۱۳۹۴ خرداد ۶, چهارشنبه

نوشته ای دگر از رفیق زن افغانمان : زحل غقوری

زحل
من زحل ام
آن ستاره ی شمس، بدون نور و آب
من زحل ...
انسان
زن
که جنگ، فقر، توهین، بی عدالتی،
استبداد و اشغال تجاوز
مرا زحل ساخت.
آری من زحل ام...
اسم با مسمای من زحل، آن سنگ بزرگ که با برخوردش کائنات و خورشيد را به وجود آورد.
آری من زحل ام...

همان سنگ بزرگ، سنگی که توسط آذر تراشیده مجسمه شدم.
بر معابد، عبادتگاه، کلیسا و حتی در خانه ی ابراهیم و اسماعیل جایگاه م شد.
سنگی که هاجر با آن کلبه ی برای حمایت فرزندش ساخت.
آری من زحل ام...
 
عاجزم ، زن که به فرمان حضرت ابراهیم به امر خدایش مرا به دشت های سوزان بدون آب و غذا رها کرد.
ابراهیم با ساره زن زردارش که هم طبقه اش بود رفت.
من هاجر ام من زن که کنیز و زر خرید یک پيغبر بودم.
آری من زحل ام...
 
عایشه ی کوچک بودم
که پیغمبر خدا محمد بامن در سن کودکی ازدواج کرد.
درد ها و رنج هایم را پیغمبر خوبتر درک می کرد
زیرا پیغمبر خدا باعث آن همه درد و رنج و اذیتم بود.
او حبیب و محبوب خدا بود. مگر من کودک گمشده ی کودکی هایم بودم.
 
من زحل ام...
آری من همان رابعه ی بلخی ام که به جرم عشق اش به بکتاش توسط برادر مسلمان اش کشته شد.
من زحل ام...
یعنی در لابلای تاریخ مذکر جای ندارم
زن ام، نه حقوق، نه صدا، نه هویت و نه آزادی دارم.
در تاریخ بشریت بیشترین مظالم را ديده ام چون مظلوم بودم همیشه مظلوم را زائیده ام. در همه ادیان جنس دوم، ناقص العقل ، حتی دین من نا مکمل است. 

آری من زحل ام...
سنگ ام آن سنگ سياه که پیغمبر خدا از آن با قوم و قبیله ی وحشی اش خانه خدا را دوباره بنا کرد.

تا امروز همه مردم فقیر و نادان برای پر کردن جیب های اعراب و بادیه نشینان شیخ های اعراب به سوی کعبه شیخ عبدالله و عبدالعزیز و حال خلیفه می شتابند.
بلی من زحل ام...

هاجرم، آن هاجر که برای یافتن آب هفت بار آن صحرا و کوه را طی کرد تا برای کودک اش آب پیدا کند، امروز همه گام های مرا در خانه ی خدا طی می کنند. جای قدم ها من قدم می گذارند اما هیچ گاهی مرا به خاطر ندارند. یعنی معنی طواف کردن را نمی دانند.

کاش این پول تجارت و کلاه برداری از خانه ی خدا برای بندگان غریب خدا می بود. از تجارت پیغمبر خدا جز شیخان عرب هیچ کشوری استفاده کرده نمی تواند. این تجارت 1400 سال است که ادامه دارد. طفیلی های اعراب خون ملیون ها انسان خر شده را مي خورند و با تأسف بعد از آمدن شان از خانه ي تجارتی محمد مردم من پاها و دست های خر شده ها را می بوسند.

آری من زحل ام...
حج رفته گان با سنگ ریزه های من خانه ی شیطان را میزنند. تا شیطان شهوت و نفس پليد و فاسد شان کشته شود.
انسان سرزمین من و مسلمانان جهان هر کار خوب خود را تقصیر خدا هر اشتباه و غلطی خودرا کار شیطان می دانند.
هر جنایتی را که مرتکب میشوند برای بخشش و رفتن به بهشت به خانه ی خدا ضروری می باشد. تا گناه ها پاک شود.
تا خانه ی خدا وجود دارد مسلمانان گناه میکنند ، ميکشند و غارت میکنند زیرا می دانند که خدا غفار ، غفور، کریم و رحیم است.
اما من زحل ام آن سنگ بزرگ و چون کوه استوار می خواهم با برخورد های عقلی ام از فراز آسمان ها هم خانه ی خدا و هم خانه ی شیطان را نابود سازم، تا تیکه داران و معامله گران اسلام دیگر تجارت و کلاه برداری برای خانه خدا و شیطان را نداشته باشند.
من زحل ام دیگر نه غفوری بلکه ( رها ) ام, (آزاد) ام ، (خود فکر) ام...
آری من زحل ام...
زحل
۶ حوت ۱۳۹۳
'‎زحل

من زحل ام
آن ستاره ی شمس، بدون نور و آب
من زحل 
انسان
 زن
 که جنگ، فقر، توهین، بی عدالتی، 
استبداد و اشغال تجاوز
مرا زحل ساخت.
آري من زحل ام...
اسم با مسماي من زحل، آن سنگ بزرگ که با برخوردش کائنات و خورشيد را به وجود آورد.
آری من زحل ام...
 همان سنگ بزرگ، سنگی که توسط آذر تراشیده مجسمه شدم.
بر معابد، عبادتگاه، کلیسا و حتی در خانه ی ابراهیم و اسماعیل جایگاهم شد.
سنگی که هاجر با آن کلبه ی برای حمایت فرزندش  ساخت.
آری من زحل ام...
عاجزم ، زن که به فرمان حضرت ابراهیم به امر خدایش مرا به دشت های سوزان بدون آب و غذا رها کرد. 
ابراهیم با ساره زن زردارش که هم طبقه اش بود رفت. 
من هاجر ام من زن که کنیز و زر خرید یک پيغبر بودم.
آری من زحل ام...
عایشه ی کوچک بودم
که پیغمبر خدا محمد بامن در سن کودکی ازدواج کرد.
درد ها و رنج هایم را پیغمبر خوبتر درک می کرد
زیرا پیغمبر خدا باعث آن همه درد و رنج و اذیتم بود.
او حبیب و محبوب خدا بود. مگر من کودک گمشده ی کودکی هایم بودم. 
من زحل ام...
آری من همان رابعه ی بلخی ام که به جرم عشق اش به بکتاش توسط برادر مسلمان اش کشته شد. 
من زحل ام...
یعنی در لابلای تاریح مذکر جای ندارم
زن ام، نه حقوق، نه صدا، نه هویت و  نه آزادی دارم. 
در تاریخ بشریت بیشترین مظالم را ديده ام چون مظلوم بودم همیشه مظلوم را زائیده ام. در همه ادیان جنس دوم، ناقص العقل ، حتي دین من نا مکمل است. 
آری من زحل ام...
 سنگ ام  آن سنگ سياه که پیغمبر خدا از آن با قوم و قبیله ی وحشی اش خانه خدا را دوباره بنا کرد.
تا امروز همه مردم فقیر و نادان برای پر کردن جیب های اعراب و بادیه نشینان شیخ های اعراب به سوی کعبه شیخ عبدالله و عبدالعزیز و حال خلیفه می شتابند. 
بلی من زحل ام...
هاجرم، آن هاجر  که برای یافتن آب هفت بار آن صحرا و کوه  را طی کرد تا برای کودک اش آب پیدا کند،   امروز همه گام های مرا در خانه ی خدا طی می کنند. جای قدم ها من قدم می گذارند اما هیچ گاهی مرا به خاطر ندارند. یعنی معنی طواف کردن را نمی دانند.
کاش این پول تجارت و کلاه برداری از خانه ی خدا برای بندگان غریب خدا می بود. از تجارت پیغمبر خدا جز شیخان عرب هیچ کشوری استفاده کرده نمی تواند. این تجارت 1400 سال است که ادامه دارد. طفیلی های اعراب خون ملیون ها انسان خر شده را مي خورند و با تأسف بعد از آمدن شان از خانه ي تجارتی محمد مردم من پاها و دست های خر شده ها را می بوسند. 
آری من زحل ام...
حج رفته گان با سنگ ریزه های من خانه ي شیطان را میزنند. تا شیطان شهوت و نفس پليد و فاسد شان کشته شود. 
انسان سرزمین من و مسلمانان جهان هر کار خوب خود را تقصیر خدا هر اشتباه و غلطی خودرا کار شیطان می دانند. 
هر جنایتی را که مرتکب میشوند برای بخشش و رفتن به بهشت به خانه ی خدا ضروری می باشد.تا گناه ها پاک شود
تا خانه ی خدا وجود دارد مسلمانان گناه میکنند ، ميکشند و غارت میکنند زیرا می دانند که خدا غفار ، غفور، کریم و رحیم است. 
اما من زحل ام آن سنگ بزرگ و  چون کوه استوار می خواهم با برخورد های عقلی ام از فراز آسمان ها هم خانه ی خدا و هم خانه ی شیطان را نابود سازم، تا تیکه داران و  معامله گران اسلام دیگر تجارت و کلاه برداری  برای خانه خدا و شیطان را نداشته باشند.
من زحل ام دیگر نه غفوری بلکه ( رها ) ام, (آزاد) ام ، (خود فکر) ام...
آری من زحل ام... 

زحل
۶ حوت ۱۳۹۳‎'

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی