۱۳۹۴ فروردین ۱۱, سه‌شنبه

چشمه و سنگ : شعری از ملک الشعرا ی بهار

چشمه و سنگ
جدا شد يكی چشمه از كوهسار
به ره گشت ناگه به سنگی دچار
...
به نرمی چنين گفت با سنگ سخت
كرم كرده راهی ده ای نيكبخت
گران سنگ تيره دل سخت سر
زدش سيلی و گفت : دور ای پسر!
نجنبيدم از سيل زورآزمای
كه ای تو كه پيش تو جنبم ز جای!
نشد چشمه از پاسخ سنگ، سرد
به كندن در استاد و ابرام كرد
بسی كند و كاويد و كوشش نمود
كز آن سنگ خارا رهی بر گشود
ز كوشش به هر چيز خواهی رسيد
به هر چيز خواهی كماهی رسيد
برو كارگر باش و اميدوار
كه از ياس جز مرگ نايد به بار
گرت پايداری است در كارها
شود سهل پيش تو دشوارها
ملک الشعرای بهار

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی