بخشی از کتاب " ادله خدا "
نویسنده: ای سی گریلینگ / برگردان این بخش: دانیل جعفری
فرستنده: جهان بی مرز
********************
از صفحه کانون آتئیستها و آگنوستیکهای ایران
******************
سرطان، علیلی، سونامی ها که دهها هزار نفر از جمله خردسالان و کهنسالان را نابود می کنند، همگی شان از نظر مومن، با وجود خدایی قادر و مهربان همخوان است. بعد از یک زمین لرزه که بی شمار می کشد و آنچه با تلاش های دقیق و طولانی مدت قربانیان و بازماندگان ساخته شده را نابود می کند، مردم به کلیسا می روند تا شکرگزاری به جا بیاورند و برای مردگان دعا کنند، و هیچ حس تناقض یا ناهمخوانی نمی کنند. از چه چیز شکرگزارند؟ که خدایشان، یا جهانی که خدایشان برپا کرده، سلیقه ای یا هدفمند کشتار و تخریب کرده؟ شاید از این شکرگزارند که در میان نابودشدگان نیستند. اما آیا دعایی که مانع از رنج و پیشگیری از زلزله باشد مناسب تر نیست؟
اینگونه افکار یا نادیده گرفته می شوند، یا با این ادعا که حکمتی بزرگتر در کار بوده است پاسخ داده می شوند. با این حال بیاندیشید اگر یک تروریست همین مقدار آدم کشته بود و خرابی به بار آورده بود، عمل او را جنایتی فجیع از سوی عاملی پلید می دانستند.
مدافعین مذهب می توانند نقصان و دشواری و حضور پلیدی طبیعی یا اخلاقی در دنیا را با وجود خدایی که توجهی به این جهان دارد همخوان بدانند با این استدلال که اراده خداوند بر ما پوشیده است، یا اینها آزمون الاهی است، یا اینکه این مصیبت ها، پاسخ گناهان ما در استفاده از اختیارمان است. از آنجا که والدین انگشت شماری هستند که آنچه خدا بر سر بندگان هوشیارش می آورد را بر سر کودکان شان بیاورند، این استدلال ها نمونه اعلای مغلطه استثنا گذاری در اصول اخلاقی است.
این نمونه ها تنها بخش اندکی از معضل هستند. اینکه مذهب تا به امروز بقا پیدا کرده، شاهدی متقن بر این است که چطور ذهنیتی در مومن ایجاد می کند که نقد و پرسشگری، و درک تناقض و غیرقابل قبول اخلاقی را سرکوب می کند. این ادعایی بی مبالات نیست. تنها به این بیندیشید: همه اشکال بنیادگرایی در کودک انگاری و کورکنندگی پیروان شان مشترک اند. به سخنان عصبانی مسلمین در تظاهرات شان در اعتراض به کاریکاتورهایی که به نظرشان توهین آمیز می آمد فکر بکنید. قتل و هرج و مرج، پاسخ کاریکاتورکشی بود. این گونه نابالغی جمعی برای رشد نیازمند فرهنگ ساده لوحی اندیشه پرهیز همه گیر است.
اما نبایستی تنها به بنیادگرایان، یا بنیادگرایان مذهبی متمرکز بشویم. مذهب غیربنیادگرایانه، بنا به تعریف، بر پایه انتخاب سلیقه ای از اصول دین، و دور ریختن آموزه های نامهربانانه اش و بازتفسیر دیگر دستورات اش برای منطبق تر شدن با زندگی امروزین ما بنا شده. برای نمونه بیاندشید به این حقیقت که اکثریت کاتولیک های پیرو واتیکان، (علی رغم حکم حرمت) پیشگیری بارداری می کنند. واژه ای که با دقت و سادگی انتخاب سلیقه ای (انتخاب دستوراتی که قابل عمل کردن در زندگی مدرن هستند و نادیده گرفتن آنها که راحت نیستند) را توصیف می کند، واژه ای ناراحت کننده است: ریاکاری ولی این رفتار ریاکارانه با بی تفاوتی زمخت، و اغلب بدون خودآگاهی، که مذهب ظاهرا تقویت کننده اش هست چون نیم نان را به نبود نان ترجیح می دهد، صورت می گیرد. اما نگرانی منتقدین مذهب این است که هر جا میانه رو ها باشند، با فاصله ای اندک، متعصبین هم حاضر خواهند بود.
به این دلایل، ضروری است که بحث را تا زمانی که ابهامات، طرفه رفتن ها و توجیه کردن های مذهب کاملا مورد بازبینی قرار بگیرد و تا آخرین گام که «من ایمان دارم، حالا هر چه می خواهی بگو» هم مورد پژوهش و چالش قرار بگیرد.
این هدف بخش اول کتاب است: پرونده ای علیه مذهب گشوده بشود، مذهب با هر شکل و صورت اش. به دلیل ذات مبهم و دایما تغییر شکل دهنده ایده های مذهبی، من این کار را با دنبال کردن توپ استعاری هر جا که برود انجام خواهم داد. مباحث تاریخی، روانشناسی، علمی و فلسفی را پیش خواهم کشید. این بازی با سایه هاست، و کار با مدافعین و مومنین مذهب که مشتاقند ایمان داشته باشند، و حتی خود را بفریفبند و حاضر نیستند اندیشه هایی که اعتقادات عزیزشان را به پرسش بکشد را بپذیرند ساده تر نمی شود. این تراژدی انسانی است: هر چه بیشتر به اشتباه بودن عقاید شان شک بکننند، بیشتر به آنها پایبند خواهند شد. مارک تواین به بهترین شکل، اگرچه نه به مهربانانه ترین شکل توصیف اش کرده ایمان، باور داشتن به چیزی است که می دانید وجود ندارد است.
از دید من استدلال علیه مذهب، استدلالی برای آزادی ذهن انسانی است، و امید به این است که بالاخره به چشم انداز اخلاقی دست پیدا کنیم که همه نوع بشر بتواند در آن شریک بشود، و بر اساس اش دنیایی همبسته تر و صلح آمیز تر بنا کنیم.
وجه دیگری که برای شخص من جالب تر است و مایه بخش دوم کتاب است، روایتی جایگزین برای مذهب است. چشم اندازی انسانی و مثبت به اخلاق که بری از جنبه های مذهبی و خرافی باشد، چشم اندازی که ریشه در سنن غنی فلسفی داشته باشد، اما در عین حال با زندگی معاصر ما همنوا تر باشد، و حساسیت اش به واقعیت های تجربه انسانی بیشتر از مذهب باشد.
این چشم اندازی است که اکنون واژه عمومی هیومنیسم (انسان گرایی) شامل می شود. این چشم اندازی وسیع و زیباست، بر پایه مهربانی و عقل سلیم بنا شده، اصول اش را از گفتگو درباره خیر که ریشه هایش در مباحثات فلسفی کلاسیک دوران کهن می گیرد، دایما با درون بینی ها و تجربه های اندیشمندان، شعرا، تاریخ دانان و دانشمندان تا به امروز غنی شده. گذر از بابل مذاهب و مدعیات شان و اثرات غالبا فجیع باور مذهبی برای نوع بشر، به سوی درون بینی های بهبود دهنده زندگی سنت هیومنیست که اغلب انسان های تحصیل کرده و خلاق دنیا پذیرفته اند، به مانند فرار از کوره به نهر و چشمه هاست. امید من این است که هر چه انسان های بیشتری این چشم انداز اخلاقی را انتخاب کنند، این سرنوشت همه بشریت بشود.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی