۱۳۹۴ فروردین ۱۱, سه‌شنبه

شعری از لنگستون هیوز : ترجمه احمد شاملو عزیزمان

دنیای " رویای " من
من، در رویای خود دنیایی را می بینم،
که در آن، هیچ انسانی انسان دیگر را، خوار نمی شمارد.
زمین، از عشق و دوستی سرشار است...
و صلح و آرامش ، گذرگاه هایش را می آراید .
من در رویای خود، دنیایی را می بینم که در آن،
همه گان، راه گرامی ِ آزادی را می شناسند.
" حسد "، جان را نمی گزد
و " طمع "، روزگار را بر ما سیاه نمی کند.
من، در رویای خود دنیایی را می بینم که در آن،
سیاه یا سفید،
از هر نژادی که هستند،
از نعمت های گسترده ی زمین سهم می برد.
هر انسانی " آزاد " است.
شور بختی از شرم، سر به زیر می افکند
و شادی همچون " مرواریدی " گران قیمت
نیاز های تمامی ِ بشریت را بر می آورد .
چنین است دنیای " رویای " من !
شعر از، لنگستون هیوز
ترجمه از، احمد شاملو

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی