهر بیفتد و جمعیت آن از میلیون به صدهزار برسد، و درنهایت اینکه اصفهان را فتح می‌کتد و بر تخت شاهی می‌نشیند، هیچ‌کدام نه از سر قدرت افغانان
که از بی‌تدبیری و انحطاط وحشتناک حکومت ایران است؛ حکومتی که چنانکه گفته‌اند، یکی از سه قدرت برتر جهان ِ دوران ِ خودش بوده. سقوط اصفهان را یکی از مهم‌ترین حوادث چندسده‌ی اخیر ایران دانسته‌اند و – بنابه‌فکر طباطبایی- به‌حق آن را با حمله‌ی اعراب و مغول مقایسه کرده‌اند. اما شگفت آنکه در میان متون و منابع فارسی تا چند سده‌ی بعد چندان اشاره‌ای به این حادثه‌ی بزرگ وجود ندارد. این در حالی است که سقوط اصفهان در دنیای غرب بازتابی گسترده داشته و حتا موضوع روز روزنامه‌ها هم بوده است
.


****************************************************************
‎وقتی لشگریان محمود افغان اصفهان را محاصره کردند بهای مواد غذایی تا پایان اردیبهشت ماه مناسب بود. در خرداد ماه اندکی گران تر شد، اما باز هم قابل تحمل بود. مردم اصفهان در ماه های تیر و مرداد مجبور شدند از گوشت قاطر، اسب و الاغ تغذیه کنند، اما از آن پس گوشتی در بازار دیده نشد. در پایان این دوره ، هر شقه گوشت اسب بر هزار سکه بالغ شد. در ماه های شهریور و مهر ، به خوردن سگ و گربه قناعت شد و چندان خوردند که نسل این حیوان منقرض شد .
در این اوضاع شخصی تعریف می کرد که زنی را دیدم که گربه ای را گرفته بود و می خواست او را خفه کند گربه تلاش می کرد از دست او فرار کند اما زن خطاب به حیوان می گفت: کوشش تو بی نتیجه است من ترا خواهم خورد.
در مهر ماه، گندم نایاب و در فاصله ی یک ماه بهای نان دو برابر شد. برگ و پوست درختان را وزن کرده، می فروختند. حتی ریشه ی خشک شده ی درختان را نیز آرد، با جو مخلوط و از آن نان درست می کردند. چرم کفش های کهنه را در آب جوشانده و می خوردند و مدت زمانی، این یکی از غذاهای رایج مردم اصفهان بود. از آن پس نوبت به خوردن گوشت انسان رسید. کوچه ها پر از اجساد مردگان بود و برخی در خفا گوشت آن ها را بریده، می خوردند. گاهی مردم گوشت کودکانی را که از گرسنگی مرده بودند می خوردند. وضع اصفهان در آن زمان چنان وخیم بود که مرده ها را دفن نمی کردند بلکه آن ها را در کوچه ها ها رها می کردند و مردم مجبور بودند از روی اجساد در حال متلاشی شدن عبور کنند. گفته شده که تا یکسال بعد هم آب زاینده رود قابل استفاده نبود ...
امروز هم که شرح سقوط اصفهان را می‌خوانی، باز بر تو سنگین می‌آید. این تاریخی نیست که راحت بخوانی و بگذری؛ آنچه میخکوبت می‌کند و چنان دردناک است، بیش از آنکه شرح کشته شدن و تلف شدن آن‌همه مردم باشد و سقوط شهری که نصف ِ جهان است، بی‌تدبیری، نادانی، و منتهای حضیضی است که حکومت ایران در آن گرفتار آمده، اینکه این‌همه مردم به پوچ‌ترین شکلی جان می‌بازند. دشمنی قدرتمند به پایتخت امپراطوری بزرگ ایران حمله نبرده. براساس آنچه از تاریخ به ما رسیده می‌دانیم که افغانان بسیار بدوی‌تر از ایرانیان زندگی می‌کرده‌اند، سپاه محمود افغان هم سپاهی چندان قدرتمند نبوده. اینکه محمود افغان با سپاهی قصد فتح ِ اصفهان می‌کند و اینکه می‌تواند شهر را چنان در محاصره بگیرد که قحطی بر شهر بیفتد و جمعیت آن از میلیون به صدهزار برسد، و درنهایت اینکه اصفهان را فتح می‌کتد و بر تخت شاهی می‌نشیند، هیچ‌کدام نه از سر قدرت افغانان
که از بی‌تدبیری و انحطاط وحشتناک حکومت ایران است؛ حکومتی که چنانکه گفته‌اند، یکی از سه قدرت برتر جهان ِ دوران ِ خودش بوده. سقوط اصفهان را یکی از مهم‌ترین حوادث چندسده‌ی اخیر ایران دانسته‌اند و – بنابه‌فکر طباطبایی- به‌حق آن را با حمله‌ی اعراب و مغول مقایسه کرده‌اند. اما شگفت آنکه در میان متون و منابع فارسی تا چند سده‌ی بعد چندان اشاره‌ای به این حادثه‌ی بزرگ وجود ندارد. این در حالی است که سقوط اصفهان در دنیای غرب بازتابی گسترده داشته و حتا موضوع روز روزنامه‌ها هم بوده است.
خواندن کتاب سقوط اصفهان را به همه دوستان پیشنهاد میکنم. 
با   سپاس  ویژه    از   دوست    گرامی  A. P. 
****************************************************************‎

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی