۱۳۹۱ اسفند ۱۳, یکشنبه

مصاحبه با یک آنارشیست ایرانی

پیشگفتار
دربهار 2005 میلادی مطابق با 1384 خورشیدی سه رفیق( دو عضو و یک هوادار)از "فدراسیون آنارکومنیست شمال شرق آمریکا"(*) مصاحبه ای با من- پیمان پایدار- در بوستون ماساچوست انجام دادند. در آنزمان من خود سه شماره از اولین نشریه آنارشیست- کمونیستی/آنارکومنیستی دو زبانه( فارسی- انگلیسی) خارج از کشور بنام "نه خدر" (نه خدا- نه دولت و نه رهبر) را در آورده بودم . این مصاحبه علاوه بر چاپش در نشریه خود رفقای آمریکائی– با همان نام- در نشریه مجازیشان نیز گنجانده شد. خود من نیز آنرا در بخش انگلیسی شماره چهارم(و آخر) "نه خدر" در بهار- تابستان 1384 عینا بازتکثیر کردم . حال پس از7 سال و9 ماه ( وبدرخواست رفقای همرزم در اروپا ) آنرا ترجمه و به خوانندگان نشریه مجازیم- "نه سخد خاص "- تقدیم میدارم.
(قابل ذکر میباشد که اضافاتی هر چند مختصر- با پسوند مترجم و در پرانتز- در متن آورده ام تا بلکه بهتر ادای مطلب شده باشد).
به امید روزهای بهتر برای آینده تابناک جنبش آنارشیستی در ایران و همبستگی بین المللی مان با دیگر رفقای همرزم در سراسر جهان.

زنده باد آزادی- زنده باد آنارشی
پیمان پایدار
فوریه 2013/ بهمن ماه 1391

زنده باد همبستگی کارگران ایران با دیگر نقاط جهان
مقدمه
شانس زیادی هست که تحولات جغرافیای- سیاسی امپریالیستی در خاور میانه آمریکا را به رو در روئی با ایران بکشاند.این یک واقعیت شناخته شده ای است که دولت بوش(پسر- مترجم) ایران را در میان "محور شرارت" (در کنار سوریه و کوبا و کره جنوبی- مترجم)قرار داده است. اما کمتر شناخته شده هست گزارشهائی پیرامون ماموریتهای شناسائی گسترده آمریکا از برای شناخت بیشتر و بهتر مراکز اتمی / شیمیائی و مناطق ساخت موشکی ایران برای آمادگی حمله احتمالی در آینده نزدیک. عادلانه است گفته شود که عامل اساسی بازدارنده تهاجم نظامی به ایران تا این لحظه بخاطر "ویتنامی شدن" اشغال عراق میباشد- قدرت و کاربرد مبارزات توده ای توام با رشد منفی و دید انتقادی از اشغال در میان طیف وسیعی از جامعه بین الملل- که دست و بال آمریکا را برای دخالت در امورات ایران بسته است (1). حداقل تا مدتی (اطلاع ثانوی-مترجم)
در پرتو این رابطه آنتاگونیستی فی مابین آمریکا و ایران- وعواقب نظامی احتمالی در افق-انترناسیونال پایه ای ما را نسبت بدرک بهتر این کشور و کسانی که در درون مرزهایش به مبارزه مشغولند وامیدارد. بیشتر آنارشیستها در آمریکای شمالی شناخت خیلی کمی از تاریخ غنی مبارزات سیاسی چپگرایان در ایران دارند-همانطور که ما با فقدان خجالت آوری از معرفت پیرامون این منطقه بطور کلی روبرو هستیم. بنابراین- با حفظ این در ذهن- ما وقتی را به مصاحبه با یک آنارشیست ایرانی دوست "نی فک" اختصاص دادیم .او ما را موظف دانست که صحبتهایش پیرامون تجربه اش درون چپ انقلابی ایران و تکامل بینش سیاسی اش به آنارکومنیسم و تحلیل سیاسی– اجتماعی اش از شرایط کنونی ایران(و جنبشهای اجتماعی مترقی) دور بزند.
پیمان پایدار سر دبیر نشریه "نه خدر" میباشد- مجله ای دو زبانه فارسی/انگلیسی آنارشیست کمونیستی با خوانندگان رو به رشد(2) بین الملل- بخصوص در میان کومونیته ایرانیان در تبعید در آمریکا و اروپا . هر چند او در مورد فعالیت انقلابی اش در سه دهه گذشته بغایت فروتن است- خیلی چیزها میتوان از تجربیات او آموخت. ما مفتخریم که فرصتی دست داد تا قسمتهائی از آنرا در اینجا چاپ کنیم .

برای خواندن مصاحبه روی اینجا کلیک کنیم.



NEA:میشود از چگونگی رسیدن به فعالیت انقلابی صحبتی بکنی؟ چه چیزهائی به رشد تو کمک کردند ؟

جواب: در سال 1969-وقتی 13 سال بیش نداشتم- رژیم شاه( در روزی نامه هایش-از مترجم) اعلام کرد بلیط اتوبوس را از 2 ریال به 5 ریال افزایش خواهد داد(3). این طبیعتا ضربه سنگینی به میانگین اقتصاد خانوادگی طبقه زحمتکش(و متوسط تازه رو به رشد- مترجم) میزد. تظاهراتی سازماندهی شد و من نیز در آن شرکت نمودم . از مدرسه ما گروه بزرگی بطور خود جوش با پیاده روی در خیابان "24 اسفند"- که خیابانی اصلی چه آنموقع و چه حال میباشد- دست زد و به شکستن شیشه های تمامی اتوبوسهائی که میگذشت کشانده شد . فوق العاده بود .مهمتر اینکه اولین "عمل مستقیم"ی بود که من در آن شرکت داشتم .

برای دو سال بعد شرکت سیاسی من شخصی بود- نوشتن شعرهای مترقی بروی تخته سیاه کلاسم. خواننده باید بداند که فرهنگ ایران بطور اعم–و فرهنگ سیاسی بطور اخص- شاعرانه هست. از آنجائی که برای هزاران سال حکومتها در ایران مستبدانه بوده اند- مقاومت سیاسی با نظم موجود نیز همیشه بگونه شعری بروز مینموده : تماس و انتقال استعاره گونه مباحث مورد نظر در محافل خصوصی و گردهمآئی های اجتماعی. مثلی ست که میگوید:" شعر در رگان ما جاری ست."

NEA: قبل از انقلاب 1979 آتمسفر سیاسی در ایران به چگونه بود؟ آیا با گروهی انقلابی که در این تحولات شرکت داشت تماسی داشتی؟

جواب : برای پاسخ دادن جامع به این سئوال میبایست مرور کوتاهی به 26 سال قبل از انقلاب 1979 کرد. در 18 اوت(اگوست) 1953 وقتی که سازمان سیا با کودتا اولین دولت دموکراتیک (بورژوازی ملی)در ایران را برهبری دکتر مصدق سرنگون کرد و شاه مزدور را مجددا بر تخت نشاند- شکست بزرگی را هم بر جنبشهای اجتماعی وهم بر سازمانهای انقلابی وارد آورد. حال آنکه 4 سال بعد از برگشت شاه به قدرت- در 7 دسامبر 1957- وقتی که معاون رئیس جمهور وقت آمریکا ریچارد نیکسون در سفری به تهران آمد با تظاهرات قهرمانانه دانشجویان- توام با پرتاب گوجه فرنگی به ماشینش- مواجه شد .در آنروز سیاه 3 دانشجوی انقلابی توسط پلیس ترور شدند. آنها به شهادت رسیدند و- بالنتیجه- جنبش دانشجوئی متولد شد .

با این وجود در طول 14 سال بعد- سایه شوم دیکتاتوری امپریالیستی- رژیم فاشیستی شاه بر جامعه غالب بود. رهبران خائن حزب توده ایران(به اصطلاح حزب کمونیست - مزدوران اتحاد جماهیر شوروی همسایه شمالی ما) فرار را بر قرار ترجیح داده و خود را به آلمان شرقی" تبعید" کردند. بقایای جبهه ملی (حزب بورژوائی دکتر مصدق) در شرایط درهم و برهمی (اغتشاش) بسر میبردند . بیک کلام هیچ فضائی برای فعالیت آزادانه سیاسی و یا سازمانی موجود نداشت- چه رسد بفعالیت انقلابی . هر گونه مخالفت در همان نطفه خفه میگردید و تنها فضائی که باقیمانده بود مساجد و مدارس مذهبی(کلاسهای قرآن- مترجم)بودند .حال آنکه در همین دوران خلاقترین روشنفکران در میان جنبش دانشجوئی به مطالعه دقیق تاریخی و شرایط عینی اقتصادی-اجتماعی جامعه روی آوردند و به جمعبندیهای خود رسیدند: تحول و دگرگونی جامعه ایران از جامعه "نیمه فئودال- نیمه مستعمره"(با استقرار رضا شاه) به "سرمایه داری وابسطه" یا پیرامونی .

بزبانی دیگر پیمان"کندی- روستو" 1963(1342) کار خود روبه سرانجام رسانده بود: اصلاحات ارضی به جامعه تحمیل شده بود و روابط اجتماعی سرمایه داری نیز پا بعرصه حیات . البته برای حفظ ظاهر رژیم سرسپرده شاه وانمود کرد که این تحول زائیده ذهن خود او بوده و آنرا " انقلاب سفید " نامگذاری کرد!! خلاصه کنم: کاری را که عمرکوتاه رژیم بورژوازی ملی مصدق نتوانسته بود (یا بهتره گفته بشه نگذاشتند) انجام دهد توسط قدرت هژمونیک امپریالیسم آمریکا صورت پذیرفت .

تحلیل اقتصادی-اجتماعی بالا و بازتابهای سیاسی آن در کتاب داهیانه "مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک" رفیق مسعود احمدزاده خلاصه شده است. بهمراه آن کتاب فوق العاده خوب "مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا" رفیق امیر پرویز پویان هر دو بعنوان پایه های تئوریک سازمان انقلابی "چریکهای فدائی خلق ایران" قرار گرفت .اولین تبلور علنی این سازمان در سحرگاه 19 بهمن 1349(9 فوریه 1971)- وقتی گروه 13 نفری از چریکها به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل در جنگلهای شمال ایران حمله کردند- بروز کرد. این آغاز مبارزه مسلحانه در ایران بود .

در سه سال بعد- تا پایان دبیرستان- من هوادار سر سخت "سازمان چریکهای فدائی خلق" شدم . و بطور مخفیانه- طبیعتا- اعلامیه های چریکها را در دبیرستان و باجه های تلفن و ساندویج فروشی و کلوب بیلیاردی که با دوستان هم شاگردیم میرفتیم جاسازی میکردم .

هفت ماه بعد ازورود چریکهای فدائی خلق به صحنه سیاسی سازمان مسلحانه دیگری بنام " سازمان مجاهدین خلق ایران"– با گرایشی رادیکال از اسلام (بموازات "الهیات رهائیبخش" در آمریجای لاتین) - پا بعرصه وجود گذاشت . هر چند طی چند سال بعد و طی قیام بهمن 1357 (فوریه 1979) این سازمان درگیر تحولی درونی قرار گرفت که در اینجا ازآن فاکتور میگیرم . من ایران را در اوت/اگوست 1974 - به قصد فراگیری زبان- به انگلستان و یکسال بعد - به قصد تحصیل در دانشگاه- به آمریکا ترک کردم . حال آنکه من وفاداری قوی خود را با مشی چریکی تا 11 سال بعد نیز حفظ کردم .

NEA: قبل از اینکه خمینی بتواند ضد انقلاب بنیادی خویش را سازماندهی کند چه دستاوردهای رادیکالی توسط توده های ایران در طی تحولات فوریه1979 (بهمن 1357) بدست آمده بود.

متاسفانه اکثریت(قریب به اتفاق- مترجم) مردم ایران گول دفاع از به اصطلاح رفرندامی که رژیم خمینی(دجال-مترجم) مطرح کرده بود(برای برقراری جمهوری اسلامی) را خوردند . این حکم قتل برای چپ سازمانده شده بود.

بهر صورت قبل از سازماندهی ضد انقلاب و کنترل کاملش بر تمامی حیطه های جامعه مدنی - هر بخشی از جامعه تشنه به اصطلاح "آزادیهای" تازه بدست آمده شده توسط سازماندهی خودبخودیشان بودند .کارگران به تشکیل شوراهایشان در درون تعدادی از کارخانجات همت کردند و حتی دهقانان قوم ترکمن (در منطقه شمال ایران) در راستای همین شوراها خود را سازماندهی کردند. زنان با تجمع بزرگ و راهپیمائیشان درخواست لغو اجباری حجاب اسلامی را مطرح کردند. دانشجویان با دامن زدن به بحثهای داغ و زنده شروع به سازماندهی خویش در گروههای متعدد چپ کردند . و کردها نیز (بزرگترین و رادیکالترین اقلیت قومی) بلافاصله به برقراری منطقه خودمختارشان دست زدند(حالا چه از طرف حزب بورژوا دموکراتیک کردستان- برهبری قاسملو / مترجم- و چه کوموله –سازمان خرده بورژوای چپ با گرایش قوی کارگری/دهقانی ) با پیشمرگه های آماده خویش(بخوان "چریکهای آماده شهادت") برای دفاع قهر آمیز از مناطق تحت زیستشان.

اما متاسفانه هیچکدام از سازمانهای توده ای فوق الذکر بیش از چند ماهی دوام نیاوردند. ضد انقلاب به سازماندهی چندین سازمان و نهاد نظامی اقدام نمود(و خود را تثبیت گرداند- مترجم) –از آنجمله اند "پاسداران" به اصطلاح انقلاب / بسیج (سازمانی از جوانان مسلح) و بدتر از همه حزب الله(میتوانید آنرا بریگارد فاشیست یا فالانژ بخوانید)- و بلافاصله به سرکوب جنبشهای اعتراضی و در مورد ترکمن ها به اعدام های وحشیانه صحرائی دست یازید. در کردستان بمباران های مناطق تحت نفوذ انقلابیون نیز در دستور کار رژیم خمینی قرار گرفت. و بدین ترتیب تمامی دستاوردهای توده ها را از بین بردند. و طبیعتا خود رژیم به ساختن "شوراهای اسلامی" / "شورای اسلامی زنان" و " شورای اسلامی دانشجویان"نیز(که ادامه همان سازمان دانشجویان هوادار خمینی قبل از بدست گیری قدرت بود) همت گماشت . حال آنکه چیزی که هیچگاه به تشکیل آن نتوانست اقدام نماید همانا نهادی قلابی و ضد انقلابی برای حفظ منافع اقلیتهای ملی بود.

NEA: چه بر سر چپ رادیکال- بعد از غلبه این ضد انقلاب- در ایران آمد!؟ آیا جنبشی فعال از مخالفین در تبعید وجود داشت !؟ فعالیت سیاسی شما در این مقطع چگونه بود؟!

برای پاسخ صحیح به این سئوال میبایست بگویم که تمامی مبارزات شدید طبقاتی(بیشتر از همه جبهه وسیع ضد شاه) امپریالیستها را قانع گرداند که دوران شاه بسر آمده . آنها(منظور امپریالیستهاست-مترجم) بالاخره پروژه و قول و قرارهای خمینی را مبنی بر رفتن به قم و دخالت نکردن در سیاست را- در تهران- پذیرفتند .حال آنکه تمام حرفهایش بلوفی بیش نبود. میتوانیم اذعان کنیم که خمینی بغایت زیرک و دغلکار بود بطوری که همه را گول زد. بزبانی دیگر هم توده های ناراضی و هم امپریالیستها را. نه تنها برنامه "جمهوری اسلامی" اش را بما حقنه کرد بلکه کل خاور میانه را نیز آنتاگونیستی کرد . خزعبلات لفظی اش مبنی بر گسترش ایدئولوژی اسلامی اش به عراق(از آنجائی که اکثریت عراقی ها شیعه و رژیم حزب بعث صدام سنی میباشد) دست امپریالیسم آمریکا را برای دادن چراغ سبز به صدام برای حمله به ایران باز گذاشت تا بلکه با سرنگونی رژیم خمینی دولتی نزدیکتر بمنافع بلافاصله شان در ایران مستقر کند شود. ما نمیبایستی فراموش کنیم که رژیم خمینی در طی دوران رئیس جمهوری بنی صدر بطور متناوب مرزهای ایران و عراق را - برای کشتن کردهای مبارز- بمباران میکرد و بدینوسیله تعدادی از کردهای عراق را نیز کشته شده بود .

بهرحال شرایط خیلی حاد بود. وقتی جنگ بین ایران و عراق در سال 1980آغاز شد به خمینی بهترین بهانه را داد تا بقایای جنبش مردمی و بالنتیجه سازمانهای چپی را در ایران از سر راه خود بردشته و نابود گرداند . در این مقطع هر کس که امکان خروج از ایران را داشت طبعا بدان جامعه عمل پوشاند. به همین جهت جنبش وسیع ضد جمهوری اسلامی در تبعید رو به شکوفائی نهاد . رهبریت سازمان مجاهدین به بنی صدر(اولین رئیس جمهور در دوران خمینی) کمک کرد که با همدیگر به پاریس بگریزند .آنها بلافاصله اولین آلترناتیو بورژوائی مخالف رژیم خمینی را بنام "شورای ملی مقاومت" تاسیس نهادند .

در این زمان من تازه فوق لیسانس(علوم سیاسی- مترجم) را در آمریکا تمام کرده بودم و تصمیم گرفتم برای فعالیت مستمر شدید سیاسی به پاریس بروم. سازمانی را که در من در این زمان از آن هواداری میکردم گروه کوچکی بود که بلافاصله بعد از قیام 1357(در ادامه خط فکری رفیق احمدزاده ) بنام "گروه اشرف دهقانی " از سازمان چریکهای فدائی خلق انشعاب کرده بودند . هرچند ما نیز رسما از اسم و آرم سازمان استفاده میکردیم. دو سال و نیم بعد(می 1381 تا دسامبر 1383) پر خاطره ترین روزها برای من از لحاظ سازماندهی سیاسی و آژیتاسیون بودند. ما اولین گروه- در میان هشت تا- بودیم که ابتکار تهاجم همه جانبه و رادیکال را علیه گروه فالانژ اسلامی پیرو خمینی (که ارتباط تنگاتنگ با سفارت ایران داشتند)- که سعی میکردند ما را از سیته اونیورسیته جائی که گردهم آیی هفتگی مان را داشتیم بیرون کنند- را در دست گرفتیم . آنها حتا حمایت ضمنی س ار اس(4) (پلیس مخصوص ضربت) فرانسه را نیز در پشت سر خود داشتند. ما همچنین اولین جریانی بودیم که مسئله وابستگی "شورای ملی مقاومت" را به امپریالیستها بروشنی مطرح کردیم و سعی در ایزوله گرداندنشان از صفوف نیروهای واقعا ضد جمهوری اسلامی و ضد امپریالیستی نیز هم .

NEA: در مقطعی شما موضع مارکسیست – لنینیست را بکناری گذارده و به آنارشیسم کمونیستی گرویدی. میتوانی توضیح بدهی که چه چیزی باعث این دگرگونی سیاسی درشما شد؟ چگونه اولین بار با آنارشیسم ارتباط برقرار کردی؟ آیا تاریخا آگاهی زیادی از آنارشیسم در میان چپ ایران موجود هست؟

سازمان چریکهای فدائی خلق ایران (سچفخا) حقیقتا سازمانی التقاطی بود. ادعای مارکسیستی داشت(تحلیل اقتصادی- اجتماعی اش از جامعه ایران بنظر من کاملا درست بوده و هست) و لنینیستی نیز هم چرا که معتقد به سازماندهی هرمی ونگارد بود:حزب کمونیست(که شامل تمامی بینشهای متکبرانه لنینی نیز میشد- بمانند مثال کارگران درک/آگاهیشان فراتر از مقوله اقتصادی نرفته و بالطبع به حزبی ونگارد در خارج صفوف خویش محتاج است تا پرولتاریا را بسوی انقلاب هدایت کند). در ضمن کمی هم به مائویسم آغشته بود (نیاز به تشکیل ارتش خلق) و "تئوری فوکو" یا گواریسم(چرا که نیاز مبرم و بلاانقطاع به حزب ونگارد را در خود نمیدید : یک گروه کوچک چریکی بعنوان موتوری کوچک حرکت کرده و در روند رشدش موتور بزرگ یا همان جنبش توده ای را بحرکت در خواهد آورد و انقلاب را رهبری خواهد کرد).

البته تمامی موارد فوق الذکر با تحلیل مشخص از شرایط تاریخی جامعه ایران بررسی شده بود و تا مدت چهارده سال (1985-1971) برای من پرمعنا بود. در اواسط 1985 بمدت 8 ماه در آمریکای جنوبی اقامت گزیدم(برای فراگیری زبان اسپانیائی و تحقیق روی تز دکترای علوم سیاسی برای دانشگاه سوربون- فرانسه- مترجم). تا چند سال بعد هنوز نوستالژی "راه قهرمانانه رفقای شهید " را با خود حمل میکردم و از دستاوردهای تئوریکشان نیز پاسداری . هرچند تمامی جریانهای فرصت طلب و منشعب - که به سازمان ضربات سهمگینی زده بودند- را مردود شمرده بودم اما حس میکردم که یک جای کار میلنگد . ولی از آنجائی که به عصاره ایده آلها ی کمونیستی هنوز پایبند بودم طبعا به این جمعبندی رسیدم که نوع سازماندهی مبارزاتی بوده که برای من ایراد داشته . شکست انقلاب در ایران بطور اعم (بخصوص آرمانهای دموکراتیکش) و نابودی جریانهای چپ در ایران بطور اخص (ایده آلهای سوسیالیستی) برای من هضمش خیلی سخت بود .

در پی پاسخ به سئوالات متعدد پیش رو به بازخوانی کلی از آثارکلیدی مارکس پرداختم. و به آن لیستی از دیگر مکاتب فکری- که از آنها معرفتی تا آنزمان نداشتم- افزودم: کمونیسم شورائی/ مارکسیستهای مستقل(اوتونوم) مکتب فرانکفورت و جنبش موقعیت آفرینان بین الملل. همچنین خود را غرق خواندن آثار فمینیستی کردم و برای روحیه گرفتن– بعد از مدتهای مدید- به خواندن رمانهای(عمدتا) آمریکای لاتینی و اروپائی نیز دست زدم .

در سال 1989 تصمیمم را گرفته بودم که به دانشگاه برگردم تا بدینوسیله بتوانم– مجددا- به روند مطالعه سیستماتیک عادت کنم . اینبار تحصیلاتم را در زمینه انسان شناسی انتخاب کردم و به نیویورک نقل مکان کردم. در سال 1990 بود که در دانشگاه ("مدرسه نو برای تحقیقات اجتماعی "- مترجم) برای اولین بار با فلسفه آنارشیستی آشنا و عضو "محفل مطالعات آنارشیستی" شدم . زمان زیادی نگذشت که متوجه شدم که چه موقع و چگونه طبقه کارگر(زحمتکشان بطوراعم - مترجم) برای رهائی خویش به بیراهه رفته است. برای چند سال بعد تمرکز خود را به خواندن آثار بنیانی تئوریک آنارشیسم کمونیستی گذاردم.

جوابم برای بخش آخر سئوال شما(اینکه هیچگاه درایران تاریخ آگاهانه ای از آنارشیسم وجود داشته یا نه) قویا منفی می باشد. در میان چپ ایران هیچ معرفتی از آنارشیسم وجود نداشته. بدتر از آن می بایست اذعان داشت که بسیاری از افراد و "گروههای چپ" در تبعید به راست در غلطیده و به سوسیال دموکراسی گرویده اند .

حال آنکه در داخل ایران من با افراد جوان با روحیه آزادمنشانه آنارشیستی روبرو شده ام. با بردن "نه خدر" در میان این جوانان و محیط شان امیدوارم تاثیری هر چند کوچک داشته باشیم- تا بلکه نسل بعد اشتباهات نسل سابق را از خود بروز ندهد .

NEA: آیا شما حس میکنید که بصیرت (فراست) مهمی برای آنارشیستها هست که از مارکسیستهای سنتی کسب کنند

جواب :بعله– دقیقا. من معتقدم که متفکرین آنارشیستی در حیطه تئوری اقتصادی متاسفانه به اندازه مارکس(و بعضی از مارکسیستهای بعد از او) سهم زیادی متقبل نشده اند. بطور مثال گروپوتکین در مقایسه (با مارکس-مترجم) خیلی کم دراینمورد نوشته . مارکس هنوز یک رجوع مهم برای تمامی مخالفین سرمایه دای میباشد . فراموش نکنیم که باکونین نیز خیلی تحت نفوذ کتاب سرمایه مارکس قرار داشت. برای من مارکس بعنوان یکی از بزرگترین انقلابیون همه عصرها باقیمانده. اضافه میبایست کرد که یک سازگاری در تمامی نوشته های مارکس موجود است. من به نوشته های "اولیه" (جوانی- مترجم) او کم بها نداده و یا آنرا از دوره "بعدی" (پیری– مترجم) جدا نمیکنم . البته من مخالف دیدگاههای سیاسی مارکس علیه باکونین در انترناسیونال اول و پیامدهای بعدیش هستم.اما این از دستاوردهای مارکس کم نمیکند.(البته من در 9 سال گذشته مطالعاتم را درزمینه دستاوردهای تئوریک اقتصادی متفکرین آنارشیست اولیه- منجمله پرودون و گروپوتکین- گسترش داده و موضع ام در اینمورد و خود شخص مارکس تعدیل پیدا کرده است. در این راستا با ترجمه یک مقاله با ارزش از رفیق ایان مکین و دیگری از برایان موریس در سال گذشته/2012 و دیگر ترجمه های در شرف انجام(و ارائه شان در آینده ای نزدیک) به این مهم پاسخگو خواهم بود- مترجم) .

همچنین قابل ذکر میباشد که بنظر من مارکس و مارکسیسم را می بایست از لنین و لنینیسم جدا کرد (حداقل این چیزی هست که من ازش میفهمم). تازه ما میبایست کلی از دیگر متفکرین مارکسیستی که در بالا از مکاتب فکریشان یاد شد بیاموزیم. هرچند در حوزه تشکیلاتی ما میبایست صد در صد بر مبنای بینش و عمل آنارشیستی (پراکسس آنارشیستی غیر مرکزگرایانه– مترجم) قدم برداریم . حداقل این برداشت من از آنارشیسم هست .

NEA: شرایط کنونی جو سیاسی در ایران در چه وضعی میباشد؟ آیا شما در درون مبارزات اجتماعی در ایران نقشی بالقوه برای نفوذ ایده های آنارشیسم یا کمونیسم آزادیخواهانه می بینید؟

شرایط کنونی در ایران خیلی بد میباشد. در مجموع بی علاقگی عمومی در تمام بستر سیاسی مشهود است. و علتش هم اینست که رئیس جمهوری خاتمی(همانطور که در نه خدر پیش بینی کرده بودیم) ساختگی و دروغین بود و هیچگونه تغییر بامعنائی بهمراه نداشت. امید کاذب براین استوار بود که او از طرفی میتواند جلوی جناح به اصطلاح "محافظه کار" بایستد و لیبرازیسیون سیاسی به فضای جامعه به ارمغان آورد و از طرف دیگر میتواند به تولید کار برای قشر وسیع جوانان (که در حال حاضر بیش از 65% نیروی کار میباشند) دست بزند. او به هیچکدام دست نیافت. تعداد وسیعی از جراید بسته شدند/ تقاضای حقوقهای پرداخت نشده ماهای گذشته ترتیب اثری نگرفتند و تظاهرات روزمره شان جلوی کارخانجات با حمله پلیس روبرو شده است . اضافه حقوق برای معلمین و پرستاران بتعویق افتاده اند و به تعداد زندانیان سیاسی و شکنجه دانشجویان( ویا هر روشنفکر مخالف) که جرات بلند کردن صداهایشان را داشته اند افزوده شده است . دست آخر استیصال جوانان بیکار به سیل بیشمار معتادان (در حال حاضر دو میلیون نفر) و فاحشگی بالخص افزوده . فساد مالی / اداری رشد چشمگیری یافته و انحطاط شیوه زندگی پولداران "تازه بدوران رسیده" تهوع آورست . این شرایط با نبود آلترناتیو مترقی روز بروز بدتر میشود . بالطبع ایرانیان در مجموع در ناامیدی کامل بسر میبرند .

با این وجود در یکی دو ماه گذشته تعدادی از دانشجویان رادیکال و افراد لیبرال با پخش نامه ای سرگشاده در فضای مجازی (اینترنت) دست کمک بسوی جامعه بین الملل برداشته اند. در این نامه آنان خواستار دخالت و فشار گذاردن جامعه بین الملل بر جمهوری اسلامی شده و خواهان رفراندمی برای تشکیل مجلس موسسان نیز هم. آنها معتقدند که اگر یک میلیون امضا- چه در داخل و چه خارج ایران- جمع کنند نقشه شان شانس پیروزی دارد .

من شخصا به چنین طرحهائی اعتقادی ندارم. جواب من به بخش آخر سئوالتان- مجددا و متاسفانه- منفی میباشد. بی علاقگی غالب بطور کلی و شرایط اسفناک جنبش طبقه کارگر بطور خاص(بدون اینکه اشاره ای به نبودن هیچگونه سازمانی رادیکال بکنیم) امیدی در من بر نمی انگیزاند . اما من بدبین نیز نیستم. من عمیقا معتقدم که رهائی طبقه کارگر بدست خودش میباشد. شرایط بغایت حالت انفجاری دارد وهرآن توده ها بگونه خودانگیخته میتوانند بلند شوند . و در آنجاست که آلترناتیو واقعی میبایست شکل بگیرد . بهر صورت ما میبایست واقع بین باشیم.

در ایران ما تحت سیطره فرهنگ سیاسی اقتدارگرایانه برای هزاران سال زیسته و تغذیه شده ایم . تحمل و بردباری حتی در میان نیروهای چپ زیاد نبوده است. میبایست آموزش داده و فراگیر شود . و این خود وقت میبرد. ما دیگرمی بایست واقف باشیم که تغییر واقعی (بشیوه حقیقتا رادیکال) یک شبه حاصل نمیشود .نسلها طول میکشد تا شکل بگیرد.حتی در غرب- جائی که پیشینه تاریخی اش بیش از یک قرن (در حقیقت دو قرن-مترجم)وجود داشته - نیز چنین رخدادهائی را مشاهده نمی کنیم .

NEA: چه تفاوتهائی بنیانی بین سازماندهی سرمایه تحت رژیم امپریالیستی و جمهوری اسلامی وجود دارد؟ شیوه مبارزه چه تغییراتی کرده ؟

در درجه اول میبایست یادآوری کنم که رژیم شاه سر سپرده بود(از1320 تا 1332 به امپریالیسم انگلیس و بعد از کودتای 28 مرداد 1332 تا 1357 به امپریالیسم آمریکا).بعد از کودتا 1332 کنسرسیوم نفت 51 % به امریکا و 49% به امپریالیسم انگلیس تفسیم شده بود . و آمریکا حضور نظامی مستمر(20.000- 10سرباز) در ایران داشت.

در سال 1972(1350) تحت دکترین نیکسون(وکیسینجر) شاه بعنوان ژاندارم خلیج فارس منصوب شد . این بدین معنی بود که پس از شکست مفتضحانه آمریکا در ویتنام استراتژی جهانی امپریالیسم آمریکا به منطقه ای گرداندن کشمکشها و تضادها تغییر شکل داد(کشمکشهای شدت پائین). بنابراین نقش "سگ نگهبان" به شاه واگذار شده بود . درهمان سالها رژیم (منفور- مترجم) شاه به فرستادن چند گردان از نیروی زمینی ارتش( تا بدان مسلح توسط امپریالیست یانکی- مترجم) به منظور سرکوب چریکهای مارکسیست به عمان گسیل داشت. بهمین خاطر(منظوراینست که در چارچوب و راستای شیفت سیاست خارجی آمریکا- مترجم) بوجود آوردن سازمان اوپیک بیک نیاز اقتصادی و سیاسی مبرم مبدل گردید . قیمت نفت بالا میرود( از یکطرف شکست اقتصادی برای امپریالیستهای اروپائی و پیروزی برای آمریکا) اما همزمان- و از طرف دیگر- شاه با خرید میلیاردها دلار اسلحه و هواپیماهای جنگی آخرین مدل آمریکائی حساب بانکی شرکتهای نظامی آمریکائی را فربه تر میگرداند. پر کردن بازار ایران از کالاهای آمریکائی نیز وجه دیگر قضیه بحساب می آمد.

خلاصه کنم- بمدت 25 سال اقتصاد/ سیاست/ ارتش وهمچنین فرهنگ امپریالیستی آمریکا بر ایران غلبه داشت . امپریالیستهای اروپائی نیزحضور داشتند اما در سطوح کمتری وجودشان حس میشد . بهر حال بسر کار آمدن جمهوری اسلامی از طریق جنبشی واقعا انقلابی صورت پذیرفت و مهم نیست که در حال حاضر چقدر مورد نفرت اکثریت مردم در ایران میباشد .

هر چند رژیم شاه از همان بدو شروع مورد نفرت عموم بود اما مدتی میبایست بگذرد(بخصوص اینکه در چار چوب 8 سال جنگ با عراق و سئو استفاده از لفاظی های ناسیونال شونیستی ضد اعراب) تا مردم تشخیص دهند که رژیم جمهوری اسلامی بزرگترین مانع (تهدید – مترجم) برای تغییرات مترقیانه اجتماعی میباشد. در حال حاضر 89 % مردم در جمع اپوزیسیون میباشند. بقای 11% بقیه کاملا بستگی به رژیم دارد. بزبانی دیگر حقوق اینان را- بنحوی از انحا- رژیم تامین میکند .

در حال حاضر امپریالیستهای اروپائی در ایران جناح غالب میباشند. و این البته بعد از اشغال سفارت آمریکا از طرف دانشجویان مسلمان (خط امام – مترجم) - که به قطع روابط دیپلماتیک آمریکا با ایران منجر شد- به وقوع پیوست. بیشتر سرمایه گذاریهای اروپائی ها در ایران در زمینه نفت / پتروشیمی/ معادن و همچنین در صنعت اتومبیل سازی/ الکترونیک و غیره میباشند . بهر حال بخاطر نقش شنیع و نفرت انگیز "محور شرارت" که ایران در منطقه بازی میکند(با حمایتش از جنبشهای بنیادگرایانه اسلامی بخصوص درلبنان و حالا درعراق) رژیم ایران را مجبور گردانده که به خودکفائی در زمینه ساخت تسهیلات سبک نظامی دست بزند . رابطه ایران با برنامه اتمی پاکستان و دیگر برنامه های جاه طلبانه اش گلاف سردرگمی شده برای نقش هژمونیک امپریالیسم آمریکا در پرتنش ترین منطقه در جهان . جمهوری اسلامی از رقابتهای درون کمپ امپریالیستها به بهتری وجهی تا کنون استفاده کرده است. آنها رابطه خوبی نیز با کوبا دارند که بهشان در رابطه با دریافت دستاوردهای علم پزشکی در مقابل ارسال نفت کمک میکند . رژیم همچنین از سرمایه داران چینی و تخصص آنها در توسعه زیر بنائی راه و ترابری دعوت بعمل آورده اند.

خوب همینطور که مشاهده میکنید تفاوت چشمگیری هست بین نقش سرمایه در دو فاز تاریخی . با این وجود 85% اقتصاد ایران کماکان در دست دولت میباشد .و سرمایه گذاری خصوصی در سطح پائینی فعال میباشد(فقط درزمینه تجارت - واردات اجناس در صنعت سبک و بخش سرویس)

در جواب به بخش دوم سئوالتان میبایست بگم که بعلت عوض شدن دوران تاریخی(به بیانی نبود جنبش وسیع توده ای دردوران شاه از یکطرف و رشد آگاهی میلیونی مردم - در روند قیام بهمن- و فعالیت وسیعشان در تمامی حیطه های سیاسی- اجتماعی) طبیعتا تغییری بنیانی در زمینه سیاسی اجتماعی و همچنین مبارزات فرهنگی رخ داده است. شرکت توده ها بخصوص زنان وجوانان بسیار چشمگیر بوده است .

NEA: در طی چند سال گذشته ما شاهد تجدید حیات جنبش دانشجوئی در ایران بوده ایم. جنبش دانشجوئی همیشه نقش مهمی در جنبش انقلابی ایران ایفا کرده. شما در مورد این جنبش و نقش آن در مبارزات مردم ایران چی فکر میکنید؟

خوب بعله. از بدو تاسیس اش جنبش دانشجوئی خیلی فعال بوده. همانطور که من قبلا گفتم بیشتر کادرهای انقلابی دهه 50 تا 70 قرن بیستم از درون این جنبش سر بلند کردند. هر چند بعد از جنگ با عراق رژیم اسلامی خاموش کردن جنبش دانشجوئی تحت به اصطلاح "انقلاب فرهنگی" را در سر می پروراند . بستن دانشگاهها بمدت دو سه سال تا انجمنهای دانشجوئی را از رفقای رادیکال پاک کردن و پذیرش دانشجو از خانواده "شهدا" بدون امتحان ورودی دو رکن اساسی برای اسلامیزه کردن جنبش "شکست خورده" دانشجوئی بحساب می آمد.

این سیاست تا مدتی کار کرد اما به قیمت پائین آوردن(1) سطح دروس دانشگاه و (2) استاندارد دانشجویان فارغ التحصیل. دیالکتیک باز پدیداری نارضایتی باعث شد که جنبش دانشجوئی مجددا سرعتش را بدست آورد. بعد از بسر کار آمدن خاتمی در اواخر دهه 90 قرن پیش جنبش دانشجوئی شروع به تجدید حیات کرد . هر چند لیبرالیسم بر ایده های رادیکال دههای پیش غلبه یافته . با این وجود از آنجائی که خاتمی به قولهایش وفاداری نکرد همین بدنه لیبرال جنبش دانشجوئی پاشنه آشیلش رژیم گردیده. ما میبایست به این واقف باشیم که- بعلت پایگاه متوسط طبقاتی سازمانهای دانشجوئی- جنبش هیچگاه یکدست و همگون نمی باشد . بخش بزرگی از آن یا به هواداری از وضع موجود قدم بر میدارد یا بینشی رفرمیستی(آکادمیکی) را دربر میگیرد .

اما در تحلیل نهائی بخش کوچک اما بشدت رادیکال این جنبش جور تئوریک و سازماندهی و آژیتاسیون انقلابی را بر دوش خود حمل میکند. و در اینجاست که نسل بعد "روشنفکران ارگانیک"- که هر جنبش انقلابی به آن نیاز دارد- را میتوان پیدا کرد . در همین راستا و بهمین خاطر در آخرین سخنرانیش – بمناسبت جنبش دانشجوئی در 16 آذر(8 دسامبر)- ودر دیدارش در دانشگاه تهران دانشجویان رادیکال خاتمی را که دور دوم رئیس جمهوریش رو به پایان است بشدت هو کردند و با فریادهای "شرمت باد" و اینکه "تو خائن هستی" با او روبرو شدند . ما امیدواریم که در این دور از بحران شدید اقتصادی- اجتماعی و نامشروعیتی کلیت نظام جنبش دانشجوئی به نقش تاریخی خود مجددا جامه عمل بپوشاند .

NEA: وضعیت کنونی جنبش زنان چگونه میباشد؟

فاصله زیادی هست بین جنبش دانشجوئی و جنبش زنان در ایران . تساوی زن و مرد و در پی آن مسائل زنان-همانطور که همه میدانیم- نسبتا یک پدیده جدیدی هست در سطح جهان و بخصوص در کشورهای به اصطلاح "جهان سوم". در هر صورت رژیم اسلامی خمینی صدمه سنگینی به یکسری از مسائل اجتماعی وارد گرداند(بطور مثال از دست دادن حق سقط جنین/ نداشتن حق مساوی دربرابر طلاق و قیمومیت کودکان و حجاب اجباری). اما همچنین در این حیطه پس از جنگ ایران و عراق(و بخاطر آن) بعلت نبود نیروی ورزیده در بازار کار در نهایت بنفع زنان تمام شد. آنان قویا فضای وسیعی را در جامعه مدنی تسخیر کردند . زنان به جنگهائی دلیرانه ای دست زده اند و بعضا به پیروزیهائی زیادی نیز دست یافته اند. آنان در حال حاضر 60% ثبت نام در دانشگاهها را بخود اختصاص داده اند. در تمامی زمینه ها (علوم تجربی/ انسانی/ هنر و غیره) شرکت زنان سال به سال رشدی چشمگیری داشته است .

تحت همین رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی اولین وکیل زن و فعال حقوق بشر شیرین عبادی بعنوان اولین "زن مسلمان" بدریافت جایزه صلح نوبل نائل آمد. بردن این جایزه-هر چند انگیزه سیاسی در آن نهفته بود – مبارزات زنان (و همچنین دیگر مبارزات برای حقوق دموکراتیک) را به گوش جهانیان رساند . همچنین به رژیم اسلامی فشارآورده و نهایتا به مبارزات زنان برای نسلهای آینده کمک شایان توجه ای خواهد نمود .

من عمیقا خوش بین هستم که زنان ایران(بمانند دیگر کشورها) نقش بزرگی (اگر نه مرکزی) را در هر گونه جنبشی برای تغییرات رادیکال اجتماعی بازی خواهند کرد. چرا راه دوری بریم مگر آنها(خوب نه همشون) نیستند که تولید مثل نسل آینده انقلابی را بعهده دارند؟ و مگر آنان نیستند که- در کنار رفقای همرزم مرد ضد پدر سالار- دائما به (باز) تعلیم مسئله مساوات سکسی همت میگمارند؟ البته در کنار جنبش زنان ما نمیبایست جنبش هم سکس گرایان را (و دگر سکس گرایان بمانند ترنس-مترجم)- که در مرحله اولیه اش (نوزادی) در جامعه ایران میباشد- از یاد ببریم .

NEA: اکثریت سازمانهای رسمی کارگری در ایران وابسته به ارگانهای دولتی میباشند. اخیرا ما شاهد بوده ایم که بخشی از پرولتاریای ایران این میانجی گری را به نفع عملی خودگردانه (اوتونوم) دور زده اند .آیا این نشاندهنده رادیکالیزه شدن طبقه کارگر ایران میباشد؟

نه لزوما . تا اونجائی که من میدونم به ظاهر رادیکالیزه شدن بخشی از پرولتاریا بنظر میآید. ما میتوانیم تظاهرات روزمره نارضایتی های کارگران را در سطح ملی ببینیم- بمانند بسط نشستن/ توقف در کار/ و غیره. اما تا موقعی که کارگران حق آزاد تشکیل نهادهای مستقل خودشان را نداشته باشند- و طبعا- تا موقعی که "سندیکاهای زرد"(وابسته به سرمایه داری ملائی) نقش غالب را داشته باشند سخن از "دور زدن" موفقیت آمیز این میانجی گری ها بی معنیست .

بهر صورت در شرایط فاشیستی کنونی همین خودش قدمی مترقیانه بجلو بوده و نمیتوان نادیده انگاشت . امیدوارم کارگران بیشتری به آن بپیوندند- بخصوص کارگران بخش نفت- تا فشار برعلیه ماشین دولتی باعث باز شدن فضائی برای رشد مبارزات در سطح وسیعتر جامعه گردد. اینرا هنوز میبایست دید .

NEA: از زبان ضد امپریالیستی رژیم اسلامی که بگذریم

سرمایه گذاری شدید خارجی ها در ایران- بطور قابل ملاحظه ای اتحادیه اروپا-

ادامه دارد. میتونید کمی در باره نقش امپریالیستها در سرکوب و استثمار مردم ایران صحبت کنید .

شما درست میفرمائید .همانطور که در بالا اشاره کردم سرمایه گذاری اروپائی ها در ایران رو به افزایش نهاده است . دولت ایران تمام هم و غمش را بکار بسته که قوانین کار بنفع سرمایه های امپریالیستی در جریان باشد (بدیگر زبان بر علیه کارگران بطور اعم و در صنعت نفت و پتروشیمی و معادن بطور اخص) . ساعات طولانی کار و بی توجه ای کامل به هرگونه شکایات از طرف کارگران طبعا بنفع ادامه گردش سرمایه های خارجی عمل میکند . از طرف دیگر نظامی گرداندن(میلیتاریزه کردن) جامعه مدنی بطور غیر مستقیم لطف دیگریست برای سیطره قدرتهای امپریالیستی درایران .

NEA: رژیم بوش مدتهاست که به تملق گوئی جنبش مقاومت در ایران- بخصوص جنبش دانشجوئی- پرداخته است. این تبدیل به معضلی برای عده ای از ما در خارج از ایران شده است . ما خواهان حمایت از مبارزات مردم ایران علیه اقتدارگرائی و سرمایه داری هستیم اما نمیخواهیم از برنامه امپریالیستی دفاع کرده باشیم بخصوص که میدانیم هیچگاه نمیگذارند که سمت و سوی پرولتاریائی بخود گیرد .از طرف دیگر میخواهیم از مبارزات ضد امپریالیستی نیز حمایت کرده باشیم اما نمیخواهیم اشتباه خیلی از چپی ها را در گذشته انجام دهیم که از سرمایه داری اقتدارگر در سطح پائین تر در مقابل بالاتر حمایت میکردند .(ترتسکیستهای انترناسیونال 4 شعبه آمریکا در این جفتک بازیها خوب نقشی بازی میکردند و میکنند.مثلا حمایت مستقیم از خمینی و صدام- مترجم). شما میتونید کمی در باره این صحبت کنید و اینکه چه موضعی فکر میکنید ما میبایست اتخاذ کنیم تا بلکه همبستگی مان را نشان داده باشیم بدون اینکه به دفاع از جمهوری اسلامی در غلطیم یا آلت دست امپریالیستها قرار گیریم؟

دقیقا . شما نمی بایست که بدام لفاظی های امپریالیست بیافتید . ما حقیقتا میدانیم که امپریالیستها و بورژوازی بومی هیچگاه رهائی و آزادی را برای توده های در بند نمیخواهند دیگه چه برسد به برنامه رادیکال پرولتاریا.

مشخصا در شرایط خاص ایران مثال واضحش را ما در زمان دولت" بورژوازی ملی" مصدق- وقتی فعالیت برای احزاب سیاسی آزادبود- داشتیم. با این وجود امپریالیسم آمریکا (در وحدت با امپریالیسم انگلستان ) شاهی- بنام محمد رضا پهلوی- بی تجربه را که میتوانستند با مهارت اداره کنند و بعدها به بهترین سرسپرده بگمارند ترجیح دادند . پس آنها به دموکراسی پشت کرده و مصدق را سرنگون و بر سر کار گذاردن دیکتاتوری فاشیستی شاه بسنده نمودند. این سیاست امپریالیستی در تمامی جهان برای بیش از نیم قرن بود.(در حقیقت در مورد امپریالیسم آمریکا این برای یک قرن صدق میکند 1980-1880 .چرا که "کمیسیون سه جانبه"- در سال 1976- برهبری کارتر برنامه زیر آب رژیمهای دیکتاتوری و سر سپرده را زدن را با طرح "سیاست حقوق بشر" بمیان آورد و در مورد ایران نیز با فشار گذاردن شاه در بسرانجام رساندن اصلاحات آغاز نمود: یادمون نرفته پخش دفاعیات گلسرخی از تلویزیون- درراستای همون فشارها - که پاشنه آشیل رژیم شاه شد دست آخر!! همین سیاست در کشورهای عربی 30 و اندی سال بعد با "بهارعربی" خودش را بروز داد - مترجم).

البته دوران عوض شده و امپریالیستها بدشان نمی آید که رژیمها بازی انتخابات را هر 4 ساله پیشه کنند . بدینصورت مردم را میشود گول زد و سرمایه را میتوان به تنها "ارزش" فرهنگی تبدیل نمود. و در اینجاست که آن حمایت قلابی بوش عرض اندام میکند. اما ایران (و بیشتر خاور میانه در حال حاضر) جای این بازیها نیست. چرا که منطقه ای بغایت مهم جغرافیای- سیاسی (با داشتن 70% ذخیره نفتی جهان) میباشد و هژمونی امپریالیسم آمریکا رژیمهائی که 100% در راستای منافع اقتصادی سیاسی اش نباشد را نمیخواهد. بیهوده نیست که حاکمیت سلطنتی بدوی عربستان سعودی دلخواه ترین رژیم آمریکا میباشد- سر سپرده و وفادار تا به آخر.

بالنتیجه مسئله پیچیده و غامضی برای رفقای چپ در کشورهای غرب در حمایت از آمالهای دموکراتیک توده ها در ایران وجود ندارد. آنارشیستهای کمونیست/آنارکومنیستها (و چپها در کل) میبایست در کنار مردم ایران باشند. و مطمئن باشید که شما از هیچ برنامه امپریالیستی حمایت نمیکنید و قویا پشت سر پروژه رادیکال پرولتاریائی هستید . و این کافیست که نه تنها ترس بر اندام امپریالیستها بلکه لرزه بر استخوانهای هم پیمانان سرمایه داری اقتدارگرایانه (منجمله لیبرالها) در ایران بیاندازد .

NEA: شاید بهتر باشد که این مصاحبه را با سئوالی پیرامون پروژه"نه خدر" باتمام برسانیم.میتونید کمی راجب مجله و اینکه چگونه آغاز شد صحبت کنید؟همچنین با ایده های آنارشیستی در تماس با دیگر ایرانیان (چه داخل و چه خارج ایران) چقدر موفق بوده اید؟ آیا هیچ راهی هست که کومونیته های آنارشیستی به شما در راهی که قدم گذاشته اید کمکی کنند؟

در اوایل سال 1990(1368- مترجم) من به تعدادی از رفقای ایرانی که مجله ای با بینش مارکسیسم- آزادیخواهانه بنام "قیام"- به فارسی- در می آوردند پیوستم. پروژه ای بود با تشریک مساعی فی مابین چند رفیق در دو قاره اروپا و آمریکا با گرایشات متفاوتی در سنت مارکسیستی . همکاری من دو سال بطول انجامید– تا تعطیل مجله. علت پایانی پروژه مجله بحرانی بود که تک تک رفقا هم در حیطه شخصی و هم ایدئولوژیک با آن مواجه بودند. در مورد شخص من شروع پایان گرایش لنینیستی بود.

چند سال پیش من با تعدادی از همان رفقا تماس برقرار کردم(در این مقطع در نقاط مختلفی در دنیا بسر میبردند) تا فصلی جدید در فعالیت سیاسی-ایدئولوژیک را رقم زنیم. ناگفته نماند من از مدتها پیش ترجمه یکسری متون ابتدائی آنارشیستی را شروع کرده بودم . متعاقبا من ایده "نه خدر"(نه خدا- نه دولت و نه رهبر) را به عنوان نشریه مستقل آنارکومنیستی کومونیته فعالین ایرانیان رادیکال در تبعید به رفقا پیشنهاد کردم.

در وهله اول- بمانند هر پروژه نوینی- مجله با آغوش باز روبرو شد . چند رفیق قول همکاری دادند ولی منتظر شماره آزمایشی (اول) نشریه شدند.قرار بر این شد که نشریه مجموعه ای باشد تئوریک با چاشنی آژیتاسیون و با چاپ دو بار در سال . حال آنکه با عدم تعهد بیشتر رفقا نشریه به چاپ سالانه مبدل شد.(و شماره 4 که این مصاحبه در آن چاپ شد آخرینش بود- مترجم). بهر صورت چاپ "نه خدر" با استقبال روبرو شد. هر چند این استقبال بیشتر در خارج کشور بود ولی با تماس تعدادی از رفقای داخل نیز روبرو شد. بعلت کمبود مالی "نه خدر" در حال حاضر فقط به 15 نشریه ایرانی در آمریکا و اروپا فرستاده میشود .همچنین به 50 نفر (از رفقای سابق- مترجم) در کشورهای مختلف پست میشود . تعدادی نیز قاچاقی بدرون کشور برده میشود- و با خوانندگان رو به رشدی روبروست.

هنوز خیلی زود هست که از موفقیت ایده های آنارشیستی در درون جنبش چپ ایران سخن زیادی گفت. ما– بطور مثال- از ترکیه در منطقه عقب تر هستیم .هر چند در گفتگو با رفقا و دوستانی در دو سوی جهان من از رشد آنارشیسم در دراز مدت مطمئن هستم. جمعیت جوان ایران (65% در حال حاضر بین 18 تا 25 سال میباشند)- که از لحاظ سیاسی خیلی بیشتراز پیش مستقل می اندیشند- یکی از عناصر موفقیت این ایدئولوژی در آینده خواهد بود . البته بن بست سیاسی چپ سنتی (اقتدارگر و هیرارشیک)دلیل اصلی خوشبین بودن میباشد.

در مورد همیاری رفقای کومونیته آنارشیستی میتوان یا با ارسال کمکهای مالی خود(هر چند ناچیز) و یا با تکثیر نشریه(فتو کپی کردن) در سطح وسیع در میان کومونیته ایرانیان همت گماشت. ایرانی- آمریکائی های جوانی هستند که تشنه ایده های آنارشیستی هستند . راه جلو روی ما طولانیست اما اولین قدم برداشته شده است.

این مصاحبه توسط رفقا مارک/آریا و رابین صورت گرفته.

هر سه عضو یا حامی نی فک- بوستون میباشند .


 

 

 

NEFAC نی فک:North East Federation of Anarco -Communist(*)

(1)البته من از همان اول تا به امروز دخالت و حمله نظامی آمریکا / اسرائیل و یا هر دو با هم را به ایران منتفی دانسته و میدانم .ایران نه عراق دوران صدام هست و نه افغانستا ن کرزای مزدور.(بماند که موقعیت سوق الجیشی ایران و منابع زیر زمینی و انسانی-خیل عظیم تحصیلکردگان و نیروی بالقوه مصرفی در آینده برای آمریکا- ایران را فوق العاده با ارزش تر از دیگر کشورهای همسایه میکند). تازه وقایع اتفاقیه در هر دو همسایه از روز اول تا به امروز متاسفانه بنفع رژیم ملاها رقم خورده و تا به امروز جانیان ولایت وقیح بهترین استفاده سیاسی- نظامی و حتا اقتصادی را از معاملات قانونی و غیر قانونیشان(قاچاق تسلیحات و مواد مخدر) با این دو کشور همسایه برده اند . بطور مثال میتوان از بیشترین صادرات غذائی و غیره ایران به این دوکشورنام برد . و بخش عظیمی از سرمایه تجاری و ساخت و ساز جاده و... چه در بخش خصوصی و چه دولتی ایران در همین منطقه (منجمله دوبی متمرکز میباشد). مهمتر ازهمه برنامه دراز مدت امپریالیسم آمریکا تحت پوشش "کمیسیون سه جانبه"- که از دوران کارتر در سال 1974 شروع گردیده- برای "دموکراتیزاه کردن " و تغییر رژیمهای دیکتاتوری به رژیمهای انتخاباتی پارلمانی و اسلامی(که با ایران شروع شد) با لانسه گرداندن "بهار عربی"(که بظاهر خودانگیخته بوده ولی نقش پشت پرده آمریکا و دستهای پنهانش را میبایست دید و از نظر دور نداشت) با سیر تحولات تونس و مصر و لیبی و وقایع در شرف وقوع در سوریه مهر و موم آمریکائی داشته و طبعا تغییر رژیم ایران را منتفی میگرداند.( البته تا اطلاع ثانوی و نه اینکه تا "ابد"). فقط مانده جناب ولایت وقیح جام زهر نوشیده شده سلف خویش- خمینی جلاد- را زهر مارش کند (و برنامه اتمی بر وفق مراد آمریکا و اسرائیل درآید)تا خیال غربی ها راحت شود!!

(2) نظر لطف رفقای آمریکائی را میرساند. در حقیقت من بین 50 تا 75 کپی(با توجه به حجم) از هر شماره "نه خدر" را برای افراد(رفقای همرزم سابق) گروهها / احزاب و نشریات در آ مریکا و اروپا پست میکردم .تعدادی را نیز با خود- طبعا قاچاقی- به ایران برده و در بین رفقا و آشنایان پخش میکردم

(3) در آنموقع 700 ریال مساوی یک دلار بود

(4)CRS(Special French Pólice battalion)

 


0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی