جان هالووی* : تفکر انتقادى علیه سرمايه دارى صعب العلاج
John Holloway: Critical Thought
against the Capitalist Hydra
*جان هالووی, استاد پسا دکترای جامعه شناسی, در موسسه علوم اجتماعی و انسانی ، دانشگاه مستقل پوبلا(مکزیک) است. آخرین کتاب او 'شکاف انداختن در سرمايه دارى'+ (پلوتو, 2010) است.
هفتم ماه می 2015
سخنرانی در سمینار'جنبش زاپاتیستا' در
سن 'کریستوبال ده لس کاساس'
San Cristobal de las casas
جنگلهای استان چیاپاس - جنوب شرقی مکزیک
ترجمه از : پیمان پایدار
***************************
این یک افتخاره, شادیه که در اینجا هستم . احساس می کنم که می خوام برقصم، اما این کار رو نمیکنم , بجاش تمرکز میکنم به کاری که بهمون محول شده انجام بدیم . من درباره تفکر انتقادی صحبت خواهم کرد و توضیح میدم چگونه صعب العلاج بودن سرمایه داری رو بکشیم . این چیزیه که در موردش است : ما سخن از صعب العلاج میکنیم که خودمون رو نترسونیم، بلکه فکر کردن در مورد چگونگی شکست دادنش ه . اسطوره صعب العلاج بودن(سرمایه داری) پایان خوشی داشت و ما نیز میبایست به پایان خوشی برسیم.
درک من از تفکر انتقادى بینش فاجعه وار نیست بلکه فکر دستیابی به امید در جهانیست که بنظر می رسد دیگر وجود ندارد. تفکر انتقادى بینشی ست که باز میکند آنی را که بسته است، می لرزاند آنی را که ثابت است . تفکر انتقادى تلاشی است برای درک توفان و بیش از آن: درک اینست که در مرکز توفان چیزی است که باز میکند مسیری را به سمت جهان های دگر .
*Ayotzinapa-Maya:لغتی از زبان مایائی- سرخپوستان ایالت چیاپاس
+ به اعتقاد رفقای زاپاتیستا(و نویسنده این سطور) جنگ سرد بین آمریکا و شوروی جنگ سوم جهانی و آغاز مرحله کنونی سرمایه داری- پروژه نئولیبرال (ریگان-تاچر,سال 1980)همانا جنگ چهارم جهانی خوانده میشود. این جنگ, طبیعتا, کماکان, در شرف اجراست.
درک من از تفکر انتقادى بینش فاجعه وار نیست بلکه فکر دستیابی به امید در جهانیست که بنظر می رسد دیگر وجود ندارد. تفکر انتقادى بینشی ست که باز میکند آنی را که بسته است، می لرزاند آنی را که ثابت است . تفکر انتقادى تلاشی است برای درک توفان و بیش از آن: درک اینست که در مرکز توفان چیزی است که باز میکند مسیری را به سمت جهان های دگر .
توفان در حال آمدن است, یا بهتره بگم در حال حاضر همینجاست. در حال حاضر اینجا است و بسیار محتمل است که بدترهم بشود . ما یک نام برای این توفان داریم که در حال حاضر اینجا ست: آیوتزیناپا* .آیوتزیناپا بعنوان وحشت و به عنوان نمادی از دگر وحشت های بیشتر. آیوتزیناپا به عنوان بیان متمرکز جنگ جهانی چهارم+.
+ به اعتقاد رفقای زاپاتیستا(و نویسنده این سطور) جنگ سرد بین آمریکا و شوروی جنگ سوم جهانی و آغاز مرحله کنونی سرمایه داری- پروژه نئولیبرال (ریگان-تاچر,سال 1980)همانا جنگ چهارم جهانی خوانده میشود. این جنگ, طبیعتا, کماکان, در شرف اجراست.
توفان از کجا می آید؟ از سیاستمداران نیست — آنها فقط پیاده کننده(بسرانجام رساننده) توفان هستند. از امپرياليسم هم نیست : محصول دولتها نیست ، حتی از قدرتمندترین دولت ها هم نیست . توفان ناشی از شکلیست که در آن جامعه سازمان یافته . این بیان یاس و نومیدی ست، شکنندگی، ضعف شکلی از سازمان اجتماعی ست که تاریخ فروشش گذشته است، بیان بحران سرمايه است.
سرمایه در خود تهاجمی همیشگی ست . تهاجمی است که هر روزه به ما می گوید "شما باید کاری را که انجام میدهید به شکل خاصی باشد، تنها فعالیتی که در این جامعه اعتبار دارد فعالیت های ست که منجر به گسترش سود سرمايه دارى شود."
تهاجم سرمایه دینامیسم/ پویائی خودش را دارد . برای زنده ماندن , سرمایه فعالیت های ما را میبایست هر روز به شدت بیشتری تابع منطق سود گرداند : "امروز شما باید سخت تر از دیروز کار کنی ، امروز شما باید بیشتر از دیروز تعظیم کنی."
با آن، ما میتوانیم ضعف سرمایه را ببینیم. این به ما بستگی دارد، اینکه مایل باشیم و یا قادر به پذیرش آنچه را که بر ما تحمیل میشود. اگر ما بگوئیم "با عرض پوزش، اما من امروز میخوام به باغچه ام رسیدگی کنم" و یا "امروز من میخوام با بچه ام بازی کنم" و یا "امروز من میخوام وقتم را به چیزی که برام معنا داره اختصاص بدم" و یا خیلی ساده "نه، ما سر تعظیم فرود نمیاریم," و بالطبع سرمایه نمیتونه سودی را که نیازمنده از ما استخراج بکنه, نرخ سود سقوط میکنه و سرمایه در بحران قرار میگیره. به عبارت دیگر, ما بحران سرمایه هستیم : مطیع نبودن ما، کرامت و انسانیت ما است. ما, بعنوان بحران سرمايه, بعنوان افرادی با عزت و نه بعنوان قربانیان، ما امیدی هستیم که تفکر انتقادى میطلبد . ما بحران سرمايه هستیم و افتخار میکنیم به آن، ما افتخار میکنیم که بحران سیستمی هستیم که دارد ما را میکشد.
سرمایه در این وضعیت نا امید/ مایوس می شود. بدنبال تمامی راه های ممکن برای تحمیل کردن و مطیع نمودنی که نیاز دارد میگردد : استبداد / اتوریته گری، خشونت، اصلاح قوانین کار، اصلاحات آموزشی. همچنین به معرفی یک بازی ، داستان اقدام میکند: اگر ما نتوانیم به استخراج سود مورد نیازمان برسیم , سپس وانمود میکنیم که آن وجود دارد، ما به ایجاد یک نمایندگی پولی برای ارزشی که تولید نشده است دست خواهیم زد، ما به گسترش بدهی اقدام میکنیم تا زنده بمانیم و همچنین سعی میکنیم از آن استفاده نموده تا بلکه تحمیل گردانیم نظم و انضباطی که لازم است. گسترش بدهی همزمان گسترش سرمايه مالی نیز هم هست, بيان ضعف خشونت آمیز سرمايه بعنوان يک رابطه اجتماعى است .
اما این داستان بی ثباتی سرمایه را افزایش می دهد و در هر صورت موفق به تحمیل انضباط لازم نمیشود. خطرات سرمايه از این گسترش ساختگی با فروپاشی مالی 2008 آشکار شد، هنگامی که بیش ازپیش واضح ترشد که تنها راه برون رفت سرمایه از بحران همانا اقتدارگرایی بیشتر میباشد : تمامی مذاکره اطراف بدهی های یونان به ما می گوید که هیچ امکان سرمايه دارى مهربان وجود ندارد، تنها راه رو به جلو برای سرمایه مسیر ریاضت کشی است ، خشونت(= کمربندها رو سفت بستن برای طبقات زحمتکش و متوسط : قطع بیمه ها و سوبسیدها و..- مترجم). توفانی که اینجاست، توفانی که در حال آمدن است.
ما بحران سرمایه هستیم , مائی که میگیم نه, مائی که میگیم بسه به سرمایه داری!, مائی که میگیم وقتشه که دیگه به تولید سرمایه دست نزنیم, وقتشه ک شیوه دیگری از زندگی کردن رو ایجاد کنیم.
سرمايه به ما بستگی دارد, زیرا اگر ما سود تولید نکنیم ( ارزش اضافه) به طور مستقیم یا غیر مستقیم، پس سرمایه نمیتواند وجود داشته باشد. ما سرمایه را تولید می کنیم و اگر سرمايه در بحران است، این بدین معناست که ما سود لازم را برای موجودیت سرمايه ایجاد نمیکنیم : بهمین خاطر است که آنها با چنین خشونتی به ما حمله ور شده اند.
در این وضعیت واقعا دو گزینه مبارزه وجود دارد. ما می تونیم بگیم "بله،خوب ،ما به تولید سرمایه ادامه میدیم ، ما همچنان به ترویج انباشت سرمايه ادامه میدیم ، اما ما نیاز به شرایط زندگی بهتری برای همه داریم ." این گزینه احزاب و دولت های چپ است : متعلق به 'سیریزا'* , و 'ما میتونیم'+' (اسپانیا-م) و دولتهای ونزوئلا و بولیوی. مشکل اینه که, هر چند آنها می توانند از بعضی جهات به بهبود شرایط زندگی کمک کنند، یاس و نومیدی زیاد سرمايه بدان معنا میباشد که امکان بسیار کمی برای وجود سرمایه داری مهربان وجود دارد.
برای ایجاد راه های دیگری از زندگی , راه های ارتباط گیری دیگری با یکدیگر هست، هم در میان انسان ها و هم بین انسانها و دیگر اشکال زندگی , نوعی از زیستن که توسط پول و دنبال کردن سود تعیین نمیشود, بلکه توسط تصمیم گیری جمعی مان صورت میپذیرد."
*نام Syrizaرئیس دولت جدید یونان وابسته به حزب سوسیال دموکراسی, +نام حزبی جدید در اسپانیا Podemos
اینجا در این سمینار ما در مرکز این گزینه دوم هستیم. این مرکز مجمعی هست بین زاپاتیستا ها و کردها و هزاران جنبش دیگر که سرمایه داری را رد می کنند و در حال تلاش برای ساختن چیزی متفاوت هستند. همه ما می گوئیم "ببین، سرمایه، دیگه زمان تو تموم شده ، حالا گورت رو گم کن، ما داریم چیز دیگری میسازیم." ما آن را در جهات مختلفی بیان میکنیم : ما داریم ترکی در دیوار سرمايه ایجاد کرده و سعی در ترویج تلاقی آنها میکنیم ، ما در حال ساختن کمون هستیم، ما داریم به مشارکت دست میزنیم، ما جنبشی در برابر کار هستیم، ما جنبش استفاده در برابر ارزش هستیم، کرامت علیه جهانی بر پایه تحقیر. این خیلی مهم نیست که ما چگونه بیانش میکنیم، نکته مهم این است که ما در اینجا و حال حاضر در شرف ایجاد جهانی از کلی جهان ها هستیم.
اما آیا ما قدرت کافی داریم؟ آیا ما قدرت کافی برای گفتن اینکه علاقمند به سرمایه گذاری سرمایه دارانه نیستیم را داریم ، که ما علاقمند به کار در سیستم سرمايه دارى نیستیم ؟ آیا ما قدرت کافی در رد کامل وابستگی کنونی مان را به سرمایه برای بقا داریم ؟ آیا ما قدر کافی برای گفتن خدا حافظی نهائی به سرمایه را داریم ؟
احتمالا قدرت کافی را هنوز نداریم. بسیاری از ما که در اینجا هستیم حقوق داریم یا بورسها(کمکهای مالی) ئی که از انباشت سرمايه نشات میگیرد و ،اگر ما نداشته باشیم، سپس هفته بعد میبایست برگردیم به دنبال کار سرمايه دارانه باشیم . نفی سرمايه از طرف ما ردی اسکيزوفرنيک است : ما می خواهیم یک خداحافظی قاطع با سرمایه بکنیم ، ولی ما قادر نیستیم, یا آن را بسیار دشوار میابیم. در این مبارزه صافی (خالص بودن) وجود ندارد . مبارزه برای جلوگیری از ایجاد سرمایه مبارزه علیه وابستگی ما به سرمایه نیز هم هست . بدیگر زبان، مبارزه براى رها ساختن ظرفيتهای خلاقمان ، نیرویمان برای تولید، نیروهای تولیدی مان.
ما در اینجا هستیم ، به همین دلیل است که ما به اینجا آمده ایم. مسئله سازماندهی کردنمان است ،البته، اما نه با ایجاد سازمانی با سرمایه، بلکه در حال حاضر سازماندهی کردنمان در بسیاری جهات برای زندگی کردن دنیاهائی که می خواهیم ایجاد کنیم.
. امروز صبح رفیق کوماندویمان(منظور مارکوس میباشد-م) از ما سئوالاتی کرد برای مفاهیمی تحریک آمیز. گمان می کنم بحث من می تواند در سه تحریکات نظری خلاصه می شود:
1.تفکر انتقادى بینشی نیست که از فاجعه سخن بگوید بلکه تفکری است که بدنبال امید میگردد در درون فاجعه.
2. ما بحران سرمایه هستیم و افتخار میکنیم .همه فکر در مورد توفان از آنجا شروع می شود.
3.تنها راه شکست دادن هیدرا(صعب العلاج بودن سرمایه) توسط متوقف کردن باز تولید سرمایه و اختصاص دادن خودمان به ایجاد جهانی مبتنی نه بر پول و سود بلکه بر کرامت و خود مختاریست.
این بنظر ساده می آید، ما می دانیم که اینطور نیست. پس، ما چگونه پیش برویم ، چگونه قدم بزنیم ؟ ما سئوال میکنیم در حین قدم زدن ، می پرسیم و در آغوش میگیریم و سازماندهی میکنیم.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی