۱۳۹۲ اردیبهشت ۱, یکشنبه

نقش یهودیان در تاریخ بشری و " تحلیلی " شوینیستی

 نقش یهودیان در تاریخ  بشری و  " تحلیلی " شوینیستی
از دستاوردهای این قوم
28 ژولای 2011

سرسخن
مدتی است که در فضای مجازی مطلبی پیرامون خدماتی که یهودیان در 100-200 سال گذشته و در تمامی سطوح(از علم وهنرگرفته تا سیاست و بازرگانی و...)به جهانیان عرضه داشته...توام با آمار قابل ملاحضه ای از این دستاوردها.... با دریافت جوایز متعدد نوبل و....باب روز شده و دست به دست میگردد!! همزمان با آن به مقایسه چندین و چند برابرانه پیشرفت ها ی قابل تقدیر دانشمندان و متفکرین یهودی تبار- آنهم با جمعیت 14 میلیونی جهانیشان- با یک میلیارد و خورده مسلمانان و کشورهای اسلامی صورت میدهند و.... و بالاخره با جمع بندی به اینکه آنها چنان هستند و چنین و "ما مسلمونا" باید پند و اندرز بگیریم ... با "نصیحت" مطلب رو تموم میکنند!! من اون اوایل یکبار آنرا خواندم و برای دوستان و رفقا فرستادم....چندین بار دیگه برام فرستادند تا اینکه امروز تصمیم گرفتم مطلبی منتقدانه به آن اضافه کرده و در این صفحه هم بگذارم تا بلکه شما خوانندگان عزیز نیز با نظرم آشنا گردید.
 *************************
مقدمه
هر چند آمار و تحلیل پشت سر آن تا حد زیادی درست است ولی دو مطلب مهم در آن کمرنگ شده و دست آخر فقط با اشاره کوچکی به یک مقوله-همکاری بر خلاف رقابت-میتواند خواننده را به جمع بندی سطحی و بعضا غلطی  بکشاند:
اول آنکه پیشرفت قوم یهود را نه در ریشه مذهبی آن بلکه در ملی گرائی اش میبایست جست. نفرت کورکورانه مسیحی ها از آنها(که مرگ مسیح را مسببش را-کماکان به یهودیان نسبت میدهند..هرچند که خود مسیح یهودی شورشگری بیش نبود) و بعدها- بدتر از آن مسلمانان(بماند که محمد- این رهبر راهزنان وجانیان مافیای مدینه با پیروی از یهودیان وبا کپی کردن از اصول زیستی شان به تبلیغ و ترویج آن همت گماشت)از آنان باعث گردید که یهودیان از همان 2000 سال پیش به اینطرف به وحدت شدید قومی سوق پیدا کنند.نتیجه اش آن شد که هر وقت و در هر جامعه ای که سعی کردند جلوی فعالیت آنان را در هر زمینه ای بگیرند, آنان فرزندان خویش را به فعالیت درزمینه های ای دیگر میکشاندند و در تحلیل نهائی درطی قرنها درتمامی زمینه ها پیشرفت قابل توجهی بدست آوردند.سخن کوتاه: برخلاف خزعبلات مذهبی "قوم منتخب خدا"(بخوان کشک) علت حقیقی اول همانا همین تحلیل مادی از زندگی شان بوده و بس
 دومین علت را- که میبایست در رابطه تنگاتنگ با اولی دانست- همانا در بینش سیاسی-ایدئولوژیک آنها میبایست جستجو کرد.این تفکر که بالاخره در دو دهه آخر قرن بیستم - دقیقا در سال 1889-توسط " تئودورهرزل"-اتریشی تبار یهودی- فرموله گردید همان صهیونیسم میباشد.این بینش که بر مبنای همان تز تبعیض نژادانه "قوم برتر"- و برای همبستگی هر چه بیشتر جهانی دربینشان-ساخته و پرداخته شده را آنان با حمایت مادی- معنوی از طرف امپریالیست های آمریکا و انگلیس برای تشکیل کشور اسرائیل به سرانجام رساندند(صد البته با حمایت استالین و ا.ج.ش سابق.)
سخن کوتاه,این "قوم سرگردان" با تئوری و پراتیک صهیونیسم جهانی در رابطه تنگاتنگ با امپریالیسم آمریکا بالاخره به آرزوی دیرینه شان برای کنترل جهان قدمهای اول را برداشته و بدون اغراق با تمامی قوا در آنجهت گامهای استواری را نیزطی نموده اند.(*).این تئوری توطئه نیست بلکه حقیقت محض است .در اینجا فرصت شکافتن این نظر موجود نمیباشد.واینکه بتوانند یا نه, تاریخ آیندگان گواهی خواهد داد.
                                                            *******
اما مسئله مهمی که در اینجا میبایست بدان اشاره ای,هر چند کوتاه ,بکنم همانا ضدیت دومتفکریهودی تبار به جنبه هائی از کلیت قومشان مطرح میباشد:
(1)ضدیت مارکس با یهودیت
 بعنوان رهبر ایدئولوژیک مارکسیم (حدود70-80 سال قبل از تشکیل اسرائیل  .او در کتاب مسئله ,هرچند جالب, "مسئله یهود" ,از نظر من بغلط, به  آنان پیشنهاد میکند که به نفی خویش اقدام کنند تا بشریت به آزادی از قید سرمایه داری برسد.بزبانی دیگر او یهودیان را صرفا سوژه اقتصادی میبیند و بس!! در حالی که بنظر من( آنارشیست) برای نابودی روابط سرمایه دارانه , یا همان رابطه فتیشیستی و از خود بیگانه , لزوما نیازی به نفی بخشهائی از فرهنگ اقوام مختلف(مثلا زبان و یکسری سنت های باستانی)نه تنها نمیبایست مطرح باشد, بلکه با حفظ و رشد و گسترش زبان و آن بخش از آداب و رسوم ملتها که جنبه انساندوستانه و جهانی دارد میبایست دامن زد.سخن کوتاه: در آینده با ساختن جوامعی عاری از روابط  کالائی وغیر انسانی سرمایه دارانه است که میتوان و میبایست از گوناگونی اقوام/نژادها- با زبانهای متفاوت- سود جست تا بلکه به  برپائی جهانی رنگارنگ  و موزائیک وار زیبائی  دست یافت.
(2)انیشتن نیز با دید بغایت منتقدانه و سر سختانه, علیه دیدگاه
اجتماعی- شونیستی, با تشکیل آنگونه کشور اسرائیل به مخالفت پرداخت
 وبا تیزبینی خاص خویش  آینده ارتجاعی
و جنایت پیشانه صهیونیست ها را پیش بینی کرده بود.او با دید سوسیالیستی-ضد جنگ و خونریزی- خواهان وحدت اعراب و یهودیان در فلسطین بود.مطالب نوشته شده او را پیرامون این مقوله نیز پیشنهاد میکنم.
خلاصه کنم: برای "رشد" یا "عقب" نگاه داشتن جوامع بشری نمیبایست هیچ دینی را  صرفا مبنای "رشد" و یا "عقب" نگاه داشتن ملتی دانست.

 هرچند ماکس وبر در کتاب "پروتستانیسم و رشد سرمایه داری" ما را به اصلاح/ رفرم دین مسیحیت در آلمان رهنمود میدهد و آنرا برای رشد سرمایه داری در غرب مهم ارزیابی میکند. ولی این تنها علت نبوده و نیست.در ضمن اعتقاد داشتن به مقوله استعمار کهن و جدید به معنی مساوات آن با تئوری توطئه نبوده و نیست.این مقوله که چرا غرب به رنسانس(در فرهنگ و ایدئولوژی سیاسی)از یکطرف و رشد تکنولوژیک از طرفی دیگر رسید و ما در شرق نرسیدیم, خود نیز جای بحثی عمیق دارد که از پرداخت به آن در اینجا معذورم.ولی اینرا میبایست همینجا اضافه کرد که کتمان (یا نادیده گرفتن) سیاستهای جنایت پیشانه امپریالیستی-صهیونیستی(منجمله تشویق و ترغیب آمریکا توسط صهیونیستها برای حمله به عراق و...) که متعاقبا به عقب نگه داشتن کشورهای پیرامونی انجامیده را نمیتوان فراموش کرد. بیک کلام :هم میبایست به عوامل درونی(فرهنگی /روانی/تاریخی-اجتماعی) وهم بیرونی(استعمارنو)نظر افکند. بدون بررسی دیالکتیکی ایندو عامل به کجراه خواهیم رفت.
____________________________________________________
(*)من در مقاله بلند بالائی به اسپانیائی, در نشریه آنارشیستی "عمل مستقیم"-شماره دوم در ماه می2011- که در پرو بچاپ میرسد, بنام "ضدیت با صهیونیسم به معنای ضدیت با نژاد سامی نیست"این بحث را تا حد
زیادی شکافته ام.در آینده آنرا به پارسی نیز ترجمه خواهم کرد
El Ser Antisionista No es Igual a Ser Antisemita(Judio) /En http://www.periodicoacciondirecta.wordpress.com/

یکسال بدون حکومت : بلژیک و چشم انداز آنارشی درعمل!؟

یکسال بدون حکومت : بلژیک و چشم انداز آنارشی درعمل!؟
 30 ژولای 2011

فرانسه زبانان و فلا ندر ها (*),دو "قوم" تشکیل دهنده  کشور بلژیک, که به دولت های ائتلافی و سنگ اندازیهای متداول در صحنه سیاسی عادت کرده اند, کماکان بدون توافق وسازش ,از 13 ژوئن سال قبل تا به امروز, یعنی با بیش از یکسال ,در محیطی پر از بیعلاقگی مردمی ,رکورد جهانی نداشتن حکومت رو پس از انتخاباتشان شکستند!!

کشور بلژیک ازاتحاد چندین شهر اروپایی, که توسط امپراتوری های مختلف کنترل می شدند,سربرکشید و تاسیس گردید. و پس از انقلابی در سال 1830,ساکنان   فلاندر و  والونیا از هلند مستقل شدند وسلطنت کنونی را تاسیس کردند . از آن زمان به بعد ،ساکنان شمالی" فلاندرز"-هلندی زبان- با " والونیا" های جنوبی- فرانسه زبان- با یکدیگر زندگی کرده اند .از10 میلیون بلژیکی،حدود 60 درصد  فلامنکو -هستند, بقیه والون و با یک جامعه کوچک آلمانی زبان .
بیش از یکسال هست که حزب استقلال فلاندر-که نمایند اکثریت شهروندان شمال  کشور میباشد-نتوانسته است موفق به تشکیل ائتلافی برای بدست گرفتن بیش از نیمی از کرسی های پارلمان گردد. تا بلکه به تبع آن به برقراری حکومت در یک دموکراسی بورژوائی, که تا همین اواخر، نمونه ای از "بهره وری" و" رفاه" در همزیستی میان دو گروه دو زبانه بوده, دست یابد.
در طی گذر زمان, اختلاف بین این دو جامعه بلژیک تشدید گردید و در دهه هشتاد قرن بیستم تلاشی برای بهبود بخشیدن به این جو تنش صورت گرفت: تشکیل یک سیستم جدید فدراتیو و مقرر گرداندن تعادل بیشتر برای احترام گذاردن به حقوق   زبانشناسی دو ملت .
حال آنکه, کسی که خشم خود را با وضعیت نا بسامان نشان داده است همانا متصدی موقت(یا کفیل) نخست وزیر," ایو له ترمه   "(+) است که صدای معترضانه اش را برعلیه وضعیت کنونی بلند کرده. شرایطی که, با توجه به مصاحبه منتشر شده در روزنامه تروو(*+) ,درآن دولت غیر سرپرستش"رهبری کشور را بعهده دارد" در حالی که دیگران"افتخارات " را میبرند.
 "درانتخابات 13 ژوئن 2010 نتایج مهمی برای حاکمیت حزب فلاندرز "ن-وا و سوسیالیست های فرانسوی زبان حزب" پ-س"-(**) بهمراه داشت ، اما طبق معمول ، هیچ یک از آنها اکثریت کافی برای به تنهائی حکومت کردن را بدست نیآوردند ، به طوری که آنها مجبور می شوند برای رسیدن به اجماع/توافق بر روی شکل گیری قوه مجریه گام بردارند.
با این حال ، اتحاد جدید فلاندرها(ن-وا) هوادار جدائی فلاندرها میباشد 
    و حاضر به صحبت راجع به نظام بدون طرح اصلاح دولت، به منظور دادن قدرت بیشتر به مناطق, نیست.چیزی که حزب سوسیالیست و بسیاری از احزاب  فرانسوی زبان با اکراه فراوان  به آن مینگرند.
می بایست اذعان داشت که در زمان های اخیر, بحران اقتصادی بیشتر بخش شمالی کشور را تحت تاثیرقرارداده تا منطقه جنوبی . تا آن حد که آمار رسمی بیکاری را(که به نظر نویسنده این سطور,آنرا در همه جا, میبایست 2 برابرکرد) در والونیا بیش از 10 درصد و در فلاندر حدود 4 ٪ اعلام نموده اند. سوء ظن میان این دو جامعه بدتر شده , زیرا والون ها از این خشمگین اند که فلاندرها برای دادن شغل خارجی ها را انتخاب میکنند تا دادن کار به آنها.از سوی دیگر، فلاندرها از این خشمگین اند که بروکسل،شهری با منشاء فلاندرز،به شهر فرانسوی زبان تبدیل شده و پایتخت اتحادیه اروپا و مقر ناتو نیز گردیده.
 خلاصه کنم:در این راستا(زمینه) ،برای سر مقاله نویسان این کشور امکان عملی بودن بلژیک به عنوان یک کشور مورد سئوال(و تعمق) میباشد.مثلا خانم "به آتریس دل وو"-در روزنامه "امشب"(++)- چنین مینویسد:"یک سال بعد ، بلژیک هنوز رو پاهاش ایستاده , بخار نشده وپا برجاست .فقط کمی کمتر بلژیک ه. و توافق بین جوامع غیر ممکن تر از همیشه به نظر می رسد...برای هیچ کس دیگه این سئوال مطرح نیست که فرانسوی زبانان و فلاندر ها دو ملتی هستند که زیر یک سقف زندگی می کنند و اینکه چیزهای مشترک  کمی نیز دارند، زیرا آنچه در سال گذشته اتفاق افتاده،تایید ی است بر این برداشت".

دست آخر, مساله ای که قابل تعمق و بحث میباشد این است:آیا اینکه در بلژیک با نبود حکومتی(نه دولت) قوی و مرکزی-آنهم پس از یکسال , طبق روال عادی دولتمردان بورژوا, جامعه ازهم "نپاشیده" و پا بر جاست,میتواند "اتوپی" ما آنارشیستها را در عمل نشان دهد ?! مثلا آنطور که " آریل سه گل" در یک سطر آخر , مقاله اش(***) را با آن -بصورت گذرا و بدون هیچگونه تحلیلی-به پایان میرساند!؟
این سئوالی است بس وسیع و عمیق که جواب آن طبعا در این مختصر نمی گنجد. بخصوص که من آنارشیست نمیتوانم  بمانند "آریل", روزنامه نگارانه و برای خالی نبودن ازعریضه , بهمین اکتفا کرده و بی مسئولانه و شعار گونه به این مهم-بمانند او-این مطلب را به پایان برسانم!!
در اینجا فقط به این اکتفا میکنم:برای رسیدن به آن آنارشیسمی که من بدان معتقدم(آنارشیسم کمونیستی)میبایست اکثریت جامعه به آن تفکر در ذهن و روحشان(پراکسس, عمل توام با تئوری/نظر), با بحث وجدل اقناعی , رسیده باشند. بدیگر سخن :ضدیت با سیستم سرمایه داری در تمامی وجوه اش ,در کنار نفی هر گونه دولتی(چه بورژوائی و چه مارکسیستی,یعنی دیکتاتوری "حزب کمونیست" به عنوان قیم کل طبقه = 90% جامعه) شروط بلامنازع میباشند.در کجا و کی توده های 10 میلیونی بلژیک از خودشان چنین قابلیتی را نشان داده اند!؟ خیر, جناب "آریل" روزی نویس(لیبرال صهیونیست)چرت میگوید و بد جوری هم خزعبلات تحویل خواننده نا آگاه .ناسیونالیسم کور دو ملت تشکیل دهنده بلژیک کجا و نفی ملی گرائی ما از یکطرف وشیفتگیمان از انترناسیونالیسم آنارشیستی از طرف دیگر!؟ ما نه تنها از این سیستم جهانی استثمار کننده سرمایه داری بیزاریم و نابودی دولتها را بلا واسطه میطلبیم (دیگه چه برسه به انتخابات پارلمانی مسخره صحه گذاشتن) ,بلکه با در نوردیدن واز بین بردن مرزها ونفی سرود ملی و پرچم های رنگارنگ و.... ملتها را به همدلی و همنوائی ,بدور از "غیرت بورژوائی" یا همان دولت ملی , به همبستگی بین المللی , فرا میخوانیم.

جمع بندی:بقول معروف "این ره که دو ملت فلاندر و فرانسوی زبان میروند به ترکستان است" و نه آنارشیستان(جهانی آری از سرمایه-دولت-مذهب):جهانی که طبقات به گور فرستاده شده اند و همکاری و کمک متقابل بین کومونیته های کوچک و بزرگ شاهراه بشریت را رقم میزند.جائی که نه در آن از حسادت خبری هست و نه از عقده خود بزرگ بینی اثری .ونه از تحقیر و کوچک کردن انسان ها نمودی در کار(بخوان محو دین و مذهب).و مهمتر از همه چیز آزادی کامل(آنگونه که شاملوی عاشق ما را از رسیدن به آن گواه میداد) چراغ آیندگان است و بس!

پیش بسوی رهائی بشریت از جامعه ما قبل تاریخ: زنده و پررهرو باد راه آنارشیسم
پیمان پایدار

(*)Francofon(os) & Flamenco(s) / (+) Yves Leterme / (*+) Trouw / (**) N-VA & P.S
(++)Beatrice Delvaux (Le Soir) /(***)Ariel Segalبلژیک , اتوپی "خشمگینان"؟- نام مقاله اش; که اشاره ای ست به تظاهر کنندگان وسیع دو ماه پیش در اسپانیا ,که به فرانسه و تا حد کمی به آلمان نیز سرایت کرد. البته من در ورودی یازده ژوئن 2011 بنام "پیش بسوی تسخیر آینده" در موردش نظرم را نوشتم.asegal@larepublica.com.pe