۱۳۹۲ مرداد ۱۸, جمعه

در جستجوی آنارشی 

La muerte me dice que me ama, ,مرگ بمن میگه که عاشقمه
porque sabe que estoy vivo واسه اینه که میدونه من زنده ام
y que somos puros los que no tenemos amo.و ماهائی که رئیس و رهبر نداریم افراد صاف و صادقی (خالصی) هستیم.

La muerte se me acerca, me hace guiño,مرگ میاد نزدیک , بمن اشاره میکنه 
abre sus piernas y me suplica que la penetre,پاهاشو وا میکنه و از من تقاضا میکنه که دخول کنم, 
porque dice que quiere mi esenciaمیگه واسه اینکه ذات منو میخوادporque NO tengo Amo ni Dios ni Patriaچرا که من نه رئیس دارم نه خدا و نه کشور
 y porque la muerte cree en la Anarquìa.و واسه اینکه مرگ به آنارشی معتقده  
Porque la beso y bebió de mi sangre en mi boca. چراکه لبان منو بوسید و از خون من در دهانم آشامید 

Hazme un favor: procura que viva la Anarquía!!بمن یه لطف بکن: کاری کن که آنارشی پابرجا بمونه!!

Y mis acciones al dormir و اعمال (کردارهای) من در وقت خواب
se encaminan en que mañana al despertar, در مسیر خود وقتی که بیدارمیشم صبح فردا
romperé con la rutina y en la acción individual با یکنواختی وداع خواهم کرد و درعملی فردی 
con el pecho como piedra,با سینه ای همچون سنگ
hinchado por la destrucción de ésta y de cualquier sociedad...
برای نابودی این و هر دنیائی دیگر مصمم خواهم بود
Hazme un favor: procura que viva la Anarquía!!بمن یه لطف بکن: کاری کن که آنارشی پابرجا بمونه




 Mauricio Morales

ترجمه از: پیمان پایدار
در ضمن تیتر از منست
هفده فوریه 2013

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی