۱۳۹۳ فروردین ۱۱, دوشنبه

"( اﺯ ﺁﻧﺠﺎﻳﻴﻜﻪ ) اﺭﺩﻭﮔﺎﻩ ﺁﺷﻮﻳﺘﺲ* ﻭﺟﻮﺩ ﺩاﺭﺩ، ﭘﺲ ﺧﺪا ﻧﻤی ﺗﻮاﻧﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. "
  پریمو لوی

 شیمی‌دان و نویسندهٔ ایتالیایی ﻛﻪ پس از حملهٔ آلمان به شمال ایتالیا در سال ۱۹۴۳، به واسطهٔ خبرچینی یکی از همکارانش اسیر نازی‌ها شد و ده ماه در اردوگاه آشویتس اسیر بود تا این که توسط ارتش سرخ آزاد شد.
*****************
* ﺗﻮﺿﻴﺢ - اردوگاه آشویتس در نوع خود بزرگترین اردوگاه‌های ساخته شده توسط رژیم نازی بود. این مجموعه در کشور لهستان قرار دارد و شامل سه اردوگاه اصلی می‌باشد اتاق‌های گاز و کوره‌های آدم سوزی ...برای اولین بار در این اردوگاه به طور وسیع راه اندازی شدند. در مجموع نزدیک به ١,٣٠٠,٠٠ نفر (یک میلیون و سیصد هزار) به این اردوگاه تبعید شدند که از آنها ۱,١۰۰٫۰۰۰ نفر (یک میلیون یکصد هزار) در خلال سالهای جنگ جهانی دوم ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ به دست قوای اس. اس. آلمان نازی به فرماندهی سرهنگ رودلف هوس و همکارانش (دکتر یوزف منگله و...) در این اردوگاه کشته شده‌اند که بالغ بر ۹۰٪ آنها را یهودیان تبعیدی و مابقی را زندانیان سیاسی لهستانی - اسرای جنگی شوروی - کولی‌های اروپایی وسایر اسرای جنگی متفقین تشکیل می‌دادند. هنگام آزادسازی این اردوگاه حدود دویست هزار نفر در آن بودند که وضعیت آنها انقدر اسفناک بود که سربازان متفقین آنچه به چشم می دیدند باور نمی کردند.
ﺑﺮﮔﺮﺩاﻥ و ﺗﻮﺿﻴﺢ - Drizzy / ﺑﻨﻤﺎﻳﻪ ي ﺗﻮﺿﻴﺢ - ﻭﻳﻜﻴﭙﺪﻳﺎ

برگزیده شده از صفحه:کانون اگنوستیک ها و آتئیستهای ایران
 
****************************
 


همینجا لازم میباشد که ,بر خلاف  تبلیغات مرتجعانه صهیونیسم جهانی که تعداد کشته شدگان یهودیان را در کمپهای آشویتس به شش میلیون اعلام نموده اند ,گفته شود که این دروغ بیشرمانه ای بیش نیست. این تحریف تاریخی ( بمانند اکثریت دگر تحریفاتشان از تاریخ یهودیت و ....کتاب لعنتی شان تورات و انجیل عهد قدیم) جز برای مظلوم نمائی نبوده است.همین بس که تعداد یهودیان در آن برهه از زمان , در تمامی اروپا, بالغ برشش میلیون نبوده است!! باری, بعد ازربودن کشور فلسطین  و تاسیس جنایتکارانه کشور راسیستی و فاشیستی اسرائیل در سال 1948  این فلسطینی ها بوده اند که بدون هیچگونه نقشی در جنایات دهشتناک هولوکاست توسط نازی ها(حتی اگر 100 نفر هم کشته شده باشند که زیاد میباشد و محکوم ) تاوان آنرا تا به امروز پرداخته اند. (من, در مقاله ای مفصل بزبان اسپانیائی, چند سال پیش, در نشریه 'عمل مستقیم' , که در آرشیو ' نه خدر عام ' اورده شده , آمار متعدد - زیر یک میلیون و نیم را -از زبان نویسندگان دانشگاهی خود اسرائیل آورده ام).
مرگ بر یانکی امپریالیسم  بعنوان شریک جرم جنایات کشور اسرائیل 
سرنگون باد کشور نئو فاشیستی اسرائیل -زنده باد  مبارزه رهائیبخش خلق فلسطین
پاینده باد رهائی بشریت از قید و بند هر گونه ناسیونالیسم افراطی/ فاشیسم/ صهیونیسم  
زنده باد فدراسیون مستقل و دموکراتیک فلسطین و اسرائیل (بعنوان فاز اول مبارزه رهائیبخش خلق فلسطین)
پیمان پایدار
 
 
 

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

 
 


  •  

  •  

    سلوک : محمود دولت آبادی

    "درست آن لحظه ای که غرقی در او و از پشت مردمک چشمان او به دنیا نگاه می کنی ،ناگهان تو را کور می کند،تو را تهی می کند و می رود.چگونه ممکن است؟تو نمی خواهی باور کنی که آن تو،آن در تو،اینگونه چوب حراج به تو،به خود،و عمر ربوده شده ی تو زده باشد در چارسوی بهانه های پوچ و موجه!همان جایی و بهانه ای که ندانسته بودم که قرار بوده قربانگاه من باشد."
    سلوک:محمود دولت آبادی

    ۱۳۹۳ فروردین ۸, جمعه

    کشف قدیمی‌ترین عشق مادرانه در 450 میلیون سال قبل
     
    تیمی بین‌المللی از دانشمندان به رهبری پروفسور دیوید سیوتر از دانشگاه لیسستر، پرتره‌ای متعلق به ماقبل‌تاریخ از عشق والدین به فرزند را در یک فسیل 450 میلیون ساله شناسایی کرده‌اند.
    یک "مهد کودک دریایی" گونه‌ حیوان جدیدی را به نمایش گذاشته که با خوابیدن روی تخم‌ها و نوزادان تازه سر از تخم‌ بیرون‌ آورده احتمالی‌اش، از آن‌ها نگهداری کرده است.
    تیم علمی این گونه جدید را Luprisca incuba نام گذاشت، که بخش Lucina آن مربوط به الهه زایمان است و به این واقعیت اشاره می‌کند که این فسیل‌ها باستانی هستند و در هر مورد، مادر روی تخم‌هایش خوابیده است.

    این یافته‌ها سرنخ‌های قاطعی دال بر استراتژی تولیدمثل و نگهداری از فرزند را ارائه می‌دهد که دست کم برای 450 میلیون سال حفظ شده‌اند. این کشف همچنین قدیمی‌ترین رخداد تاییدشده از ostracods (سخت‌پوستان ریز خرچنگ ‌مانند) را در سوابق فسیلی به نمایش می‌گذارد.

    تیم تحقیقاتی دانشگاه‌های انگلیس، امریکا و ژاپن گونه‌های مهم فسیلی جدید را در گل‌سنگ‌های ایالت نیویورک در امریکا کشف کرد که قدمت آن‌ها به دوران اردویسین زمین‌شناسی باز می‌گردد. طول فسیل‌های تازه‌کشف‌شده دو تا سه میلی‌متر گزارش شده و آن‌ها به خوبی خوب حفظ شده‌اند.

    جزئیات یافته‌های جدید در مجله Current Biology منتشر شده است.

    برگردان: ایسنا

    بنمایه:
    http://www.natureworldnews.com/articles/6346/20140314/ancient-nursery-sea-shows-parental-care-existed-450-million-years.htm
    مقاله:http://www.cell.com/current-biology/abstract/S0960-9822%2814%2900208-5

    فرستنده: کوزت

    ۱۳۹۳ فروردین ۷, پنجشنبه


    (بخشی از خودزندگینامه آلبرت انیشتین برای کسانی که می گویند وی انسان دینداری بوده است)
     
    در ابتدا من مذهبی بودم، مانند هر کودکی دیگر دستگاه آموزش و پرورش سنتی در مغز ما مذهب را کاشته بود،هرچند که پدر و مادر یهودی من بی دین بودند، فردی بسیار مذهبی شده بودم تا اینکه به سن دوازده سالگی رسیدم. با خواندن کتابهای علمی مشهور به این نتیجه رسیدم که بیشتر داستانهای کتاب مقدس درست نیستند. در نتیجه بطور مثبت و شدیدی به یک انسان آزاداندیش تبدیل شدم که اعتقاد داشتم دولت به عمد و با دروغ جوانان را فریب می دهد. هرچند این اندیشه بسیار خرد کننده بود اما شکلی از حس عدم اعتماد به اقتدار گرایی دولتی در من بوجود آمد و نگرش شکاکانه به اعتقادات خاص اجتماعی همواره در من بوده است و هرگز از من خارج نشده بلکه با دیدن شواهد و ارتباطاتی علت و معلولی میان آنها، این اندیشه روز به روز در من قویتر شده است.
     
    آن بهشت مذهبی دوران جوانی که از میان هم رفت نخستین تلاش من برای رهایی از زنجیر خودساخته از موجودی که بوسیلهء آرزوها، امیدها و احساسات بدوی کنترل می شود، بوده است. در بیرون آن جهانی بزرگ قرار داشت که وجودش به ما آدمیان وابسته نبود و تنها بخشی از رازهای ابدی آن توسط اندیشه و بازرسی ما قابل دسترس می باشد. تامل در این جهان به آزادی و رهایی اشاره می کند و بزودی متوجه شدم که بیشتر انسانهایی که برایم ارجمند هستند و آنها را ستایش می کنم، این آزادی و اطمینان درونی را یافته اند و یا پیگیری می کنند.
     
    درک ذهنی این جهان بیرونی در چهارچوب توانایی های ذهنی من چه خودآگاهانه چه ناخودآگاه تنها هدف نهایی من است. همانند مردان پرانگیزه ای که در گذشته و حال و بینشی که آنها بدست آورده اند، دوستانی بودند که هرگز حاضر به از دست دادن آنها نیستم. اما راه رسیدن به این بهشت هرچند به جذابیت و راحتی بهشت وعده داده شده توسط ادیان نیست؛ ولیکن قابل اعتماد است و من هیچگاه از برگزیدن آن پشیمان نخواهم شد.
     
    - آلبرت انیشتین - برگرفته از خودزندگینامه وی که در سال ۱۹۷۹ در شهر ایلینویز امریکا چاپ شده است
     ***********************
    بر گرفته شده از: صفحه کانون اگنوستیک ها و آتئیست های ایران
    --------------------------------
    As the first way out there was religion, which is implanted into every child by way of the traditional education-machine. Thus I came - though the child of entirely irreligious (Jewish) parents - to a deep religiousness, which, however, reached an abrupt end at the age of twelve. Through the reading of popular scientific books I soon reached the conviction that much in the stories of the Bible could not be true. The consequence was a positively fanatic orgy of freethinking coupled with the impression that youth is intentionally being deceived by the state through lies; it was a crushing impression. Mistrust of every kind of authority grew out of this experience, a skeptical attitude toward the convictions that were alive in any specific social environment-an attitude that has never again left me, even though, later on, it has been tempered by a better insight into the causal connections. It is quite clear to me that the religious paradise of youth, which was thus lost, was a first attempt to free myself from the chains of the "merely personal," from an existence dominated by wishes, hopes, and primitive feelings. Out yonder there was this huge world, which exists independently of us human beings and which stands before us like a great, eternal riddle, at least partially accessible to our inspection and thinking. The contemplation of this world beckoned as a liberation, and I soon noticed that many a man whom I had learned to esteem and to admire had found inner freedom and security in its pursuit. The mental grasp of this extra-personal world within the frame of our capabilities presented itself to my mind, half consciously, half unconsciously, as a supreme goal. Similarly motivated men of the present and of the past, as well as the insights they had achieved, were the friends who could not be lost. The road to this paradise was not as comfortable and alluring as the road to the religious paradise; but it has shown itself reliable, and I have never regretted having chosen it.
    Albert Einstein's Autobiographical Notes, Open Court Publishing Company, LaSalle and Chicago, Illinois, 1979. These paragraphs appear on pp 3 & 5.

    ۱۳۹۳ فروردین ۶, چهارشنبه

    زنده باد جان له نن و ترانه تاریخی اش: "تصور کن" !!

    "تصور کن هيچ بهشتی نبود
    آسان است اگرسعی کنی
    زير پایمان جهنمی نبود
    و بالای سرمان فقط آسمان
    تصور کن تمام مردم

     برای امروز زندگی می کردند
    تصور کن هيچ کشوری وجود نداشت
    تصورش سخت نيست
    چيزی برای کشتن و کشته شدن وجود نداشت
    و هيچ دينی هم نبود
    تصور کن تمام مردمان دنيا
    در صلح زندگی می کردند
    شايد مرا خیال پرداز بخوانی
    ولی من تنها فردی نیستم که اينطور فکر می کند
    در آرزوی روزی هستم که تو نيز به ما به پيوندی
    و دنيای همه ما يکی شود
    تصور کن هيچ مالکيتی وجود نداشت
    من مانده ام اگر تو بتوانی
    نه نیاز به حرص و طمع بود و نه گرسنه ای

     و انسان ها برادرگونه می زيستند
    تصور کن تمام مردم
    تمام دنيا را با هم شریک می شدند
    شايد مرا رويا
    پرداز بخوانی
    ولی من تنها فردی نیستم که اينطور فکر می کند
    در آرزوی روزی هستم که تو نيز به ما به پيوندی
    و دنيای همه ما يکی شود

    ترجمه از:پیمان پایدار 

    *****************************"Imagine there’s no Heaven
    It’s easy if you try
    No hell below us
    Above us only sky
    Imagine all the people
    Living for today
    Imagine there’s no countries
    It isn’t hard to do
    Nothing to kill or die for
    And no religion too
    Imagine all the people
    Living life in peace
    You may say that I’m a dreamer
    But I’m not the only one
    I hope someday you’ll join us
    And the world will be as one
    Imagine no possessions
    I wonder if you can
    No need for greed or hunger
    A brotherhood of man
    Imagine all the people
    Sharing all the world
    You may say that I’m a dreamer
    But I’m not the only one
    I hope someday you’ll join us
    And the world will live as one "

    John Lennon

    ۱۳۹۳ فروردین ۳, یکشنبه

    حیوانات هم موسیقی را درک و هم آن را تقلید می‌کنند!
    برگزیده از صفحه : کانون اگنوستیک ها و آتئیستهای ایران

    " نتایج یک تحقیق بر روی شامپانزه های کوتوله نشان می دهد که آنها می توانند مانند انسان با شنیدن صدای موسیقی ضرب آهنگ آن را تکرار کنند.
    محققان در این مطالعه، طبلی با طنین بالا و توان تحمل فشار 250 کیلوگرم را انتخاب کردند که این طبل در صورت پریدن شامپانزه ها بر روی آن استحکام لازم را داشته باشد.

    سپس بر روی طبل دیگری با نواختن 280 ضربه در دقیقه ریتمی مناسب برای میمون ها شبیه آهنگی که انسان ها هجاها را ادا می کنند، نواختند....

    پاتریشیا گری متخصص موسیقی زیستی از دانشگاه کارولینای شمالی یکی ازمحققان این مطالعه گفت : در این مطالعه دیده شد که شامپانزه های کوتوله ریتم هایی که در طبل دوم نواخته می شود ، بر روی طبل اول تکرار و ضرب اهنگ آن را بر روی طبل خود ادا کردند.

    پاتریشیا گری افزود : شامپانزه های کوتوله با اصوات بسیار هماهنگ هستند و توان آنها در شنوایی از انسان ها بالاتر است .
    سپس محققان این مطالعه را بر روی یک نوع شیر دریایی به نام رونان انجام دادند.
    نتایج این مطالعه نیز نشان داد که این نوع شیر دریایی بر خلاف شامپانزه های کوتوله به طور غریزی دارای توان تشخیص ضرب اهنگ نیست اما با تمرین توانست در برابر شنیدن موسیقی سر خود را به آرامی تکان دهد.

    این مطالعه این فرضیه را تقویت کرد که حیوانات بیش از آن چه تصور می کنیم مفهوم ضرب اهنگ را درک می کنند.

    برگردان: ایرنا
    بنمایه:
    http://www.reuters.com/article/2014/02/15/us-science-animals-rythym-idUSBREA1E0ZL20140215

    حیوانات هم موسیقی را درک می‌کنند، هم آن را تقلید می‌کنند

نتایج یک تحقیق بر روی شامپانزه های کوتوله نشان می دهد که آنها می توانند مانند انسان با شنیدن صدای موسیقی ضرب آهنگ آن را تکرار کنند.
محققان در این مطالعه، طبلی با طنین بالا و توان تحمل فشار 250 کیلوگرم را انتخاب کردند که این طبل در صورت پریدن شامپانزه ها بر روی آن استحکام لازم را داشته باشد.
سپس بر روی طبل دیگری با نواختن 280 ضربه در دقیقه ریتمی مناسب برای میمون ها شبیه آهنگی که انسان ها هجاها را ادا می کنند، نواختند.
پاتریشیا گری متخصص موسیقی زیستی از دانشگاه کارولینای شمالی یکی ازمحققان این مطالعه گفت : در این مطالعه دیده شد که شامپانزه های کوتوله ریتم هایی که در طبل دوم نواخته می شود ، بر روی طبل اول تکرار و ضرب اهنگ آن را بر روی طبل خود ادا کردند.
پاتریشیا گری افزود : شامپانزه های کوتوله با اصوات بسیار هماهنگ هستند و توان آنها در شنوایی از انسان ها بالاتر است .
سپس محققان این مطالعه را بر روی یک نوع شیر دریایی به نام رونان انجام دادند.
نتایج این مطالعه نیز نشان داد که این نوع شیر دریایی بر خلاف شامپانزه های کوتوله به طور غریزی دارای توان تشخیص ضرب اهنگ نیست اما با تمرین توانست در برابر شنیدن موسیقی سر خود را به آرامی تکان دهد.
این مطالعه این فرضیه را تقویت کرد که حیوانات بیش از آن چه تصور می کنیم مفهوم ضرب اهنگ را درک می کنند.

برگردان: ایرنا
بنمایه:
http://www.reuters.com/article/2014/02/15/us-science-animals-rythym-idUSBREA1E0ZL20140215

فرستنده:کوزت

    ۱۳۹۳ فروردین ۲, شنبه

    کشف شواهد قدیمی‌ترین زایمان مرگبار در 248,000,000 سال پیش
     
    برگزیده شده از صفحه : انجمن اگنوستیک ها و آتئیستهای ایران

     دانشمندان فسیل حیوان عظیم‌الجثه ماقبل تاریخی را کشف کرده‌اند که حدود 248 میلیون سال پیش، هنگام زایمان جانش را از دست داده بود.
     
    فسیل Ichthyosaur به معنای «خزنده-ماهی» قدیمی‌ترین نمونه یک خزنده آبی باستانی به شمار می‌آید که حین تولد فرزندانش جان باخته است.
     
    اسکلت جزئی این حیوان در استان آنهوی چین یافت شد و بر اساس آن، یکی از نوزادان در درون بدن مادر بوده و نیمی از نوزاد دیگری در درون بدن مادر و حدود یک سوم آن نیز بیرون است. ژست سر جنین دوم نشان می‌دهد تولدهای زنده خزندگان Ichthyosaurs روی خشکی و نه در آب، آن طور که مطالعات پیشین مدعی شده‌ بودند، صورت گرفتند.

    این موجودات خزندگانی بودند که در عصر دایناسورها در اقیانوس‌های زمین شنا می‌کردند و پس از آغاز زندگی‌شان در خشکی به درون آب می‌رفتند.

    فسیل 248 میلیون ساله کشف‌شده توسط دانشمندان کالیفرنیا نشان می‌دهد وضع حمل یک ichthyosaur بر روی خشکی و نه در دریا فرگشت (تکامل) یافته است.
    جزئیات این کشف علمی در مجله PLOS ONE منتشر شد.

    برگردان : ایسنا بنمایه:
    http://www.natureworldnews.com/articles/6016/20140213/live-birth-captured-250-million-year-old-ichthyosaur-fossil.htm
    مقاله:http://www.plosone.org/article/info%3Adoi%2F10.1371%2Fjournal.pone.0088640
    کشف شواهد قدیمی‌ترین زایمان مرگبار در 248,000,000 سال پیش

دانشمندان فسیل حیوان عظیم‌الجثه ماقبل تاریخی را کشف کرده‌اند که حدود 248 میلیون سال پیش، هنگام زایمان جانش را از دست داده بود.
فسیل Ichthyosaur به معنای «خزنده-ماهی» قدیمی‌ترین نمونه یک خزنده آبی باستانی به شمار می‌آید که حین تولد فرزندانش جان باخته است.
اسکلت جزئی این حیوان در استان آنهوی چین یافت شد و بر اساس آن، یکی از نوزادان در درون بدن مادر بوده و نیمی از نوزاد دیگری در درون بدن مادر و حدود یک سوم آن نیز بیرون است. ژست سر جنین دوم نشان می‌دهد تولدهای زنده خزندگان Ichthyosaurs روی خشکی و نه در آب، آن طور که مطالعات پیشین مدعی شده‌ بودند، صورت گرفتند.
این موجودات خزندگانی بودند که در عصر دایناسورها در اقیانوس‌های زمین شنا می‌کردند و پس از آغاز زندگی‌شان در خشکی به درون آب می‌رفتند.
فسیل 248 ساله کشف‌شده توسط دانشمندان کالیفرنیا نشان می‌دهد وضع حمل یک ichthyosaur بر روی خشکی و نه در دریا فرگشت (تکامل) یافته است.
جزئیات این کشف علمی در مجله PLOS ONE منتشر شد.

برگردان : ایسنا
بنمایه:
http://www.natureworldnews.com/articles/6016/20140213/live-birth-captured-250-million-year-old-ichthyosaur-fossil.htm
مقاله:
http://www.plosone.org/article/info%3Adoi%2F10.1371%2Fjournal.pone.0088640

فرستنده: کوزت

    هیچ کس جهان را خلق نکرده است
     
     استیون هاوکینگ   "هنگامی که به عمقِ اتم سفر می کنیم با یک سری پروتون مواجه می شویم که هر وقت که می خواهند "خود به خود" به وجود می ایند و به خودیِ خود، هر وقت که می خواهند نابود می شوند. ما آن را _مکانیک کوانتوم_ نام گذارده ایم.

    قوانین طبیعت به ما می گویند که نه تنها تمامِ جهان می تواند مانند پروتون ها به وجود بیاید بلکه برای پیدایش هم نیازمندِ علت نیستند، همچنین هیچ حادثه ای منجر به انفجار بزرگ "بیگ بنگ_مهبانگ" نشده است ... هیچ چیز ......


    "میدان گرانشی" و "جاذبه" در درون سیاه چاله به قدری است که نه تنها "نور"، بلکه "زمان" هم نمی تواند از میدان گرانشی آن فرار کند لذا زمان از حرکت باز می ایستد. این به این دلیل نیست که ساعت از کار می افتد بلکه به این دلیل است که در داخل سیاه چاله "زمان" وجود ندارد.

    به نظر من نقش زمان در آغاز جهان، آخرین کلیدی است که نیاز به یک طراح بزرگ را برای آفرینش از بین می برد و نشان می دهد جهان چگونه خودش را ساخته است.

    اگر به گذشته و به لحظه ی انفجار بزرگ برگردیم خواهیم دید که جهان کوچکتر و کوچک تر می شود تا جایی که تمام جهان فضایی بی نهایت کوچک و متراکم است، جایی که جهان یک "سیاهچاله" است.

    قوانین طبیعت به ما می گویند که در درون سیاه چاله زمانی وجود ندارد، شما نمی توانید به زمانی پیش از انفجار برگردید چون زمان پیش از انفجار بزرگ وجود ندارد، ما در نهایت چیزی را پیدا کردیم که علت ندارد چون زمانی برای وجود علت نیست. برای من این به معنای ناممکن بودن وجود خالق است چون زمان برای خالق وجود نداشته است.

    ما همگی آزاد هستیم تا آنچه را که می خواهیم بدست آوریم و به نظر من، هیچ خدایی وجود ندارد، هیچ کس جهان را خلق نکرده و هیچ کس ایمان ما را هدایت نمی کند، هیچ بهشت و هیچ زندگی پس از مرگی وجود ندارد. ما همین یک زندگی را داریم تا از این طراحی زیبا طبیعت استفاده کنیم و من از این بابت بسیار سپاس گزارم ..."

    ۱۳۹۲ اسفند ۲۹, پنجشنبه

    آلبومی از گروه رستاک
    با شادباشهای نوروزی برای همه شما عزیزان
    پیمان پایدار

    بوی عیدی, بوی توپ, بوی کاغذ رنگی!!

    شعری از سید علی صالحی عزیزمان بمناسبت نوروز 1393

    یک لحظه به عیش اسم یار قرن ها را تحمل کرده ایم.
    یا... یار
    یار درست آفرینه آزادی !
    روز نو ... تویی به این همه هزاره
    که عبارت عید . عبارت امید است . عبارت عشق است . ...

    همین و خلاص... !
    سید علی صالحی

    28 اسفند
    1392

    ۱۳۹۲ اسفند ۲۸, چهارشنبه

    پاسخ اِی . سی . گِرِیلینگ (فیلسوف بریتانیایی) به مذهبیان


    توجیه گران (مدافعین) مذهبی به تلخی شکایت از این دارند که آتئیست ها و سکولارها در انتقادشان از ایشان خشن و خصمانه اند.
    من همواره در پاسخ چنین می گویم: "ببینید! وقتی که شماها قدرت را در دست داشتید، به جای بحث و گفتگو، ما را به شکنجه و مرگ محکوم کردید.* اکنون کاری که ما می کنیم، پرسیدن چند سوال چالش برانگیز و دادن فرصت بحث و گفتگو به شماست؛ و شما هنوز هم شکایت می کنید!"

    .......
    *سوزاندن قربانی در ملاء عام در حالی که به ستون بسته شده بود، در سرزمین های کاتولیک و پروتستانت رایج بود. طبق قانون قربانی بایستی پیش از سوزانده شدن خفه می شد امّا گاها" به طور تعمدی، قربانیان زنده سوزانده می شدند. این عمل، همانند قربانی مجرمان در برابر حضار که در استادیوم کلوسئوم روم صورت می گرفت، هم به عنوان مجازات و هم اخطار تلقی می شد.
    برگردان: فتانه فرهادی

    در سال جدید جای شهدا خالیست:زنده باد راهشان.زنده باد آزادی


    سين مثل ستم
    سين مثل سكوت
    سين مثل سانسور
    سين مثل سيب
    سين مثل سير...

    سين مثل سركه
    سين مثل سبزه
    ســـــــــــــــــــــــــــــــين مثل ستــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــار


    همان ستاری که در آخرین پست وبلاگش نوشت: "شما اگر از اطلاع رسانی هراس دارید؟ یا ازحکومت کناره گیری کنید! و یا ظلم نکنید. شما بازداشت نکنید، شکنجه ندهید، سلاخی نکنید تا اطلاع رسانی هم نشود. در غیر این صورت نه تنها اطلاع رسانی می شود بلکه به زودی بساط ظلم شما برسرتان فرو خواهد ریخت. اطلاع رسانی از وضعیت هر انسان در حال ظلم وستم کشیدن وظیفه تک تک افراد یک جامعه است، وهرکس در این کار کوتاهی کند به خود وبه وجدان خود خیانت کرده است!... اگر شعار شما این است که ما بازداشت می کنیم، شکنجه می دهیم. شما سکوت کنید! شما اطلاع رسانی نکنید! شعار ما هم این است. پابه میدان گذاشتیم در این مبارزه یا از قفس تن رهایی می يابيم يا قفس ظلم شما را در هم خواهيم شكست!

    بیاییم داستان رشادت ستار بهشتی و مقاومت مادرش را در نوروز امثال برای دوستان و اعضای خانوادهء خود تعريف كنيم ...

    لطفا ویدیو زیر راببينيد:
    http://sepidedam.com/19614

    گوهر عشقي در مورد حذف تصويرش در رسانه هاي حكومتي مي گويد: من سیاسی نیستم شاید برای همین حذف کردند. خون ستار را به هر نحوی خواستند پایمال کنند و هنوز هم ادامه می دهند. آنها می دانند که ستار از بین ما رفت اما یادش است و اگر تا امروز اینطور می دویم فقط و تنها به این دلیل است که ستار دیگری کشته نشود. ما خانواده ای هستیم که داریم فریاد می زنیم به ما ظلم شده به دیگران نشود. ستار رفت و الان یادش و خاطراتش هست، خونش هست ما می گوییم کاش جسم اش هم بود، کاش می توانستیم احساسش کنیم. الان نیست. الان یک سنگ قبری است که باید صبح تا شب بروم و بنشینم بالای سر این قبر و با بچه ام حرف بزنم.

    گوهر عشقی می گوید تا روزی که زنده است کوتاه نخواهد آمد : تمام ترس ها را از دل ما خودشان بردند آن روزهایی که به دخترم می گفتند به بچه ۲۰ ماهه ات رحم کن. آنروزهایی که به من می گفتند دخترت را می بریم مثل ستار، ترس ما ریخت. ما زمانی که ستار را دیدیم که توی قبر گذاشتند آرامش پیدا کردیم. دیدیم با نیکویی رفت و گفتیم آخرش همین است نیکویی است دنیا اسمش را صدا می زند. می گویند مرد نکونام نمیرد هرگز، مرده آن است که نامش نبرند. من افتخارم است که مادر ستار هستم و افتخار دارم که پایانی ستاری داشته باشم.

    ۱۳۹۲ اسفند ۲۷, سه‌شنبه

    نوروزتان پیروز هر روزتان بهروز باد

    سال 1393 به همه خوانندگان عزیز فرخنده باد!!
     
    انیمیشن زیبای شبکه آرته فرانسه در باره نوروز
    دانلود با کیفیت خوب:http:// bit.ly/1h6fMjm

    چرا رازداری دشوار است؟
    برگردان : دانیال جعفری

    زیگموند فروید در تحلیل بیمارش آیدا بائر نوشته بود که علی رغم ظاهر بی حرکت و سردش، با کیف دستی ش مرتب بازی می کرد و به این ترتیب ش میل ش را به زندگی و اضطراب درونی ش را نشان می داد. خوب شاید فروید زیاده روی کرده باشد ولی پژوهش های جدید نشان می دهد رازداری باعث افزایش استرس فیزیکی و روانی می شود....


    در یک پژوهش، افرادی که از ایشان خواسته شده بود هویت جنسی شان را پنهان بکنند، زودتر با مصاحبه گر دعوایشان می شد، امتیاز کمتری در آزمون هوش می گرفتند و در مچ انداختن زودتر مغلوب می شدند. به علاوه هر چه راز بزرگتر باشد، این استرس بیشتر می شود. افرادی که از ایشان خواسته شده بود یک راز که با خود حمل می کنند را به یاد بیاورند، سربالایی ها را دشوارتر می دیدند و در همکاری با دیگران کمتر تمایل نشان می دادند.

    تخلیه کردن حرف های ناگفتنی بر عکس اثری مثبت دارد. یک پژوهش نشان داد که درد دل باعث تقویت سیستم ایمنی می شود و پژوهش دیگر نشان داد افرادی که کسی برای درد دل دارند، کمتر دچار افسردگی و رفتار نامناسب می شوند و سلامت فیزیکی بیشتری دارند.

    با این حال پژوهشگران متوجه شده اند افرادی هستند که به این ضعف های رازداری غلبه کرده اند. این «سرکوب کنندگان» به راحتی می توانند رازهای شان را حتی از خودشان هم پنهان کنند و بنابراین از اثرات سئو رازداری در امان باشند.
    http://www.theatlantic.com/magazine/archive/2014/03/why-you-can't-keep-a-secret/357571

    ۱۳۹۲ اسفند ۲۶, دوشنبه

    چارلز بوکوفسکی : شاعر/ فیلسوف خدا ناباور , عاشق زندگی و ضد قهرمان تمام عیار

    "برای کسانی که به خدا ایمان دارند، بسیاری از پرسش های بزرگ پاسخ داده شده است. اما برای ما که نمی توانیم براحتی فرمول خدا را بپذیریم، پاسخ های بزرگ بصورت سنگ نوشته باقی نمی مانند. ما خودمان را با شرایط و اکتشافات جدید تنظیم می کنیم. ما قابل انعطاف هستیم.

    عشق ورزیدن نه به دستور نیاز دارد و نه به باور داشتن به حکم دیکته شده. من خدای خودم هستم. ما اینجا هستیم که تعالیم کلیسا، حکومت و نظام آموزشی را از یاد ببریم. ما اینجائیم که آبجو بنوشیم، جنگ را از بین ببریم، ما اینجائیم که به عجایب بخندیم و آنچنان خوب زندگی کنیم که مرگ برای بردن ما به خود بلرزد ". 

     چارلز بوکوفسکی

    ۱۳۹۲ اسفند ۲۵, یکشنبه

    معرفی کتاب «درک مارکس از جنسیت و خانواده»

     جنی موریسون | ترجمه: ارغوان

    توضیح: کتاب «درک مارکس از جنسیت و خانواده» کاندیدای جایزه بهترین کتاب کنفرانس ماتریالیسم تاریخی سال ۲۰۱۳ در لندن بوده است. رفقای گروه «ارغوان»، به منظور معرفی این کتاب، متنی را به قلم جنی موریسون ترجمه کرده و در وبسایت‌شان منتشر نموده‌اند. پراکسیس با توجه به اهمیت این کتاب، و ضمن قدردانی از زحمات رفقای ارغوان، اقدام به بازنشر این متن ترجمه‌ نموده است.
     
    *****************
     
     
    با توجه به تعامل دراز­مدت مارکسیسم و فمینیسم، عجیب است که مطالعات نظام‌مندِ اندکی در­ مورد نوشته‌های مارکس راجع به زنان و جنسیت وجود دارد. در واقع کتاب هدر.ا.براون با عنوانِ «درک مارکس از جنسیت و خانواده: یک خوانش انتقادی»، نخستین کتاب نگاشته‌شده در این حوزه است. اهمیت این موضوع، بیش از صرفِ پر کردنِ خلاءِ آکادمیکِ غیرعادی در این زمینه است. این امر نشانه‌ی چرخشی دوسویه است: در نظریه فمینیستی بازگشتی به امکانات موجود در اندیشه‌ی مارکس، و در نظریه سوسیالیستی احساس نیازی به مبارزه با تمامیِ اشکال سرکوب از جمله سرکوب جنسیتی اتفاق افتاده است. این مباحث پس از دوره‌ای مطرح می‌شود که تا حد زیادی تصور بر آن بود که فمینیست‌های پست‌مدرن در جنگ علیه مارکسیست-فمینیست­ها پیروز شده‌اند، دوره‌ای که گفته می‌شد نظریه‌ی فمینیسم نظریه‌ای پست‌مدرن است. طنز مطلب آن­جاست که گرچه اتهامِ رایج و البته ناپخته‌ی اقتدارگرایی علیه مارکسیسم مطرح می‌شود،* اشکال پست‌مدرنِ فمینیسم موفق شده‌اند خود را در جایگاهی تقریبا فراتر از نقد و پرسشگری بنشانند و گاه حتی نظریه‌بودنِ خود را نیز انکار می‌کنند.
     
    باوجود ادعاهایی که همواره در مورد مرگ مارکسیسم، به ویژه در ارتباط با فمینیسم، مطرح می‌شوند، جدل‌ها در این حوزه دوباره قوت گرفته‌اند. رادیکال‌شدنِ زنان جوان در اعتراضات ۲۰۱۱-۲۰۱۰ بسیاری را در انتظار تفاسیری جامع‌تر در این خصوص نگاه داشته است. نباید در مورد خیزشِ مجدد فمینیسم اغراق کرد: گروه‌های کنشگر، کوچک هستند و تمایل دارند تقریبا منحصرا بر خشونت جنسی و بازنماییِ رسانه‌ها تمرکز کنند. در این وضعیت، اگر چپ قصد پیشروی دارد باید نظریات خود را به گونه‌ای بازسازی کند که بر استراتژی و عمل تاثیر بگذارد. چپ هم‌چنین باید بتواند، خلاءِ برجای مانده توسط نظریاتِ در باب تفاوت را که قادر به شکل‌دادنِ فمینیسمی منسجم و ضدسرمایه‌داری نیستند، پر کند. وظیفه‌ی مارکسیست-فمینیست‌ها باید ایجاد مارکسیسمی دیالکتیک و غیرجزم‌اندیشانه باشد. آنها باید نظریه‌ای واحد را شکل دهند که نه برای جنسیت و نه برای طبقه ارجحیتی قائل نباشد و همان‌قدر که با تقلیل‌گراییِ اقتصادی مخالف است، با تقلیل‌گرایی جنسیتی نیز مقابله کند. مطالعه‌ی براون نیز باید با سنگِ چنین معیاری محک بخورد.
    با در نظر گرفتن این نقطه به عنوان نقطه‌ی عزیمت، کتابِ «درک مارکس از جنسیت و خانواده» این قضیه را مطرح می‌کند که مارکس گرچه نظریه‌ای جامع در باب جنسیت ارائه نکرده، اما نظریه‌ی عمومیِ او به طور قطع جنسیت را به عنوان مقوله‌ای برای شناخت جامعه در نظر می‌گیرد. به علاوه براون معتقد است، بینش‌هایی وجود دارند که می‌توانند برای طرح یک نظریه مارکسیستی-فمینیستیِ تکامل‌یافته‌تر راه­گشا باشند. کتاب براون به صورت قابل فهمی نوشته شده، به وضوح و روشنی تنظیم شده و آثار مارکس را کم‌و­بیش در سیرِ تاریخی‌اش بررسی کرده است. این کتاب که در پنج فصل نوشته شده، با یک بررسی عمیق از دست‌نوشته‌های ۱۸۴۴ و تمرکزِ خاص بر دوگانه‌ی طبیعت/ فرهنگ آغاز می‌شود و سپس به آثار متأخرتر او، از «مانیفست حزب کمونیست» تا «سرمایه» می‌پردازد. شایان ذکر است که بخش‌های باقی‌مانده‌ی کتاب، به نوشته‌های کمترشناخته‌شده‌ی مارکس از خلال نوشته‌های ژورنالیستی و یادداشت‌های انسان‌شناسانه‌ی او، که برخی کماکان چاپ نشده‌اند، اختصاص یافته است. این­ بخش‌ها در مقایسه با پروژه‌های محدودتری که به بررسی آثار شناخته‌شده‌ی مارکس پرداخته‌اند، دیدگاهی جامع‌تر از دغدغه‌های او ارائه می‌دهند. بخش‌های مذکور از آنجایی که بسیار کم مورد مطالعه قرار گرفته‌اند، اصالت بیشتری به کار براون بخشیده و دیدی تازه‌تر نسبت به مارکس عرضه می‌دارند. 
     
    براون آگاهانه کارِ کوین اندرسون در «مارکس در حاشیه‌ها» را­ به عنوان یک الگو برگزیده است- آنجا که اندرسون به بررسی جایگاه نژاد، قومیت و ملّیت در آثار مارکس می‌پردازد. اندرسون بخشی از نوشته‌هایش را به­ طور خاص، بر کارهای ژورنالیستی و یادداشت‌های انسان‌شناسانه‌ی مارکس متمرکز کرده است تا استدلال کند که حتی در خلال مدتی که تمرکز مطالعات مارکس بر سرمایه بود، مطالعات او به این موضوع منحصر نمی‌شد؛ مارکس از تغییرات اجتماعی- که دربردارنده‌ی عوامل تعیین‌کننده‌ای مانند نژاد است- درکی دیالکتیکی داشت. براون نیز پروژه‌ی مشابهی را پی ­می‌گیرد اما جنسیت را مقوله‌ی اصلی تحلیل خود قرار می‌دهد. فمینیست‌های بسیاری مارکس را به عنوان نظریه‌پردازی تک‌بعدی کنار نهاده‌اند؛ از این روست که بررسی جایگاهِ جنسیت در نظریه‌ی او و ارائه‌ی راهکارهایی برای بازسازی و توسعه‌ی فمینیسمِ مارکسیستی، امروزه بی‌شک امری ارزشمند به شمار می‌آید. با این وجود، ماهیت پروژه‌ی مذکور راه را بر دو معضل بالقوه می‌گشاید: نخست، خطرِ اینکه به جای استفاده از روش مارکس برای طرحِ مجددِ مارکسیسم، بر استقرارِ حقیقتی مطلق از آثار مارکس تمرکز کند؛ و دوم، خطرِ اینکه چنین کاری به دفاع از مارکس به عنوان یک فرد تبدیل شود. به هنگام بررسی اثر براون هر دوی این موارد، به‌ویژه مناسبتِ آن برای احیاءِ مارکسیسمی غیرجزم‌اندیشانه در زمان حاضر، باید مد نظر قرار گیرد.
     
    در تحلیل براون، مرکزیت‌بخشیِ مجدد به دیالکتیک مارکس موج می‌زند. او به‌ویژه، بر شناخت مارکس از خانواده و روابط اجتماعی به عنوان روابطی پویا، تاریخی و پذیرای تضاد و تغییر تأکید می‌کند. به‌علاوه، این دیدگاه به درک مارکس از مقوله‌های طبیعت/ فرهنگ و مرد/ زنِ ملازمِ آن، نیز قابلِ تسری است. یکی از نقدهای رایج فمینیستی بر مارکس این بوده است که او یک دوآلیسمِ سلسله‌مراتبی میان فرهنگ و طبیعت بنا می‌نهد؛ درحالی‌که، به خوبی نشان داده شده که مارکس این دو را در رابطه‌ای دیالکتیکی می‌بیند که می‌توان بر آن غلبه کرد. چنین درکی متعاقباً به‌ گونه‌ای قدرتمندانه، تواناییِ غلبه بر دوگانه‌ی جنسیتی را نشانه می‌گیرد.
     
    شاید کارهای اولیه‌ی مارکس به‌ویژه دست‌نوشته‌های ۱۸۴۴، با توجه به اینکه دربردارنده‌ی بحثی مستقیم در خصوص جنسیت و جایگاه زنان هستند، بیشترین حوزه‌ی مورد مطالعه‌‌ی نظریه‌پردازان فمینیست بوده باشند. براون اگرچه این مسئله را با اندک جزئیاتی مورد بررسی قرار می‌دهد، اما تمرکز او بر آثار دوران پختگی مارکس و ردِ وجودِ گسست معرفت‌شناختی میان مارکس جوان و متاخر- به‌ویژه با تکیه بر آثار رایا دونایوفسکایا – از اهمیت بیشتری برخوردار است. درکِ پویای جنسیت و خانواده به مثابه برساخت‌های اجتماعی، همواره اصل بنیادینِ همه‌ی آثار مارکس بوده است؛ با این همه، وی گاهی اوقات در تعابیری خاص در باب زنان، تسلیم اخلاق‌گراییِ دوران خود می‌شد.
     
    اگرچه بخش عمده‌ی مطالعات صورت پذیرفته در خصوصِ مارکس بر کارهای نظری او­ متمرکز بوده است، اما او نوشته‌های سیاسی بسیاری نیز به رشته‌ی تحریر درآورده که نشان‌دهنده‌ی بُعد اکتیویستی و نیز دغدغه‌های گسترده‌تر او است؛ یعنی فراتر از تمرکز محدودتر بر بازه‌ای که او در تلاش برای روشن­ کردن یک موضوعِ نظری خاص است. به هر صورت، در اینجا است که براون گاه در دام دفاع از مارکس، به عنوان یک فرد، گرفتار می‌شود. این موضوع به ویژه زمانی نمایان می‌شود که اندرسون از دوستی و مشاجره‌ی مارکس با کوگلمن می‌گوید تا نشان دهد که مارکس در برابر رفتار سکسیستیِ دوستش ایستاد. وسوسه‌ی دفاع این‌چنینی از مارکس، ناشی از طردِ خام‌دستانه‌ی مارکسیسم از طریق اشاره به سکسیسمِ مارکس است. با این ­­وجود، گفتنِ اینکه مارکس مطمئنا محصول دورانِ خود بوده و از نگرش‌ها و اقدامات سرکوب­گرانه نسبت به بسیاری از زنان زندگی‌اش بری نبوده است، نمی‌تواند به عنوان نقدی بر مارکسیسم به مثابه شیوه‌ای که قابلیت درکِ سرکوب زنان را دارد، در نظر گرفته شود. به همین ترتیب، هر تلاشی برای دفاع از مارکس از یک نقطه‌نظرِ تئوریک، به همان اندازه بی‌اعتبار است. تصویر ­کردنِ رشد شخصیِ مارکس از طریق درگیری‌اش در مبارزه، جذابیت بیشتری دارد. آنچنان که نوشته‌های سیاسی­ او نشان‌دهنده‌ی آگاهیِ فزاینده‌اش درمورد فاعلیت جمعی زنان، توانایی خود­سازماندهی و غلبه‌ی آنها بر سرکوب و استثمار است.
     
    بخش پایانی کتاب، دست‌نوشته‌های انسان‌شناسانه‌ی مارکس را بررسی می‌کند. مارکس در این نوشته‌ها، ملاحظاتِ مفصلی در خصوصِ مطالعات انسان‌شناسیِ دوران خود دارد. براون واردِ بحثی قدیمی درباره‌ی رابطه‌ی کارهای مارکس و انگلس می‌شود. آنچه به‌گونه‌ای خاص در این ارتباط لحاظ شده، متنی است که گاهی اوقات به عنوان متن مارکسیستیِ بنیادین در باب زنان نگریسته شده است؛ یعنی کتاب انگلس «منشا خانواده، مالکیت خصوصی و دولت». با رجوع به یادداشت‌های ابتدایی که بنا بود انگلس کار خود را بر اساس آنها بنویسد، به وضوح نشان داده شده که تفاوت‌هایی در رویکرد مارکس و انگلس نسبت به مساله‌ی خانواده و جنسیت وجود داشته است. بروان می­گوید، به عقیده‌ی مارکس هیچ «شکست تاریخی- جهانی» وجود نداشته است؛ او تصدیق می‌کند که بر حسبِ مساله‌ی جنسیت، جوامع اشتراکیِ اولیه نیز مساله‌مند بوده‌اند. علاوه بر این، مارکس در مورد گسترش خانواده در جوامع طبقاتیِ مختلف رویکردی تقلیل‌گرا اتخاذ نمی‌کند. در عوض، او این توانایی را دارد که تناقضات، پیشرفت‌ها و عقب‌گردهای گوناگون در روابط جنسیتی و خانواده در جوامع مختلف را در نظریه‌ی خود لحاظ کند.
     
    مجددا آنچه اینجا جلوه می‌کند، رویکردی دیالکتیکی است که می‌تواند تغییر و خاص‌بودگیِ تاریخی را توضیح دهد. تحلیل براون در مورد این یادداشت‌های انسان‌شناسانه بسیار مفصل است و اگرچه گاهی اوقات قابل فهم بودنِ مطالب فدای جزییات شده است، اما نتیجه‌ی آن، تصویری بسیار متفاوت نسبت به مارکسی است که از منظرِ دیدگاه‌های اقتصادی‌اش مورد اتهام واقع شده است. این یادداشت‌ها گرچه به جای اینکه نظریه‌ای پرداخته باشند نگاهی اجمالی به درک مارکس از جنسیت به دست می‌دهند، اما نمایی پویا از خانواده در خلال آن مشهود است.
     
    روی هم رفته، از کتاب «درک مارکس از جنسیت و خانواده» مارکسیسمی دیالکتیک سر برمی‌آورد که نشان‌دهنده‌ی سرچشمه‌های یک نظریه‌ی واحد در خصوص جنسیت و طبقه است. جای‌جای کتاب یادآوری شده است که مارکس جنسیت را به عنوان یک مقوله به شکل نظام‌مند مورد رسیدگی قرار نداده است و هدفِ کتاب نیز تلاش برای ساختن چنین چیزی نیست. براون از برجسته­ ساختنِ برخی از ضعف‌های مارکس هراسی ندارد، به‌ویژه هنگامی که مارکس در بحث‌هایش راجع به سرکوب زنان به اخلاق‌گرایی و تعصب عقب‌گرد می‌کند. با این همه، براون گهگاه به دامِ دفاع از مارکس به عنوان فردی ضدِ سکسیم می‌افتد، که تدبیری بیهوده و به آسانی قابلِ رد است. در نهایت، این پروژه نباید برای نجات مارکس یا آثار او تعریف شود، بلکه باید روش‌شناسی او را مورد بررسی قرار دهد. مهم‌ترین جنبه‌ی کار براون این است­ با ارائه‌ی مروری نظام‌مند از کلّیتِ آثار مارکس در خصوص این موضوع، توانسته است پنجره‌ای به رویِ تحلیل بگشاید که می‌تواند بنیان نظریه‌ای مارکسیستی-فمینیستی را از نو شکل دهد.
     
     
    9781608462780_6
     
    *در اینکه مارکس خود شخصیتی اقتدارگرایانه داشته, در عمل(در بحث های شخصی و سیاسی اش با باکونین و موضع آنارشیستی) ثابت گردیده. در تزهای مارکس (و انگس) و مارکسیسم نیز در دفاع از دیکتاتوری پرولتاریا و نیاز به دولت به اصطلاح گذارشان (بر خلاف بینش آزادیخواهانه و ضد دولتی آنارشیسم)نیز هم اقتدارگرائی ثابت شده. پس این "اتهام" نیست جناب نویسنده.شما هم خیلی از مرحله پرت تشریف دارید و هم چرت میگوید. در موارد دیگر ذکر شده در بالا نیز تفاوتهای بینشی فراوانی بین آنارکوفمینیسم و فمینیسم مارکسیستی وجود دارد که در جاهای دیگر به آن پرداخته شده و میشود و لزوم آن در اینجا دیده نمیشود.(فقط همین بس که یکی از بهترین صفحات آنارکوفمینیسم, که بخوبی زیر آب بینش خرده بورژوائی  فمینیسم مارکسیستی را زده و افشا میکند, همانا بلاگ رفیق روزا روشن میباشد:rosaanarchy.blogspot.com
    پیمان پایدار
     


     
    Today's Empire,Tomorrow's Ashes
     
    امپراطور امروز,خاکستر فردا
    ویدئو موسیقی 30 و چند دقیقه ای 

     

    ۱۳۹۲ اسفند ۲۴, شنبه

    ویدئوئی در مورد تشکیل کشور صهیونیستی اسرائیل در سال 1948

    آخرین بازمانده استعمارکهن, با حمایت بدون شرط وهمه جانبه یانکی امپریالیسم:
    بیرون راندن 700 هزار فلسطینی از کشورشان(  " روز نکبت  " ) وتاسیس اسرائیل

    www.kickstarter.com/.../1948-creation and catastrophe

    ۱۳۹۲ اسفند ۲۳, جمعه


    فرگشت چيست؟
    ---------------------
    در این مقاله می توانید با کل فرگشت بطور کامل آشنا شوید.
    --------------------
    نویسنده: فرخ فر پژوه
    مقدمه
    فرگشت یا تکامل (Evolution) یک نظریه علمی در مورد منشا گونه ها و تحولات عالم جانداران است. نظریه فرگشت در تعارض آشكار با باورهای دینی است. به همین دلیل مورد انتقاد، تحریف و كج فهمی بسیاری از مؤمنان قرار گرفته است و آنان سعی كرده اند با انتقادهای بی اساس این نظریه را باطل جلوه دهند.در این نوشتار سعی شده این نظریه به ساده ترین شكل ممكن، توضیح داده شود.


    شاید ریشه ی برخی از كج فهمی های فارسی زبان ها از این نظریه، ترجمه ی غلط انداز واژه evolution به «تكامل» یا «فرگشت» است. این لغت به معنی «بر آمدن» و اشاره به بوجود آمدن چیزی از چیز دیگر دارد، مثل بوجود آمدن بخار از آب. برخلاف تصور عموم، نظریه «برآمدن» به معنای اخلاقی و حاکی از «کمال یافتن» جانداران نیست. این واژه هیچ بار اخلاقی ندارد بلكه تنها تغییر جاندارن را برای انطباق بیشتر با محیط نشان میدهد. متاسفانه واژه ی تكامل به عنوان یک غلط رایج جا افتاده است. پس در این نوشتار هم به ناچار از این واژه ی اشتباه برانگیز اما رایج استفاده می شود. [در این متن موجود در سایت فرگشت، تمامی مواردی که از واژه تکامل استفاده شده بوده به فرگشت تغییر یافته است.]

    چرا نظریه فرگشت انقلابی در علم پدید آورد؟ ارسطو (۳۸۴-۳۲۲ ق.م) طبیعت را معجونی از امیال و غایات می دانست، مثلاً تبخیر آب را به این علت می دانست كه آب برای رسیدن به كمال به سمت بالا حركت می كند یا می گفت سنگ به این علت به پایین می افتد که می خواهد به جایگاه طبیعی خود برسد که پایین است؛ یا تیر به این علت مدتی پس از پرتاب به زمین می افتد که میل طبیعی اجسام به سکون است. تبیین های ارسطویی نمونه ی نگاه غایت انگار به جهان است. غایت انگاری یک نگاه پیشاعلمی به جهان است. غایت انگار همه ی اجزای طبیعت را مانند انسان ها دارای امیال و مقاصد می داند. درست مانند کودکی که فکر می کند اسباب بازی هایش هم مانند خودش گرسنه و ناراحت می شوند. غایت انگاری دو هزار سال پس از ارسطو هم بر طرز تفكر جامعه بشری سایه افكند و فرهنگ ها و ادیان جهان را تحت تاثیر قرار داد. این جهان بینی انسان را مركز و محور جهان می دانست. نمونه های فراوانی از این نگرش را در كتابهای مقدس و ادبیات ملل میتوان یافت:
    سوره بقره آیه ۱۸۹: درباره هلال های ماه می پرسند ، بگو : برای آن است که مردم وقت کارهای خویش و زمان حج را بشناسند.

    سوره انعام آیه ۹۷: اوست خدایی که ستارگان را پدید آورد تا به آنها در تاریکی های خشکی، و دریا راه خویش را بیابید.

    حق تعالی كاین سماوات آفرید - از برای رفع حاجات آفرید (مولوی)

    ابر و باد و مه و خورشید و فلک در كار اند - تا تو نانی به كف آری و به غفلت نخوری (سعدی)

    واین زمین مضطرب محتاج كوه - گر نبودی نافریدی پرشكوه (مولوی)

    نیوتون با نشان دادن قانونمندی حركت های فیزیكی نشان داد كه همه ی كار جهان برای منفعت انسان نیست. قانون های نیوتون نشان می داد كه حركت های ابر و باد و مه و خورشید تنها و تنها به علت تاثیر نیروهای طبیعی بر آنهاست. این حركت علمی سرآغاز تحول فكری اروپا شد. اندیشه ی علمی و روش تجربی، بنیان معارف باستانی را برافکنند و پیشرفت های روز افزون مغرب زمین آغاز شد.

    نیوتون مکانیک ارسطویی را باطل کرد، اما ابطال کامل زیست شناسی ارسطویی کار شگرف داروین بود. ارسطو فکر می کرد که گونه های جانداران از ابتدای جهان به صورت کنونی از هم جدا بوده اند، چون هیچ کس ندیده که میمونی انسان بزاید. میمون همیشه میمون می زاید! در میانه ی قرن نوزدهم دنیای فیزیک و شیمی دنیای قانون ها بود اما قوانین حاکم بر جهان جانداران هنوز در پرده ای از ابهام بودند. داروین نشان داد كه چگونه موجودات زنده طی یک فرایند کاملاً طبیعی فرگشت یافته اند. به گفته خود او: «ایجاد گرامی ترین چیزهایی که می شناسیم، یعنی ایجاد جانداران عالی، مستقیماً محصول ستیزه ی طبیعت، قحطی و مرگ است.» امروزه دانش زیست شناسی با صراحت اعلام می كند كه حیات در عین پیچیدگی، جلوه ای از واكنش های شیمیایی و فیزیكی است.
    آن مدعیان كه دُر معنی سُفتند – و از چرخ به گونه گون سخن ها گفتند

    آگه چو نبودند ز اسرار نهان - با خود زَنَخی زدند و آخر خفتند (خیام)

    فرگشت، زیست شناسی را از علمی مشاهده ای و توصیفی به علمی فعال و تجربی تبدیل كرد. زیست شناسِ پیش از داروین جانداران را تنها مشاهده یا حداكثر تشریح می كرد. او تنها نظاره گر بود؛ نه می توانست تحلیل کند، و نه به چراها و چگونه ها پاسخ گوید. داروین راهی را نشان داد كه در آن باید به هر جانور، اندام تا مولكول زیستی به شكل یک سوال نگریست. باید همه اطلاعات را تحلیل كرد و به جواب رسید. شیوه تفكر داروینی تاثیر عمیقی بر ادراک دانشمندان همه ی علوم تجربی و انسانی بر جای گذاشت.

    داروین چه گفت؟
    چارلز داروین (۱۸۰۹-۱۸۸۲) زیست شناس بریتانیایی، پس از سی سال مطالعه و بررسی شواهد سفر تحقیقاتی پنج ساله اش به دور دنیا، در سال ۱۸۵۹ نظریه ی فرگشت را در تاثیر گذارترین كتاب تمام دوران ها، یعنی «منشاء انواع بوسیله به انتخاب طبیعی» به جهان علم عرضه كرد.
    شكل(1):
    http://fargasht.files.wordpress.com/2009/09/fargasht1.jpg

    نظریه فرگشت داروین را می توان به صورت زیر خلاصه كرد:
    ۱- تعداد زادگان (نوزادان) بیشتر از والدین است.

    ۲- تعداد افراد در جمعیت تقریباً عددی ثابت است.

    ۳- زادگان تفاوتهایی جزئی با والدین خود دارند.

    ۴- تنها زادگانی زنده می مانند كه سازش بیشتری با محیط داشته باشند.

    در طبیعت، افرادی كه مزیتی هرچند اندک، بر دیگران داشته باشند شانس بیشتری برای زنده ماندن و تولید مثل دارند. در دراز مدت نسل این افراد، جمعیت غالب گونه را تشكیل خواهد داد. داروین این فرایند را انتخاب طبیعی نامید.
    با پیشرفت فزاینده ی علوم مختلف، نظریه ی فرگشت نیز منسجم تر شد و حیطه های جدیدی مانند علم ژنتیک و زیست شناسی مولكولی را در بر گرفت. امروزه از نظریه ی پیشرفته تر فرگشت تحت عنوان «تلفیق نوین» یا «سنتز جدید» استفاده می شود.

    مكانیسم فرگشت


    ژن
    یك CD صوتی حاوی اطلاعات لازم برای پخش موسیقی است اما سر و صدا نمی كند! برای شنیدن موسیقی باید اطلاعات CD را در دستگاهی اجرا كرد. ژن ها هم حاوی اطلاعات هستند و برای انجام كار باید این اطلاعات اجرا بشود. به بیان علمی باید ژن بیان بشود. بیان شدن ژن بدین صورت است كه از روی اطلاعات موجود بر روی ژن، پروتئین ساخته می شود و پروتئین ها هر کدام كاری را در بدن انجام می دهند.

    ژن قسمتی از مولكولی خطی به نام DNA است كه اطلاعات لازم برای ساخت یک پروتئین را در خود دارد. این اطلاعات در DNA به وسیله توالی مشخصی از چهار كد مختلف حفظ می شود. DNA از چهار زیرواحد آدنین(A) ، تیمین (T) ، سیتوزین(C) و گوانین (G) تشكیل شده است.شكل(2):
    http://fargasht.files.wordpress.com/2009/09/fargasht2.jpg

    ژنوم
    به مجموعه ی كل DNA های موجود در سلول ژنوم گفته می شود. ژنوم اطلاعات لازم برای تمام اعمال سلول را در خود دارد. ژنوم باكتری ها به صورت یک DNA خطی و حلقوی است، اما ژنوم دیگر جانداران بصورت چندین قطعه جداگانه است كه كروموزوم نامیده می شوند.
    شكل(3):
    http://fargasht.files.wordpress.com/2009/09/fargasht3.jpg

    جهش
    گفتیم كه DNA دارای توالی مشخصی از چهار كد است. هر گونه تغییر در این كدها جهش نام دارد. عوامل گوناگونی می توانند جهش ها را بوجود آورند. برخی مواد شیمیایی (كه در درون سلول ها هم وجود دارد) جهش زا هستند. عوامل فیزیكی مانند حرارت و پرتوهای ماورا بنفش و پرتوهای رادیواكتیو نیز جهش زا هستند. جهش در فرایند تولید مثل نیز رخ می دهد. در تولید مثل، كد ژنتیكی باید دو برابر شود ولی در این فرایند اشتباه هایی هم رخ می دهد و موجب می شود كه كپی دقیقاً برابر با اصل نباشد.

    جهش ها انواع گوناگونی دارند. تغییر در یک حرف از كد ژنتیكی جهش نقطه ای نامیده می شود. جهش های وسیعتر مجموعه ای از كدها را دستخوش تغییر می كنند. تغییر در كروموزوم ها به طور همزمان چند هزار ژن را تغییر می دهد. یكی از مهمترین انواع این جهش ها مضاعف شدن است. در مضاعف شدن دو نسخه از یک ژن بوجود می آید. هر یک از این ژن ها می توانند جداگانه دستخوش جهش های جدید شوند و بدین ترتیب با حفظ ژن قبلی، ژن جدیدی به ژنوم جاندار اضافه شود كه اندكی با ژن قبلی فرق دارد.

    بیش از نود درصد از جهش ها مضر هستند. اما باقی جهش ها كم اثر، بی اثر یا مفیدند. جهش های مضر اغلب موجب مرگ جاندار می شود و به نسل بعد انتقال پیدا نمی كند، اما جهش های كم اثر، بی اثر و مفید به نسل بعد منتقل می شوند.
    شكل(4):
    http://fargasht.files.wordpress.com/2009/09/fargasht4.jpg

    شكل(5):http://fargasht.files.wordpress.com/2009/09/fargasht5.jpg

    دو سیستم وراثت ژن
    باكتری ها و برخی تک سلولی ها تولید مثل غیر جنسی دارند. در این شیوه ژنوم فرزندان و والدین كاملاً شبیه هم است؛ و فرگشت فقط به جهش ها بستگی دارد. اما در تولید مثل جنسی، فرزند نیمی از ژن هایش را از پدر و نیم دیگر را از مادر دریافت می كند. این سیتم دو مزیت فرگشتی دارد: الف) ایجاد تنوع در جاندار تنها وابسته به جهش نیست. ب) ژنها در میان جمعیت توزیع می شوند.

    شكل (6):http://fargasht.files.wordpress.com/2009/09/fargasht6.jpg

    توزیع ژن
    فرض كنید در شهری همه مردم ژن A را دارند. در اثر جهش در یک نفر از آنها ژن A به B تبدیل می شود. این فرد پس از ازدواج ژن B را به فرزندانش منتقل می كند. پس از گذشت چند قرن با ازدواج و زاد و ولد های مكرر ژن B در سطح شهر پراكنده شده است به طوری كه مثلاً ۹۰٪ درصد از مردم ژن A و ۱۰٪ باقیمانده ژن B را دارند. به همین ترتیب هر ژن جدیدی در میان جمعیت پراكنده می شود.
    شكل(7):
    http://fargasht.files.wordpress.com/2009/09/fargasht7.jpg

    انتخاب طبیعی
    به دلیل محدود بودن جمعیت هر جاندار همه ی نوزادان توانایی زنده ماندن را ندارند. در مثال بالا فرض كنید ژن A عامل لاغری بوده و ژن B چاقی را بوجود می آورد. با فرا رسیدن عصر یخبندان، چاق ها دارای مزیت ذخیره سازی غذا هستند و لاغرها بیشتر می میرند. بنابراین صاحبان ژن B بیشتر زنده می مانند. پس توزیع ژن در جمعیت دگرگون می شود، به شكلی كه ۹۰٪ ژن B را دارند. با پایان یخبندان، چاقی نه تنها مفید نیست بلكه دردسر ساز است. همین امر دوباره توزیع ژن A را به ۹۰٪ می رساند. به این ترتیب توزیع ژن ها با تغییر محیط دچار تغییر می شود. تغییر محیط گاه آنچنان وسیع است كه یكی از ژن ها را به طور كامل منقرض می كند. توجه داشته باشید كه هر جاندار دارای هزاران ژن است و توزیع همه این ژن ها مرتباً در حال تغییر است. بنابراین خصوصیات جمعیت های جانداران دائماً در حال تغییر است، به صورتی كه پس از گذشت چند صد هزار یا چند میلیون سال ممكن است به جاندار جدیدی تبدیل شده باشد.
    جدایی تولید مثلی


     گفتیم كه هر جمعیت در طول زمان دچار تغییر می شود و این تغییرات در تمام جمعیت توزیع می شود. پس چگونه است كه گونه های جدید بوجود می آیند؟ همانطور كه همه اندام های جاندار تغییر می كنند، تغییراتی هم در خصوصیات تولید مثلی بوجود می آید. به گونه ای كه ممكن است جمعیت به دو گروه تقسیم شود كه دیگر توانایی تولید مثل با یكدیگر را نداشته باشند. جدایی تولید مثلی علت های مختلفی دارد:
    جغرافیایی: پیشروی بیابان میتواند یک جنگل را به دو قسمت تقسیم كند؛ و جانداران این دوقسمت دیگر ارتباطی با هم نخواهند داشت. همچنین مهاجرت عده ای از افراد به سرزمینی دور، آنها را از بقیه جمعیت جدا می كند.

    فیزیولوژیک: تغییر در اندام تناسلی باعث می شود كه یک گروه از جمعیت توانایی تولید مثل با بقیه را نداشته باشند.

    تغییر در زمان یا فصل تولید مثل: ممكن است فصل جفت گیری در برخی افراد با بقیه متفاوت شود. مثلاً همه مگس های میوه را می توان در آزمایشگاه مجبور به تولید مثل كرد ولی در طبیعت دو گروه از این مگس وجود دارد. گروهی صبح جفت گیری می كند و گروه دوم بعد از ظهر.

    تغییر در عادات جفت گیری: این تغییر موجب می شود كه گروهی از افراد، جفت خود را تنها از میان دیگر اعضای گروه خودش انتخاب كنند.

    تغییرات سلولی: جفت گیری بین دو گروه انجام می شود، ولی لقاح ناقص است یا نوزاد می میرد. حتی ممكن است نوزاد زنده بماند ولی عقیم باشد (مثل قاطر).
    جدایی تولید مثلی به هر علتی كه روی دهد موجب می شود تا توزیع ژنی هر گروه از جمعیت به طور جداگانه تغییر كند، و جهش های بوجود آمده تنها در میان افراد همان گروه باقی بماند. به عبارت دیگر دو جمعیت وجود خواهد داشت كه هر كدام به راه خودش می رود. پس از گذشت هزاران سال، میزان تغییرات در هر گروه آنقدر زیاد می شود كه دیگر به دو گونه جاندار متمایز تبدیل می شوند. به این ترتیب دو گونه جدید از گونه اولیه بوجود می آید.

    شكل(8):
    http://fargasht.files.wordpress.com/2009/09/fargasht8.jpg

    فرگشت كلان
    تا این بخش از نوشتار در مورد فرگشت یک گونه در ارتباط با محیط آن (فرگشت خٌرد) توضیح مختصری داده شد. هر جاندار، برهمكنش های گسترده ای با دیگر جانداران دارد. پرنده ای حشره خوار، خودش توسط چندین صیاد شكار می شود؛ و دیگر حشره خوارها بر سر غذا با او رقابت می كنند. رقابت بر سر محل آشیانه هم در جریان است. به طور كلی تغییر یک گونه، دیگر گونه ها را متاثر می كند. چابكتر شدن شكار، شكارچی را نیز تغییر می دهد. به این ترتیب باید فرگشت گونه های جانداران را با هم (فرگشت كلان) بررسی كرد نه جدا از هم.

    پیچیدگی و اجزا مرتبط

    منتقدین نظریه فرگشت علاقه ی زیادی به «پیچیدگی» دارند. مثلاً می گویند اندام X پیچیده تر از آن است كه بوسیله فرگشت بوجود بیاید. یا اظهار نظر می کنند كه اجزای اندامی مانند چشم در ارتباط با هم هستند و وجود هر یک از اجزا برای كاركرد چشم ضروری است: یک چشم نصفه نیمه به هیچ دردی نمی خورد. پس اندام های پیچیده نمی توانند حاصل فرگشت تدریجی باشند. این انتقادها جدای از بهانه گیری، ناشی از عدم درک فرگشت هستند.
    پیشرفت اختراع های بشر تقریباً شبیه به فرگشت جانداران است. اتوموبیل های اولیه تنها گاری هایی بودند كه موتور داشتند. با گذشت زمان قطعات بیشتری به این وسیله اضافه شد تا به شكل امروزی آن درآمد. قطعه ای مانند انژكتور در ماشین اولیه وجود نداشت ولی در اتوموبیل امروزی اگر انژكتور از كار افتاد، كل ماشین دیگر قادر به حركت نیست.فرگشت اندامهای پیچیده نیز از شكل ساده اولیه شروع شده و در طول زمان اجزا دیگری به اندام اضافه شده است؛ به شكلی كه آن جز، تبدیل به بخشی ضروری در كاركرد اندام شده است. در هر حال، داشتن یک چشم نصف و نیمه هم خیلی بهتر از چشم نداشتن است. چشم در بی مُهرگان اولیه تنها شامل چند سلول برای تشخیص تاریكی از روشنایی بوده است. بعد ها سلول های تشخیص دهنده رنگ و اجزائی مانند عدسی به این سیستم اضافه شده است.

    با پیشرفت زیست شناسی، منتقدان توجه خود را به سیستم های پیچیده سلولی مانند سیستم ایمنی و ساختارهای پیچیده مولكولی مانند موتور تاژک باكتری ها معطوف كردند. با اینکه شیوه ی فرگشت پیچیده ترین سیستم های زیستی شناخته شده یا در دست تحقیق است، اما بهانه گیران دست بردار نیستند و با هر كشف تازه در زیست شناسی باید منتظر چنین خرده گیری هایی باشیم. (برای اطلاع بیشتر به بخش «پرستش شكاف ها» از كتاب پندار خدا نوشته ریچارد داوكینز مراجعه كنید)
    مفهوم علمی «تصادف»


    برخی دینداران منتقد نظریه ی فرگشت می گویند: امکان ندارد که نظم و پیچیدگی جهان جانداران «تصادفی» به وجود آمده باشد. و ادامه می دهند که حتی اگر نظریه ی فرگشت نیز درست باشد، حتماً باید خالقی در کار بوده باشد که با طرح و تدبیر خود سیر فرگشتی را هدایت کرده و به اینجا رسانده است. این ایراد می تواند نشانگر بدفهمی عمیق نظریه ی فرگشت باشد. فرگشت تصادفی نیست. آنچه می توان گفت «تصادفی» است، جهش های ژنتیکی هستند. و جهش های ژنتیکی فقط به این معنا «تصادفی» هستند که وقوع شان محصول طرح و تدبیر کسی نیست. جهش ژنتیکی همان قدر «تصادفی» است که باران، آتشفشان، گردش سیارات یا هر پدیده ی طبیعی دیگر «تصادفی» است. موتور پیش برنده ی فرگشت (که همان گزینش فزاینده از میان جهش های ژنتیکی باشد) نیازمند طراحی نیست. و همین نکته است که زیرآب یکی از قدیمی ترین و مهم ترین برهان های خداباوری، یعنی برهان نظم را می زند.


    پس در مورد كلمه «تصادف» در علم باید به نكات زیر توجه كرد:

    ۱- بعید بودن تصادف به معنی غیر ممكن بودن آن نیست. از احتمالات نمی توان برای رد رویداد های پسگشتی (Backward) استفاده كرد. اگر فکر می کنید جز این است، این بازی را انجام دهید: تعداد کافی کارت تهیه کنید، آنها را از یک تا یک میلیارد شماره گذاری کنید (در صورتی که مایل باشید بیشتر) و بعد از بین این یک میلیارد کارت یکی را بیرون بکشید. تعجب نکردید؟! عددی بیرون آمد که احتمال بیرون آمدنش یک در میلیارد بود! چطور چنین چیزی ممكن است؟! چطور چنین اتفاق بعیدی رخ داد؟ بازی را تکرار کنید، و هر بار بدون استثنا چنین اتفاق عجیبی می افتد!

    ۲- نباید تنها به عامل تصادفی فرگشت (جهش) توجه كرد و عامل غیر تصادفی یعنی گزینش یا انتخاب طبیعی را از نظر دور داشت. ریاضیدان آماتوری كه به اخبار گوش می داد شنید: اجتماع صد نفره زنان بسیجی در تالار وحدت برگزار شد. او با خودش حساب كرد كه احتمال اینكه هر انسانی زن باشد یک دوم است. پس احتمال اینكه همه ی آن صد نفر زن باشند ۱/۲ به توان ۱۰۰ است. یعنی ۱ در ۱۲۶۷۶۵۰۶۰۰۲۲۸۲۲۹۴۰۱۴۹۶۷۰۳۲۰۵۳۷۶ است. ثانیاً احتمال بسیجی بودن یا نبودن یک زن یک دوم است، درنتیجه این عدد را باید در خودش ضرب كرد. پس جمع شدن تصادفی صد زن بسیجی در یكجا غیر ممكن است. ریاضیدان ما وجه گزینشی ماجرا یعنی «تنها زنان بسیجی دعوت می شوند» را فراموش كرده بود. منتقدان «تصادف»، اغلب «بقای اصلح در اثر انتخاب طبیعی» فراموش می کنند.

    ۳- نباید مفهوم «فزایندگی» را در مورد تصادف از نظر دور داشت. فزایندگی بدین ترتیب است كه پس از یک رویداد تصادفی، تصادف بعدی در میان اعضا انتخاب شده از تصادف اول انجام می شود. به عبارت دیگر در هر مرحله، محصولات تصادفی مرحله قبل که از صافی انتخاب طبیعی گذشته اند دچار تصادف جدیدی می شوند. نظم موجود در سیستم های طبیعی ناشی از این نوع تصادف است. اجزاء مختلف بر اثر این «تصادف»ها در کنار هم قرار می گیرند و حد واسط های ناپایدار از میان می روند و تنها اجزائی که به صورت پایداری با دیگر اجزاء در ارتباط هستند باقی می مانند. این فرآیند را گزینش فزاینده می نامند. بازی شیر یا خط زیر را در نظر بگیرید: چند هزار میلیارد سكه را روی زمین بریزید. آنهایی كه شیر آمده اند را بردارید و بقیه را كنار بگذارید. سكه هایی را كه برداشته اید دوباره روی زمین بریزید و فقط شیر ها را بردارید. اگر این كار را چند میلیون بار تكرار كنید، سرانجام یک (یا چند تایی) سكه باقی خواهد ماند كه تصادفاً میلیون ها بار، پشت سر هم شیر آمده است. حال به جای «سکه ها»، جانداران را بگذارید، به جای «شیر آمدن» انطباق بهتر با محیط، و به جای «کنار گذاشتن بقیه»، انتخاب طبیعی را بگذارید. آیا «تصادف» فرگشت هنوز باور نکردنی می آید؟



    چه شواهدی بر صحت نظریه فرگشت وجود دارد؟


     هر نظریه ی علمی به وسیله شواهدی پشتیبانی می شود. فرگشت نیز بوسیله شواهد تجربی محکم و همبسته ای در زیست شناسی و دیگر علوم حمایت می شود. هر كدام از این شواهد نه تنها مانند قطعه ای از یک پازل بقیه شواهد را تكمیل می كند، بلکه نتایج مستقل هر شاهد با نتایج مستقل منبع دیگر یكسان است. مثلاً یك فسیل شناس درختچه فرگشتی انسان را رسم می كند و یك متخصص ژنتیک نیز این درختچه را بر اساس ژنتیک رسم می كند. مشاهده می شود كه درخت رسم شده در هر دو علم مشابه هم است. در اینجا تنها به شواهد معروف فرگشت اشاره ی مختصری می کنیم و از بحث های پیچیده زیستی، شیمیایی و فیزیكی صرف نظر می کنیم.ممكن است در اینجا عده ای اعتراض كنند که چرا شواهدی را كه در رد نظریه فرگشت وجود دارد را نمی گویید و یک طرفه به قاضی می روید؟ در پاسخ باید گفت: حتی یک شاهد علمی خلاف نظریه ی فرگشت وجود ندارد. به عبارت دیگر اگر مدركی بر خلاف فرگشت وجود داشت دانشمندان اول از همه این نظریه را کنار می گذاشتند، یا تصحیح می کردند. البته انتقادها و ایرادهایی به فرگشت می گیرند ولی این «انتقادات» بویی از علم نبرده اند و همگی از منبر و بازار بر می آیند تا از دانشگاه و آزمایشگاه.

    زمین شناسی
    پژوهش های زمین شناسی بیانگر عمر طولانی سیاره زمین است. زمین در طول عمر خود دوران های متعددی را پشت سر گذاشته است. فرگشت جانداران نیز نیاز به زمان طولانی دارد. در نظریه فرگشت گفته شده كه جانداران با تغییر محیط تغییر می كنند. بنابر این با تغییرات زمین باید تغییر در جانداران نیز دیده شود. به بیان دیگر باید تحولات زمین و فسیل ها هم زمان، مرتبط و معنی دار باشند. چنین پیوستگی در تمامی فسیل ها مشاهده می شود. به عنوان مثال فسیل های جانوران پشمالو مربوط به دورانهایی است كه زمین شناسان آنها را عصر یخبندان می نامند. در مورد منشا حیات نیز بیومولكول ها و سلول ها تنها در شرایط خاص می توانند از ماده بیجان بوجود آیند و علم زمین شناسی با تعیین ویژگی های زمین اولیه این حقیقت را آشكار می كند كه شرایط برای ایجاد مولکول اسیدهای آمینه، (مولکول های سنگ بنای حیات) مهیا بوده است. در واقع دانشمندان با شبیه سازی شرایط اولیه ی زمین در آزمایشگاه، شاهد ایجاد برخی از این اسیدهای آمینه بوده اند.

    جغرافیای زیستی
    هر گونه از جانداران در ناحیه ی جغرافیایی خاصی قرار دارد. جانداران هر منطقه ی جغرافیایی شباهت بیشتری با هم خانواده های ناحیه ی خود دارند، تا با جانداران دوردست. معروفترین این شباهت ها را در پستانداران استرالیا میتوان یافت. بسیاری از پستانداران استرالیا مانند کانگور و کوآلا كیسه دار و مختص خود استرالیا و جزایر اقیانوسیه هستند. چنین شباهتهایی در مورد محل زندگی همه جانداران صادق است به طوری كه گستره ی جغرافیایی هر گونه با تاریخچه فرگشتی آن ارتباط دارد. یكی از مواردی كه داروین را به سمت نظریه فرگشت هدایت كرد این بود جانوران جزایر دور افتاده مانند خود آن جزایر از بقیه دنیا دور افتاده اند.

    شكل(9):
    http://fargasht.files.wordpress.com/2009/09/fargasht9.jpg

    فسیل شناسی
    در فسیل ها میتوان حوادث چند میلیون ساله فرگشتی را مشاهده كرد. فسیل ها در چینه های زمین شناسی ماندن کلمات در کتاب تاریخ طبیعی هستند. هر گاه فسیلی یافت می شود، ابتدا عمر آن بوسیله نیمه عمر عناصر رادیو اكتیو تعیین می شود. سپس متخصصان فسیل شناسی اجزاء آنرا جزء به جزء بررسی می كنند تا ببینند مربوط به چه جانوری است. بسیاری از فسیل ها حد واسط فرگشتی میان دو جاندار هستند. برخی فسیل ها، شاهدی بر فرگشت بین دو گروه از جانداران مانند دایناسورها و پرندگان هستند. هر چه تعداد فسیل های یافت شده میان دو جاندار بیشتر باشد، تصویر روشنتری از تاریخ طبیعی بدست می آید.

    با توجه به سخت بودن شرایط تشكیل فسیل ها، كاملاً طبیعی است كه بین دو فسیل حد واسط شكاف هایی یافت شود كه «حلقه های مفقوده» نامیده می شوند. در زمان داروین تعداد حلقه های مفقوده بسیار زیاد بود، اما از آن تاریخ رده كاملی از فسیل ها بین دایناسورها و پرندگان، چهارپایان و پستانداران دریایی و میمون ها و انسان ها وجود دارد. باید توجه داشت كه ممكن است فسیل حلقه ای مفقوده در جایی قرار داشته باشد كه هیچگاه آنرا پیدا نكنیم و یا حتی هیچ فسیلی از جاندار مورد نظر تشكیل نشده باشد. با این وجود تاریخچه فرگشتی جانداران را میتوان با استفاده از روشهای كارامدی چون آناتومی مقایسه ای و شواهد مولكولی معین كرد. علاوه بر این، نباید از كارآگاهان جنایی انتظار داشت كه از لحظه به لحظه ی وقوع جنایت فیلم برداری كرده باشد. (اگر قاضی چنین مدركی از كاراگاه بخواهد شما در مورد عقل قاضی چه قضاوتی می كنید؟)

    شكل(10):
    http://fargasht.files.wordpress.com/2009/09/fargasht10.jpg

    آناتومی مقایسه ای
    شباهت و تفاوت های اندام ها و دستگاههای جاندارن كاملاً معنادار و در راستای سیر فرگشتی آنها است. تمام مهره داران چارچوب اسكلتی یكسانی دارند و تفاوت ها متناسب با فاصله ی فرگشتی دو گونه است. اندام های ظاهراً متفاوت مثل بال پرندگان و دست پستانداران اسكلت یكسانی دارند. وجود اندامهای همساخت تنها با نظریه فرگشت توجیه پذیر است. نكته ی دیگر اینكه تفاوت و شباهت همه ساختارهای دو گونه كاملاً همسان است. مثلاً ارتباط فرگشتی دستگاه گوارش انسان و گوزن با ارتباط دستگاه عصبی و همه دستگاه ها و اندام های این دو گونه یكسان است.

    ساختارهای ناقص: از آنجا كه انتخاب طبیعی تنها بر جمعیت های موجود اثر می كند، مشاهده اینكه ساختاری به درستی با نیازهای جاندار سازگار نباشد، عجیب نیست. تعداد مهره های گردن مهره داران زیاد و مثلاً در غازها ۲۵ عدد است، ولی گردن پستانداران تنها ۷ مهره دارد. گردن دراز زرافه نیز تنها ۷ مهره دارد، درنتیجه گردنِ به این درازی هیچگونه انعطاف پذیری ندارد. نمونه دیگری از این طرح های ناقص چشم مهره داران مانند انسان است. شبكه عصبی موجود در چشم به گونه ای است كه یک نقطه كور در گستره بینایی بوجود می آورد (با اینكه ساختار چشم تصویر كاملی را بر روی شبكیه ایجاد می كند تنها بخشی از این تصویر به مغز می رسد) درحالی كه چشم بی مهرگان گستره بینایی كاملی دارد.

    ساختارهای باقیمانده: اندام هایی هستند كه هیچ فایده ای برای جاندار ندارند و تنها باقی مانده اندام های اجداد آن جاندار هستند. این اندام ها كاربردی ندارند، ولی سلول های آنها بیهوده انرژی و مواد غذایی مصرف می كند. به وزن جاندار می افزایند كه سبب نیاز به انرژی حركتی بیشتر می شود. این اندام ها حجمی را در بدن جاندار اشغال می كنند و عملكرد دیگر اندام ها را كاهش می دهند و در نهایت ممكن است دچار جراحت یا عفونت شوند. چند نمونه: چشم های نابینا در ماهی های كور غار، باقیمانده استخوان پا در نهنگ و مار بوا در حالی كه پا ندارند، ناخن در باله گاو دریایی، انگشت در بال بعضی پرندگان، آپاندیس، مهره های دُم و بیش از صد عضو بی فایده دیگر در انسان.

    شكل(11):
    http://fargasht.files.wordpress.com/2009/09/fargasht11.jpg

    جنین شناسی مقایسه ای
    شباهت جنین جانداران آنچنان زیاد است كه تشخیص جنین پرنده از پستاندار در نگاه اول میسر نیست. جنین هر گروه از جانداران و مراحل رشد و نمو آن مشابه است. مثلاً شكل و مراحل نمو جنین تمامی پستاندارن مانند هم است و میزان تفاوت های جزئی با رابطه فرگشتی مطابقت دارد. مطالعه جنین ها از تخم ماهی ها تا پستاندارن، بخش مهمی از پژوهش های فرگشتی را شامل می شود.

    زیست شناسی مولكولی«هدف زیست شناسی نوین، درک و توجیه خصوصیات موجودات زنده بر حسب ساختار مولكول های تشكیل دهنده آن است.» (فرانسوا ژاكوب، ۱۹۷۲) در قرن بیستم علم زیست شناسی وارد دنیای مولكول ها شد و علوم مولكولی مانند بیوشیمی و ژنتیک تمام زمینه های این علم را تحت تاثیر قرار دادند. تكامل نه تنها در سطح مولكول ها قابل مشاهده است بلكه ویژگی های بیومولكول ها را تنها با فرگشت میتوان توجیه كرد.

    مقایسه مولكول ها یكی از بهترین روش های مطالعه فرگشت است. با پایان یافتن پروژه ژنوم انسان و مقایسه آن با پروژه ژنوم شامپازه مشاهده شد كه این دو ژنوم تنها ۱.۶٪ اختلاف دارند. با پیشرفت روش های استخراج ژن دانشمندان توانستند در یک پروژه حیرت انگیز، ژنهای یک فسیل ۳۲ هزار ساله انسان نئاندرتال (گونه ای منقرض شده از جنس انسان) را استخراج كرده و رابطه مولكولی این فسیل را با انسانهای ساپینس(گونه خود ما و تنها گونه باقی مانده از جنس انسان) را مشخص نمایند.

    شكل(12):
    http://fargasht.files.wordpress.com/2009/09/code.png

    در سالهای پایانی قرن بیستم با همه گیر شدن استفاده از كامپیوتر و اینترنت، امكان تحلیل حجم بالایی از اطلاع مولكولی فراهم شد. امروزه هر دانشجوی زیست شناسی می تواند با مراجعه به بانک های اطلاعاتی آنلاین به صورت رایگان، مولكول مورد نظرش را با همه مولكول هایی كه تاكنون كشف شده مقایسه كند، سپس این اطلاعات را به كمک نرم افزارهای پیشرفته تحلیل كند. به همین دلیل زیست شناسی مولكولی به سریعترین، دقیقترین روش در پژوهش های فرگشتی تبدیل شده است.

    وارسی مولكولی فرگشت تنها به مقایسه كدهای مولكول ها محدود نمی شود، بلكه در سطحی بالاتر به ساختار سه بعدی و بخش عمل كننده ی مولكول ها ، خواص بیوفیزیكی آنها و سیستم های شبیه سازی فرگشت مولكولی نیز توجه می شود. از سوی دیگر، مسائلی كه در بخش آناتومی مقایسه ای ذكر شد در بخش مولكولی هم وجود دارد: همسانی، همساختی، همسویی، ساختارهای ناقص و ساختارهای باقیمانده و بی فایده.

    شكل(13):
    http://fargasht.files.wordpress.com/2009/09/fargasht12.jpg

    پیش بینی ها
    نظریه های علمی دارای خصوصیات «توانایی پیشگویی» و «ابطال پذیری» هستند. نظریه ی فرگشت این پیشگویی قوی را دارد که حتی اگر یک فسیل در چینه ی زمین شناختی نادرست یافت شود، کل نظریه بر باد فنا می رود. به رغم افسانه های کذب از آب درآمده ی خلقت گرایان، که مثلاً گفته اند جمجمه ی انسان در غار مِژر، یا رد پای انسان در میان فسیل های دایناسورها کشف شده، تاکنون حقیقتاً هیچ فسیل نابهنگام اینچنینی یافت نشده است.

    ویژگی های جد مشترک دو گونه ی خویشاوند را میتوان بدون وجود هر گونه شاهد فسیلی، تعیین كرد. تا پیش از دهه ۹۰ جانورشناسان می دانستند كه گرگ سانان و سگ سانان پسر عموهای فرگشتی هم هستند و خصوصیات جد مشترک آنها را ذكر كرده بودند، ولی فسیلی در این مورد یافت نشده بود. تا اینكه در سال ۱۹۹۶ فسیلی كه ویژگی های آن قبلاً ثبت شده بود در آلمان یافت شد. صدها مورد از این دست در ژورنال های تخصصی بیولوژی به ثبت رسیده است. امروزه با مشخص بودن تاریخچه فرگشتی جانداران، بیشتر فسیل هایی كه یافت می شوند گمشده های آشنا هستند تا غریبه های نا آشنا.

    فرگشت در پیش رو


     مكانیسم فرگشت را باید در طبیعت یا آزمایشگاه مطالعه كرد. اما سرعت تولید مثل جاندارانی مثل انسان آنقدر كند است كه برای مشاهده فرگشت آن باید چند صد هزار یا حتی میلیون ها سال صبر كرد. اما بسیاری از جانداران دارای تولید مثل سریع هستند به طوری كه در عرض چند سال میتوان چند صد نسل از آنها را مشاهده كرد. مگس میوه یكی از بهترین نمونه های آزمایشگاهی برای مطالعه فرگشت است زیرا هر روز تولید مثل می كند، و در هر سال میتوان ۳۶۵ نسل از آنرا بررسی كرد. سرعت تكثیر باكتری ها از این هم بیشتر است به طوری كه میتوان در هر شبانه روز تا ۴۰ نسل از آنها را مطالعه كرد.یك نمونه كلاسیک از مشاهده فرگشت در طبیعت، تغییر رنگ صنعتی در پروانه های منچستر است. تا قرن نوزدهم، شب پره های منچستر عموماً سفید رنگ بودند و بر سطح درخت های سفید رنگ به خوبی استتار می شدند. در اثر انقلاب صنعتی، و ایجاد کارخانه های دودزای فراوان در آن منطقه، سطح درخت های منچستر دود زده و سیاه رنگ شد. در سطح درختان تیره و تار، پرندگان به راحتی می توانستند بال های سفید شب پره ها را تشخیص دهند و آنها را شکار کنند. در چنین شرایطی یک شب پره ی سیاه شانس بیشتری داشت تا از چشم شکارچیان گرسنه مخفی بماند و بتواند تولید مثل کند. در عمل همین امر رخ داد. در اثر جهش تصادفی ژنتیکی، شب پره های سیاه رنگی ایجاد شدند . این شب پره ها به خاطر مزیت استتار بیشتر توانستند، بهتر از اقوام سفید رنگ شان از دید پرندگان شکارچی مخفی بمانند و تولید مثل کنند. در نتیجه، ظرف چند سال شب پره های سیاه در منچستر فراوان تر از شب پره های سفید شدند. اما در قرن بیستم، با پیشرفت فناوری و کاهش آلودگی هوا، وضعیت هوای منچستر هم بهتر شد. چون هوا دیگر مانند قبل تیره و تار نبود، درخت ها هم كم كم رنگ طبیعی خود را بازیافتند و مزیت استتار شب پره های سیاه هم از بین رفت. و باز شب پره های سفید در جمعیت غلبه یافتند.
    شكل(14):
    http://fargasht.files.wordpress.com/2009/09/fargasht13.jpg

    دانشمندان صدها مورد از فرگشت جاندارن را در طبیعت مشاهده كرده اند و هر روزه این فرآیند ها در آزمایشگاه مورد پژوهش قرار می گیرد.

    نگاهی به آینده

    هدف مطالعه نظریه فرگشت، اثبات آن به دینداران نیست، بلكه همانطور كه شیمیدان باید اتم را بشناسد تا مواد شیمیایی را در راه رفاه انسان (و متاسفانه گاهی بر علیه انسان ها) به كار گیرد، زیست شناس نیز باید فرگشت را درک كند و بكار بندد. نظریه فرگشت، تاریخ زیست شناسی را به دوران پیشرفت و زایندگی رساند. در قرن بیستم، كشف سازوكار پدیده های زیستی باعث شكوفایی پزشكی، كشاورزی، دامداری و صنعت شده است. شناخت پیشینه ی طبیعی انسان نگرش علوم انسانی همچون فلسفه، جامعه شناسی و روانشناسی را تحت تاثیر قرار داده است تا با آگاهی از نیازها، امكانات و محدودیت های حقیقی بشر دیدگاه و راهكارهای خود را اصلاح كنند.


    اولین سالهای قرن بیست و یكم شاهد بزرگترین پژوهش های فرگشتی بوده است. با پایان پروژه ژنوم ماهی بادكندكی(در سال ۲۰۰۲) و نوعی موش (در سال ۲۰۰۲)، ومقایسه تطبیقی آن با ژنوم انسان(سال ۲۰۰۱) شاهراه فراخی برای شناخت و درمان بیماری های ژنتیكی انسان فراهم شده است. پروژه ژنوم شامپانزه (در حال انجام) و بررسی رابطه فرگشتی آن با ژنوم انسان راه را برای درك هر چه بیشتر سازوكارهای عصبی و ذهنی انسان هموار كرده است. با تكمیل این پژوهش ها خودمان را بهتر خواهیم شناخت. هم اكنون پروژه های فرگشتی گسترده ای در سرتاسر جهان در حال انجام هستند كه با ادامه این روند پزشكی، كشاورزی و دامداری و صنعت به ابزارهای فوق العاده كارآمدی مجهز خواهند شد. به همین سبب است كه قرن بیست و یكم را عصر بیوتكنولوژی یا فناوری زیستی نامیده اند.


    مبلغان دینی به كلمه ی نمی دانیم علاقه خاصی دارند. آموزه ای در كلام آنهاست كه فضیلتی برای جهل قائل می شود. هر جا جهلی است، پایگاهی برای خود می یابند و هر گاه نوری بر جهلی تابید، تلاش می کنند دانش را به جهل مبدل كنند. «هنوز هیچ دانشمندی علتش را توضیح نداده، پس حق با ما است». یا «علتش آن نیست كه علم می گوید، پس حق با ماست.» به قول ریچار داوكینز: «[دین پیشگان می گویند] اگر نمی دانید که چیزی چگونه کار می کند، نگران نباشید: رهایش کنید و بگویید کار خداست. نمی دانید ضربان عصبی چگونه کار می کند؟ بسیار خوب! نمی دانید چگونه خاطرات در مغز ثبت می شوند؟ چه عالی! آیا پیچیدگی فرآیند فتوسنتز سرگیجه آور است؟ مرحبا! لطفاً دنبال حل این مسائل نروید. اصلاً ول شان کنید، و به درگاه خدا متوسل شوید. دانشمند عزیز، روی رازهایت کار نکن. رازهایت را برای ما بیاور، چون به دردمان می خورند. جهل ذی قیمت را با تحقیق خود هدر نده.»

    اما این شوق دانستن است كه دانشمندان و خردمندان را پیش می برد تا حقیقت را بشناسند و دانش بشری را هرچه پربارتر سازند. جای تاسف است كه در این میان عده ای گوهر حقیقت را فرو می نهند و خیره سرانه زیر پوستین ژنده ی موهومات باستانی می خزند