۱۳۹۲ اسفند ۹, جمعه

برگرفته شده از سايت اتحاديه آزاد کارگران ایران 
جعفر عظیم زاده در گفتگو با سایت اتحاد: دورنمائی که دولت روحانی برای سر و سامان دادن به سود آوری سرمایه در ایران ترسیم کرده است چیزی جز سر پا نگه داشتن اقتصاد بحران زده موجود از طریق تحمیل برده وارترین شرایط بر طبقه کارگر ایران نیست.

اتحادیه آزاد کارگران ایران: آخرین هفته های اعلام حداقل مزد کارگران از سوی شورایعالی کار در حال فرا رسیدن است. در این میان دولت در لایحه بودجه سال آینده اجرای مرحله دوم قطع سوبسیدها را گنجانده است و قرار است از 15 فروردین سال آینده افزایش قیمت حاملهای انرژی به اجرا در بیاید. بی تردید چنین رویکردی از سوی دولت در سال آینده هزینه های زندگی را به دو برابر افزایش خواهد داد. در عین حال هیچ ترسی نیز از چنین افزایش قیمتی وجود ندارد و انگار نه انگار که چنین رویکردی از سوی دولت باعث تورمی دهشتناک در کل حوزه های اقتصادی خواهد شد اما آنجا که نوبت افزایش چند درصدی حداقل مزد کارگران فرا میرسد بلافاصله فریاد وا تورما از سوی دولتمردان و قلم بدستان حامی دولت و سرمایه داران سر به فلک می ساید. مسئله چیست؟ چرا علیرغم وعده ای که روحانی در دوران تبلیغات ریاست جمهوری خود داد این دولت نیز همچون دولت پیشین در صدد تحمیل حداقل مزد ناچیزی بر طبقه کارگر ایران است و هر روز حرف و حدیثی از سوی دست اندرکاران وزارت کار در باره حداقل مزد بگوش میرسد و در این میان به تنها چیزی که اشاره  نمیشود ماده 41 قانون کار است. دولت روحانی در قبال کارگران چه خواهد کرد و آینده زندگی معیشتی میلیونها کارگر با رویکردی که این دولت اتخاذ کرده است به کجا ختم خواهد شد و در این میان طبقه کارگران ایران ممکن است چه عکس العملی به شرایط فلاکتبار موجود بدهد. این سوالات و همچنین نگاهی به فرا خوان برخی نهادهای مرتبط با جنبش کارگری در مورد حداقل مزد مجموعه مسائلی هستند که آنها را سایت اتحاد طی مصاحبه ای با جعفر عظیم زاده عضو هیات مدیره اتحادیه آزاد کارگران ایران و از هماهنگ کنندگان طومار اعتراضی کارگران در میان گذاشته است.
وی در این مصاحبه در رابطه با رویکرد دولت روحانی به شرایط کار و معیشت کارگران گفت:  این دولت بطور بسیار مدون و تصمیم سازی شده ای، عزم خود را در تحمیل بی حقوقی مطلق بر طبقه کارگر ایران چنان جزم کرده است که حاضر نیست حتی ذره ای از بار فلاکت موجود بر دوش طبقه کارگر ایران بکاهد و نه تنها این، بلکه قراین موجود حکایت از تحمیل شرایطی بمراتب فلاکتبارتر بر طبقه کارگر از سوی دولت یازدهم دارد. از همین الان و با استناد به لایحه بودجه سال آینده برای همگان روشن است که از اوایل سال 93 هزینه های زندگی به دو برابر افزایش پیدا خواهد کرد و گذشته از این، بنا بر تصمیمی که دولت گرفته، قرار است از سال آینده همین چندر غاز یارانه نقدی نیز بر اساس سقفی که دولت برای حداقل در آمد خانوارها تعیین خواهد کرد به مردم پرداخت شود. پیش بینی من با سیاست اقتصادی که دولت در پیش گرفته است، این است که به احتمال زیاد یارانه نقدی اکثریت خانواده های کارگری قطع خواهد شد و این یارانه ها به خانواده های کمیته امدادی تعلق خواهد گرفت.
جعفر عظیم زاده در ادامه این مصاحبه اظهار داشت: با توجه به نکاتی که فوقا اشاره کردم روشن است که سال آینده به لحاظ گذران زندگی برای میلیونها خانواده کارگری، بدترین سال در طول 35 سال گذشته خواهد بود چرا که از طرف دیگر نه تنها هیچ بحث و طرحی برای تطابق حداقل مزد کارگران با تورم سال آینده مطرح نشده است بلکه شواهد موجود حاکی از عزم دولت برای تحمیل حداقل مزد بسیار ناچیز بر طبقه کارگر ایران است. از همین الان و با مباحثی که از سوی مسئولین وزارت کار مطرح میشود میتوان پیش بینی کرد که حداقل مزد کارگران برای سال آینده 18 درصد و در خوشبینانه ترین حالت تا 25 درصد افزایش پیدا خواهد کرد. این میزان از افزایش مزد حتی با تورم موجود فاصله فاحشی دارد چه رسد به اینکه پاسخگوی پیش پا افتاده ترین نیازهای زندگی میلیونها خانواده کارگری در سال آینده باشد.
وی در ادامه این مصاحبه اظهار داشت: از نظر اینان کارگر موجود حقیری است که گویا میتوانند هر بلائی که بخواهند بر سرش بیاورند. همین تیمی که در وزرات کار دولت روحانی مستقر شده است به صراحت در تجمع کارگران فولاد زاگرس اعلام کرد: "من به مقامات بالائی گفته ام از کارگران نترسید اگر کارگری حرکتی انجام دهد آن دیگری جلویش را خواهد گرفت بنا براین ما ترسی از کارگر نداریم". این نگاه یکی از معاونین وزیر کار به کارگران است. از همین رو هم است که سیاست سرکوب اعتراضات کاملا صنفی کارگران به یک اولویت در دولت روحانی تبدیل شده است. اگر در دولتهای پیشین برخوردی با اعتراضات سازمانیافته و آگاهانه کارگرانی همچون کارگران شرکت واحد تهران، کارگران نیشکر هفت تپه و یا تشکلها و نهادهای مستقل کارگری صورت میگرفت در این دولت دامنه سرکوب بطور کاملا نقشه مندی به هر گونه اعتراض کارگری کشیده شده است. به همین دلیل باید اذعان کنم که دورنمائی که دولت روحانی برای سر و سامان دادن به سود آوری سرمایه در ایران ترسیم کرده است چیزی جز سر پا نگه داشتن اقتصاد بحران زده موجود از طریق تحمیل برده وارترین شرایط بر طبقه کارگر ایران نیست.
جعفر عظیم زاده در باره عکس العمل کارگران  نسبت به وضعیت موجود گفت: درست است که امکان شکل گیری هر گونه اعتراض قدرتمند و سراسری از کارگران ایران سلب شده است اما واقعیت زندگی اجتماعی بشر چیزی ورای این معادلات قابل مشاهده است. بر این اساس باید بگویم بطور واقعی و خارج از اراده من نوعی، تداوم وضعیت حاضر یک رو در روئی بسیار جدی را میان کارگران ایران و کسانی که در صدد تحمیل فقر و فلاکت بیشتر بر آنان هستند رقم خواهد زد و طوفانی از تلاطمات اجتماعی را با خود به همراه خواهد آورد.
جعفر عظیم زاده در رابطه با رویکرد حال حاضر اتحادیه آزاد کارگران ایران و هماهنگ کنندگان طومار اعتراضی نسبت به حداقل مزد گفت: آخرین باری که ما روز سوم آذر با محور افزایش حداقل مزد در محل وزارت کار تجمع کردیم از سوی پلیس امنیت که پیشاپیش آنجا مستقر شده بود مورد تعرض قرار گرفتیم اما کارگران حاضر در محل با ایستادگی و قاطعیتی که به خرج دادند توانستند اعتراض شان را طبق برنامه ای که داشتند به پیش برند. ما پس از آن، قطعنامه این تجمع را به همراه نامه ای به وزیر کار دادیم اما تاکنون پاسخی نگرفته ایم. لذا ما پیگیریها و اعتراضات خود را همچنان به پیش خواهیم برد و چنانچه پاسخ شایسته ای به خواستهای ما ندهند و حداقل مزد سال آینده را بر مبنای رعایت کامل و دقیق ماده 41 قانون کار تصویب نکنند دولت و وزارت کار با اعترضات گسترده تری از سوی ما و عموم کارگران مواجه خواهند شد.
وی در این مصاحبه با قدردانی از شاهرخ زمانی و بهنام ابراهیم زاده که از درون زندان خواهان افزایش حداقل مزد شده اند و تلاشهای اتحادیه آزاد کارگران ایران را در این زمینه مورد حمایت قرار داده اند، پیرامون فراخوان اخیر کمیته هماهنگی در باره افزایش حداقل مزد اظهار داشت: متاسفانه در میان نهادهای مستقل کارگری و فعالین این نهادها، این سنت جا افتاده است که هر ساله یکی دو هفته مانده به اعلام حداقل مزد، بیانیه ای صادر میکنند تا سالی دیگر از راه رسد و بیانیه ای دیگر صادر کنند. امسال نیز طبق روال این سنت، کمیته هماهنگی و برخی فعالین خوشنام جنبش کارگری دست به اینکار زده اند. این در حالی است که نزدیک به دو سال است بخشی قابل توجهی از کارگران ایران از طریق طومار و تجمعات اعتراضی محدودی که قادر به آن شده اند درگیر مبارزه ای سخت برای افزایش حداقل مزد و اعمال فشار بر دولت و کارفرمایان بوده اند. لذا به نظر ما چقدر خوب بود که این دوستان و یا سایر دوستان کمی سنت شکنی میکردند و پرداختن به حداقل مزد را به آخرین هفته های سال موکول نمیکردند و با قرار گرفتن در کنار مبارزه دو سال گذشته کارگران حول افزایش حداقل مزد، قدمی جدی تر بر میداشتند و یا خود راسا به هر شکلی که خود مناسب میدیدند در طول سال کاری از پیش می بردند. با اینحال ما بیانیه کمیته هماهنگی در باره افزایش حداقل مزد را ارج می نهیم و آنرا تا آنجا که مسئله حداقل مزد را مورد نظر قرار داده است به نفع کارگران میدانیم و دست این دوستان را می فشاریم.
جعفر عظیم زاده در پایان این مصاحبه با اشاره به محتوای "اتحاد کارگران" در بیانیه کمیته هماهنگی اظهار داشت: از آنجا که فراخوان کمیته هماهنگی معطوف به همکاری حول چندین مسئله از جمله مزد و ایجاد صندوق برای کارگران زندانی و... است و از طرف دیگر معطوف به  فائق آمدن بر جدائی ها و تفرقه در میان کارگران است لذا به نظر میاید این دوستان هر چند که نامی از نهادها و تشکلهای موجود نبرده اند اما رویکردشان به مقوله اتحاد کارگران ایران، اتحاد میان صفوف خودشان و  همچنین نهادها و تشکلهای موجود است چرا که از طرف دیگر و به معنای واقعی کلمه، مثلا کارگران ایرانخودرو با کارگران پتروشیمی ها و یا کارگران صنایع فولاد حول خواست افزایش مزد هیچ مشکل و اختلافی با هم ندارند و اینگونه نیست که گویا کارگران این بخشها حول خواست افزایش مزد با هم دچار اختلاف و تفرقه شده اند که حال کمیته هماهنگی یا دیگرانی بخواهند این اختلافات را در میان آنان حل کنند و برایش فراخوان صادر نمایند. لذا با در نظر داشت رویکردی که نسبت به مقوله اتحاد کارگران در فراخوان کمیته هماهنگی  نهفته است و معطوف به اتحاد میان خود این دوستان و معدود تشکلها و نهادهای موجود است باید بگویم، اولا چنین نگرشی به مقوله اتحاد یک طبقه بزرگ اجتماعی یک نگرش توهم آمیز و  از بالا به طبقه کارگر است چرا که اتحاد چند نهاد معدود و کوچک مرتبط با جنش کارگری را خواسته و  ناخواسته به جای اتحاد کارگران یک کشور می نشاند.  دوما و در دنیای واقعی  اتحاد طبقاتی کارگران در سطح جغرافیای سیاسی یک کشور، نه حاصل اتحاد چند نهاد کوچک کارگری که حتی از حفظ انسجام درونی خود نیز ناتوانند، بلکه حاصل تعمیق و گسترش و به این معنا تابعی از انکشاف مبارزه طبقاتی و بر این بستر تغییر توازن قوا به نفع طبقه کارگر است. به نظر من امروزه این روند در میان طبقه کارگر ایران بشکل پیشرونده ای جاری است و تنها بر این بستر است که احیانا اتحادی نیز میان چند نهاد کارگری میتواند معنائی  پیدا کند و به منشا اثری تبدیل شود. نشاندن اتحاد چند نهاد متشتت مرتبط با جنبش کارگری به جای اتحاد طبقاتی کارگران ایران و فراخوان به چنین اتحادی در حاشیه (و نه متن) مبارزات روزمره کارگران، لول خوردن در دایره ای بسته و بی انتها است که در کمال تاسف و علیرغم میل باطنی ام باید بگویم حتی برای انسجام صفوف درونی فراخوان دهندگانش نیز دستاوردی نخواهد داشت.

"من شما دینداران را به چالش می کشم که تنها یک کار نیک یا شرافتمندانه بیان کنید که بدون دین قابل انجام دادن نباشد. امکان ندارد و شما نمی توانید حتی یک نمونه بیاورید. "
 کریستوفر هیچنز
*********************بر گرفته شده از صفحه آگنوستیک ها و آتئیستهای ایران
پیمان پایدار
 

 

۱۳۹۲ اسفند ۸, پنجشنبه


زندگی سیاه یک دختر تن فروش



 می گفت 16 سال بیش تر ندارد، می گفت از 10 سالگی! آن قدر با مردهای مختلف سر کرده که حسابش از دستش در رفته. می گفت یک بار فرار کرده اما از زور گرسنگی و بی جایی باز به همان خانه جهنمی بازگشته است. می گفت امروز هم از نامردی پسر پول داری می گریخت که می خواست از بدبختی او فیلم بگیرد و با دوستانش تفریح کند!
http://www.parsine.com/fa/news/182189

زندگی-سیاه-یک-دختر-تن-فروش
******************


ننگ و نفرت نثار مردسالاری و کثافت بازی بچه پولدارهای متعفن و شرم آور
زنده باد آنارکوفمینیسم, تنها ایدئولوژی مبارز و انقلابی حامی زنان بدون قید و شرط
مرگ بر دین و مذهب , بخصوص اسلام ناب محمدی (مروج صیغه = فاحشه پرور)
زنده باد آزادی -زنده باد آنارشی
پیمان پایدار

گزارش اتحادیه کارگران آنارکوسندیکالیست

کی اف از وضعیت اوکراین

باز تکثیر از صفحه رفیقمان نادر تیف از صفحه سیه مشت
جنگ داخلی دیروز در اکرائین آغاز شد. نیروهای دفاع از دولت و یگان های حکومتی با تظاهرکنندگان در نزدیکی پارلمان درگیر شدند. پلیس و نیروهای شبه نظامی روز ١۸ فوریه در چند محله حمام خون راه انداختند و چندین تظاهرکننده را کشتند. قصابان یگان های ویژه به دستگیرشدگان رحم نکردند و ایشان را نیز کشتار نمودند. نمایندگان عضو حزب مناطق و سرسپردگان بورژوای حزب «کمونیست» اکرائین از راهروهای زیرزمینی پارلمان گریختند. رأی گیری برای اصلاح قانون اساسی جهت کاهش قدرت ریاست جمهوری صورت نگرفت.

تظاهرکنندگان پس از سرکوب در محلات زیر کنترل دولت به میدان استقلال رفتند. وزیر کشور و دفتر امنیت داخلی (SBU) ساعت هجده به تظاهرکنندگان دستور متفرق شدن دادند. واحدهای پلیس ویژه و نیروهای شبه نظامی دو ساعت بعد با خودروهای آبپاش و زره پوش به سنگرها یورش آوردند. تکاوران پلیس سیاسی (SBU) و نیروهای پلیس از سلاح های گرم خود استفاده کردند. تظاهرکنندگان موفق شدند یکی از زره پوش های پلیس را به آتش بکشند. در این لحظه معلوم شد که برخی از ایشان نیز مسلح هستند. پلیس روز ١۹ فوریه ساعت ١۶ اعلام کرد که ۲۴ تظاهرکننده و ١٠ مأمور پلیس کشته شده اند.
سی و یک مأمور پلیس به ضرب گلوله مجروح شدند. هر چند تعداد مأموران کشته شده ی پلیس واقعی اعلام شد، اما تظاهرکنندگان کشته شده بسیار بیش از ارقام اعلام شده است. پزشکان میدان استقلال سخن از سی تظاهرکننده ی کشته شده می گویند.

به نظر می رسد که رئیس جمهور یانوکوویچ مطمئن بود که مقاومت معترضان صبحگاهان درهم کوبیده خواهد شد، بدین جهت از اپوزیسیون خواست ساعت ١١ روز ١۹ فوریه به میز مذاکره بپیوندد. از آن جایی که مذاکره ای صورت نگرفت، ما می توانیم بگوییم که نقشه ی دولتی تحقق نیافت. زمانی که نیروهای سرکوب دولتی در حال سرکوب تظاهرکنندگان در میدان استقلال بودند، اهالی مناطق غربی کشور در تلاش اشغال ساختمان های دولتی بودند. پلیس در لحظات کنونی جرئت حضور در شهر لویو را ندارد. پلیس سیاسی (SBU) اعلام نمود که ١۵٠٠ اسلحه ی گرم ناپدید شده است. دولت مرکزی در بیست و چهار ساعت کنترل بخشی از کشور را از دست داد. اکنون استعفای رئیس جمهور می تواند یگانه راه حل بحران باشد، اما به راحتی انجام پذیر نیست، چرا که در این صورت او، خانواده، اعوان و انصارش که حزب حاکم را تشکیل می دهند منبع درآمد خویش را از دست می دهند.

پیروزی یانووکویچ او را به رئیس جمهور مادام العمر تبدیل می کند و کشور را به روز سیاه می نشاند. فساد فراگیر می گردد و آزادی ها بیش از گذشته پایمال خواهند شد. مناطق شورشی در حال حاضر شاهد بازسازی گسترده «نظم اساسی» هستند. بعید نیست که سرکوب «گروه های تروریستی» در غالیسیه (منطقه ای که بخشی از آن در اکرائین و بخش دیگرش در لهستان است. توضیح م.) به پاکسازی نژادی تبدیل گردد. بنیادگرایان مذهبی ارتدوکس که در خدمت حزب حاکم، حزب مناطق، هستند محافظه کاران یونانی – کاتولیک را خادمان «اروپا – لوط» می نامند. لبدوف، وزیر دفاع اعلام کرده است که ارتش در عملیات «ضدتروریستی» شرکت خواهد کرد.

اکرائین امروز در وضعیت دهشتناکی قرار دارد. اما وضعیت هنگامی وخیم تر خواهد گردید که دولت اپوزیسیون را نابود کند تا «ثبات» را به کشور برگرداند. از روزهای نخست ماه فوریه علائم عملیات پاکسازی قومی گسترده خودنمایی می کنند. دادستان کی اف دیروز اعلام نمود که چهار واحد خوددفاعی میدان استقلال نیروی نظامی غیرقانونی تشکیل داده اند. اعضای این واحدهای خوددفاعی نظامی می توانند بر اساس ماده ی ٢۶٠ قانون مجازات به ٢ تا ١۵ سال زندان محکوم گردند. بنابراین دولت قصد دارد بیش از ده هزار شهروند را زندانی نماید. دولت در پایتخت و دیگر شهرها فقط از نیروهای سرکوب عادی استفاده نمی کند، «جوخه های مرگ» را نیز سازماندهی کرده است. برای مثال زمانی که یک معترض زنده زنده به آتش کشیده شد، یکی از جوخه های رزمی در خدمت دولت که خود را «اشباح سواستوپول» می نامد، مسئولیت این اقدام را بر عهده گرفت. این جوخه آمادگی خود را برای همین اقدام در میدان استقلال اعلام نمود.

اگر اپوزیسیون به پیروزی برسد، باز هم تغییر محسوسی در زندگی مردم ایجاد نخواهد گردید. فاشیست ها بخش کوچکی از تظاهرکنندگان را تشکیل می دهند که بسیار فعال هستند اما هوشمند نیستند. گروه های دست راستی در طی چند روز آرامش میانه ی ماه فوریه به جان هم افتادند. به جز فاشیست ها، اپوزیسیون سابق که دارای تجربه ی بیش تری است تلاش خواهد کرد قدرت سیاسی را به دست بگیرد. بسیاری از اعضای این اپوزیسیون پیش تر قدرت را تجربه کرده اند و راه و روش فساد، پارتی بازی و استفاده از اموال عمومی را به نفع خود فرا گرفته اند.

«امتیازاتی» که این اپوزیسیون از پارلمان می خواهد بسیار عقب مانده است و حتا قانون اساسی سال ٢٠٠۴ که می خواهد دوباره برقرار نماید بیش از اندازه به رئیس جمهور قدرت می دهد. این اپوزیسیون خواستار نظم انتخاباتی نسبی با فهرست های بسته و کنترل پارلمان توسط تعدادی رهبر دیکتاتور است که بیش از انگشتان یک دست نیستند.

دومین خواسته ی اپوزیسیون تعیین شورای وزیران با شرکت رهبران خود است. آیا مردم اکنون با جان خود بازی می کنند که یکی نخست وزیر شود و دیگری کنترل پول های فساد را به دست بگیرد؟ این اپوزیسیون به هیچ عنوان خواستار رشد جنبش های مردمی بر اساس تشکلات خودگردان نیست که از منافع عموم دفاع نماید، بلکه می خواهد با سخن سرایی به نام «ملت» ساختار عمودی کنونی را حفظ کند.

اپوزیسیون درون و بیرون پارلمان دارای شاخه های فراوانی است که دشمن یکدیگر هستند. اگر اپوزیسیون پیروز شود، رژیمی بی ثبات استقرار خواهد یافت. چنین رژیمی مانند حزب مناطق حاکم بورژوایی و سرکوبگر خواهد بود.
اتحادیه اروپا در خون های ریخته شده بی تقصیر نیست، چرا که پول های سرمایه داران اوکرائینی، روسی و چندین کشور آفریقایی را با اهمال در منشاء «سرمایه گذاری» ها پذیرفته است. اتحادیه اروپا حالا که اجساد متعدد را در خیابان های اکرائین می بیند ناگهان بشردوست شده و می خواهد همان «سرمایه گذاران» قاتل را مجازات نماید.

جنگ کنونی جنگ ما نیست. اما پیروزی دولت کنونی به معنای شکست کارگران است. پیروزی اپوزیسیون نیز دستاوردی نخواهد داشت. ما نمی توانیم پرولتاریا را دعوت به فدای جان خود برای اپوزیسیون و منافع آن بکنیم. به باور ما سطح فعالیت در جنگ کنونی مسئله ی انتخاب شخصی هر کسی است. ما پرولتاریا را به شرکت در نیروهای نظامی یانوکوویچ دعوت نمی کنیم، بلکه به پس راندن اقدامات دولتی فرامی خوانیم.

نه خدا، نه رهبر، نه ملت، نه مرز!
سازمان شهری کی اف – سندیکای خودگردان کارگران (آنارکوسندیکالیست)
١۹ فوریه ٢٠١۴
http://avtonomia.net
برگردان: نادر تیف – ۳ اسفند ١۳۹٢ (٢٢ فوریه ٢٠١۴)

 ازدواج و عشق : نوشته ای از اما گلدمن
ترجمه از پیمان پایدار
***********************
"عشق, که شدیدترین و عمیق ترین عنصر زندگی ست, منادی امید و شادی و وجد; عشق, که با بخشودگی تمامی قوانین انسانی و الهی و تنفر آورترین کنوانسیونها را به چالش میکشد;عشق یکی از قوی ترین شکل دهنده گان سرنوشت انسان(......) عشق آزاد? اگر چیزی در جهان بگونه آزاد وجود داشته باشد, دقیقا همان عشق است. انسان قادر به خرید مغز بوده اما با همه میلیونهایش در بدست آوردن عشق ناتوان مانده. انسان بدن را تحت کنترل خویش در آورده.....اما نخواهد توانست عشق را کنترل کند. انسان کشورهای کاملی را فتح کرده; اما ارتش هایش نتوانسته است کوچک ترین عشق را تسخیر کند. انسان که رشته هائی از روح را زیر بار کشیده, در مقابل عشق کاملا درمانده و بی دفاع مانده. نشسته بر بالاترین تخت با تمام شکوه و جلال و طلای خویش, قادر مطلق. اما همین کافی که عشق از کنارش رد شود تا او را به ویرانی عمیق بکشاند."
************************
“El amor, que es el más intenso y profundo elemento de la vida, el precursor de la esperanza, de la alegría y del éxtasis; el amor, que desafía impunemente todas las leyes humanas y divinas y las más aborrecibles convenciones; el amor uno de los más poderosos modeladores de los destinos humanos(…)¿Amor libre? Si hay algo en el mundo libre, es precisamente el amor. El hombre pudo comprar cerebros pero con todos sus millones no consiguió el amor. El hombre subyugó los cuerpos, ...pero no logrará subyugar el amor. El hombre conquistó naciones enteras; pero sus ejércitos no pudieron conquistar un grano de amor. El hombre cargó de cadenas el espíritu, pero se encontró completamente inerme, indefenso ante el amor. Encaramado en el más alto trono, con todo su esplendor y su oro, su poder será omnímodo, pero basta que el amor pase a su lado para que lo suma en una profunda desolación.”
EMMA GOLDMAN Matrimonio y amor
***********************
"Love, which is the most intense and profound element of life, the predecessor of hope, joy and ecstasy; love, who with impunity defies all human and divine laws and the most abhorrent conventions; love one of the most powerful shaper of human destinies (...)Free love? If there is something in the free world, it is precisely the love. The man was able to buy brains but with all its millions failed to love. The male subjugated bodies, but will not subjugate the love. Man conquered whole Nations; but his armies could not conquer a grain of love. Man charged of strings the spirit, but was found completely defenceless, helpless before love.

 Perched on the highest throne, with all its splendor and his gold, his power will be comprehensive, but simply love to pass on its side so that it adds a deep desolation."
 EMMA GOLDMAN marriage and love



































۱۳۹۲ اسفند ۷, چهارشنبه

دو فیلم راجع به آنارشیستهای اسپانیا سالهای دهه 30 قرن بیستم, منجمله بوئنو ونتورا دوروتی

 
بر گرفته شده از صفحه : رفیق روزا روشن عزیز
پیمان پایدار
رزا: هنوز انسانهایی هستند که همه چیز را برای همه کس میخواهند. با تشکر از فرستادن لینک کتابها.
دوستان عزیزی که کتابها را دانلود می کنند، لطفن کتاب ها را در سرور های مختلف برای دیگران آپلود کرده و بطور شبکه ای لینکهای جدید را پخش کنیم.
همه ی دانش، برای همه...

عنوان:  آنارشیسم سیاست شاعرانه
لینک دانلود کتاب آنارشیسم سیاست شاعرانه بصورت پی دی اف در زیرhttp://www.inventati.org/sabotage/index.php?title=%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:Anarchism-Herbert_read.pdf


نویسنده :  هربرت رید
مترجم :  حسن چاوشیان
ناشر:  اختران
سال انتشار:  ۱۳۹۱
تعداد صفحات:  ۳۰۸
واژه آنارشی در جهان غرب مایه پریشانی اكثر مردم می شود؛ این واژه حاكی از بی نظمی، خشونت و عدم قطعیت است. آنها برای ترسیدن از چنین چیزهایی دلایل خوبی دارند، زیرا سال هاست كه با آنها زندگی كرده اند، البته نه در جوامع آنارشیستی (كه هرگز وجود نداشته اند) بلكه درست در همان جوامعی كه بیشترین ترس از آنارشی را داشته اند، یعنی دولت ـ ملت های نیرومند روزگار مدرن. هربرت رید، نویسنده این اثر، شاعر و فیلسوف هنر، یك آنارشیست است.
هربرت رید از رهگذر تجربه های خاص خویش به آنارشیسم فلسفی رسید. «رویكرد زیباشناسانه به سیاست» مفهومی است كه رید در كتاب حاضر به مخاطبش عرضه می كند.
او معتقد است نظم و ترتیب فعلی دنیای سیاست، به قسمی كه در جهان امروز می بینیم، نظمی است كه به جامعه تحمیل می شود؛ نه مردم آن را می خواهند، و نه آن وقعی به نیازهای مردم می گذارد؛ به همین دلیل، آشوبناك و ویرانگر است. سیاست بختكی است كه بر احساسات ما سنگینی می كند. سیاست ناقض اساسی ترین اقتضای زیباشناسی است ـ بی بهره از زیبایی است. سیاست تحمیلی است، مثل صدایی كه با چنان بسامدی به گوش ما بكوبد كه فریادمان درآید، و كسانی كه آن را به راه انداخته اند، آن را موسیقی بنامند. «نظم» زندگی مدرن چنان همهمه و جنجالی است كه ما را نسبت به الحان ظریف تر و ملایم تر جهان تقریباً ناشنوا ساخته است. آنارشیست ها معتقدند كه نهاد سرمایه داری نهادی ویرانگر غیرعقلانی و ناانسانی است. سرمایه داری حریصانه منابع سرشار زمین را می بلعد و سپس مقادیر انبوهی از محصولات را با آنها سرهم بندی می كند.
آنارشیست ها می گویند هر ۲ نوع بوروكراسی سرمایه داری و سوسیالیستی زمانه ما نتوانسته اند به بزرگ ترین وعده خویش، كه استقرار دموكراسی است، عمل كنند. جوهر و ذات دموكراسی این است كه مردم باید كنترل زندگی خویش را در اختیار داشته باشند، ولی زندگی های ما با مجتمع سیاسی ـ نظامی ـ صنعتی دولت های بزرگ هدایت می شود.
آنارشیست ها معتقدند كه عبارت «نظم و قانون» از نیرنگ های بزرگ دوران ماست. قانون موجب نظم نمی شود. قانون، اگر چیزی به دنبال آورد، همانا نظم دولت توتالیتری، یا نظم ارتش است كه در آنها ترس و تهدید موجب می شود مردم سر جای خود بمانند. قوانین، بنابه طبع، نمی توانند جامعه خوبی بیافرینند؛ چنین جامعه ای فقط به دست شمار عظیم مردمانی خلق می شود كه ذخایر و منابع و نیز خودشان را به صورت داوطلبانه به نظم و ترتیب می كشند. آنارشیست ها تمدن مدرن را به نقد می كشند و می گویند كه تمدن مدرن، با «حكومت قانون» و فعالیت های غول آسای صنعتی، و با «دموكراسی نمایندگی»اش، چه چیزی به ارمغان آورده است؟ در حالی كه خود آنارشیست ها هم متهم شده اند كه طرفدار خشونتند و آن را روش ایجاد تغییر انقلابی می دانند. اما حقیقت این است كه آنارشیست ها تغییر انقلابی را چیزی فوری و بی واسطه می انگارند، چیزی كه هم اكنون هرجا كه هستیم، هرجا كه زندگی می كنیم، و هرجا كه كار می كنیم باید انجام دهیم. چنین انقلابی یك هنر است.یعنی نیازمند جسارت تخیل نیز هست.
آنارشیست ها می كوشند رابطه پیچیده و بغرنج نهادهای در حال تغییر و فرهنگ در حال تغییر را سر و سامان دهند. آنان می دانند كه ما باید هم اینك در فرهنگ شروع به انقلاب كنیم: اما این را هم می دانند كه این انقلاب بسیار محدود خواهد بود تا وقتی كه راه تازه ای برای زندگی توده های مردم باز شود. «رید» در این باره می نویسد: «نمی توان فرهنگ را از بالا تحمیل كرد ـ فرهنگ باید از پائین بجوشد. فرهنگ از میان مردم، از بطن كار و زندگی روزانه آنان برمی آید. فرهنگ تجلی خودجوش سرخوشی های مردم در زندگی و در كار است، و اگر این سرخوشی وجود نداشته با شد، فرهنگ هم وجود ندارد».
به اعتقاد هربرت رید فن و هنر انقلاب باید فراتر از آنچه «عقل» و آنچه «علم» می نامند برود. چون هم عقل و هم علم به تجربه ناقص گذشته محدود هستند.
هربرت رید
ترجمه حسن چاوشیان
نشر اختران
سیاست امروز بختکی ست که بر احساسات ما سنگینی می کند.سیاستی که بی بهره از زیبایی ست.سیاستی که تحمیلی ست ...مثل صدایی که با بسامد زیاد به گوش ما می کوبد و کسانی که آن را به راه انداخته اند،ناباورانه ،موسیقی می نامندش...نظم زندگی مدرن ،چنان بی نظمی تهوع آوری ست که تمام صداهای ظریف و ملایم جهان را دیگر نمی شنویم...

سارا- یکشنبه پانزدهم مهر 1386
اگر هدف شما تامین آزادی است، باید بیاموزید فارغ از فرمان فرمایی و اجبار رفتار کنید. ( برگمن )
وقتی صحبت از آنارشیسم به میان می آید، مرد ریشویی را تصور می کنیم که کلاه پت و پهنی بر سر دارد و بمب دست سازی در جیب ! اما بعد از خواندن کتاب "هربرت رید" ، شاعر و فیلسوف هنر، بی گمان این تصویر در ذهنمان رنگ خواهد باخت؛ تصویری که به گفته ی "رید"، دست ساخت مطبوعات بورژوایی است !
واژه ی آنارشی معمولا در اذهان ما بی نظمی، خشونت و عدم قطعیت را تداعی می کند اما هربرت رید در کتاب خود، "آنارشیسم، سیاست شاعرانه"، معتقد است که بشر سال هاست با این مفاهیم زندگی می کند. البته نه به سبب زندگی در جوامع آنارشیستی - که هرگز وجود نداشته اند - بلکه درست در دوران سیطره ی دولت- ملت های مدرن روزگار ما.
به عقیده وی، تمدن ما یک رسوایی تمام عیار است ! در هیچ دوره ای از تاریخ بشر، چنین آشوب اجتماعی سابقه نداشته است؛ آشوبی که به صورت زرادخانه های سلاح های شیمیایی و هسته ای، جنگ ها و مناقشات خشونت بار، فقر و گرسنگی، آسایشگاه های روانی و... مطرح می شود و این همه، حاصل سیاست عملی دوران ماست. فیلسوف آنارشیست باید کار خود را با آشکار ساختن پوچی و بی معنایی  همین سیاست عملی - که غالبا با آنارشیسم مقایسه می شود - آغاز کند و در پی آن باید خواهان پایان دادن به این اوضاع و شرایط و آوردن نظمی نوین به این جهان باشد. این امر تنها وقتی ممکن می شود که تمدن ما از نو ساخته شود چون در غیر این صورت، همه ی فعالیت های فکری ما بیهوده خواهد بود.
هربرت رید معتقد است که تنها راه برای ایجاد این نظم نوین، قیام و انقلاب است اما تاکید می کند که موثرترین شکل شورش و انقلاب، درین دنیای خشونت باری که ما در آن زندگش می کنیم، عدم خشونت است ! روح کلی یک قیام و طغیان، کلیت یک تمدن پوچ و مهمل را نشانه می گیرد و این ممکن نیست مگر آنکه انقلاب در عادات اندیشیدن و عادات اخلاقی انسان ها اتفاق بیفتد. به اعتقاد وی، انقلاب در معنای واقعی اش با خشونت و ضرب و زور به دست نمی آید بلکه انقلاب باید در ذهن و کردار آدمیان پا بگیرد. انقلاب در مفهوم عام، چیزی را تغییر نمی دهد بلکه فقط دسته ای از سروران و اربابان را جانشین دسته ای دیگر می کند. اما انقلاب واقعی به معنای استقرار ارزش های انسانی نو و روابط اجتماعی جدید و نگرش دگرگون شده ی انسان به انسان است. این انقلاب فوری و بی واسطه، هم اکنون، هر جا که هستیم، باید اتفاق بیفتد و این یعنی تغییر دادن روابط اقتدارطلبانه بین زنان و مردان، والدین و فرزندان و ...
این اقدام انقلابی را نمی توان در هم شکست چون در زندگی هرروزه به پا می شود؛ در سوراخ سمبه های ریزی که دستان زورمند اما درشت و زمخت قدرت دولت نمی تواند به آسانی به آن برسد چرا که سرشت آدمی را تغییر می دهد و این زمینه ی تغییر زندگی اجتماعی آدمی است.
نکته ی دیگری که در نظریات رید یکسره با تصور ما از آنارشیسم در تضاد است، تعبیر او از هنرمند و فردیت آدمی است. وی می نویسد: " ارزش یک تمدن، تنها با کیفیات و دستاوردهای نمایندگان آن، یعنی فیلسوفان و شاعران و هنرمندانش ارزیابی می شود و پیشرفت، به معنای استقرار تدریجی تمایزیافتگی های کیفی بین افراد جامعه است. هرچقدر جامعه بیشتر پیشرفت کند، فرد با روشنی و وضوح بیشتری در برابر گروه قرار می گیرد. به این ترتیب واحد و عنصر اصلی آینده، فرد است؛ دنیایی در خویش، خودبسنده و خودآفرین، که آزادانه می دهد و می گیرد اما ضرورتا یک روح آزاد است ! ابرمرد راستین کسی است که خویش را دور و مستقل از گروه نگه می دارد. هنرمند یک فردیت عینیت یافته است. او ضرورتا یک آنارشیست است و با همه ی معناهای دولت سازمان یافته، مخالف است؛ چه آنچه از گذشته به ارث برده ایم و چه آنچه به نام آینده به مردم تحمیل می شود؛ او آواره ی بی ایمان سرزمین بی صاحب تخیل خویش است و نمی تواند بدون دست کشیدن از وظایف اصلی خویش، در سردابه های بی روح یک حزب سیاسی آرام بگیرد. " اما در عصر ما هنر به هر ترتیب که شده عقیم می شود. این سرنوشت جهانی شاعرانگی است !
تمدن های جزم اندیش روزگار ما، بنا به ماهیت و ساختار اصول خود، ارزش هایی را از میان برمی دارند که هنرمند با آن ها و برای آن ها زندگی می کند. جهل و بی تفاوتی و بیدادگری سرمایه داری، که هنر را تا حد صنعتگری فرو می کاهد، روی دیگر سکه ای است که خواهان استفاده از هنرمند برای مقاصد سیاسی خود است و در دولت های توتالیتر به منصه ی ظهور می رسد.
رید می گوید دولت های اقتدارطلب، جنگ ها و انقلاب ها، ثمری برای فرهنگ و هنر نداشته اند زیرا هیچ ثمری برای آزادی نداشته اند ! آزادی امری روان شناختی و فردی است و اوضاع و شرایطی است که روح بشر در آن به خودانگیختگی و خلاقیت می رسد و تا زمانی که دولت وجود دارد آزادی ممکن نیست. پیشنهاد او برای حذف دولت از زندگی بشر، روی آوردن به سیاست محلی و به رسمیت شناختن حق خودمختاری محلی مردم است. به این ترتیب، نمایندگان سیاسی، جانشین سیاست مداران حرفه ای خواهند شد؛ سیاست مداران عجیب الخلقه ای که سودایی جز رسیدن به مقام و قدرت ندارند و انگیزه شان همیشه جاه طلبی شخصی و جنون خودبزرگ بینی است ! همین ها کافی هستند تا هر فردی را دچار فساد ناشی از قدرت کنند.
عقاید هربرت رید درباره ی عدالت، آزادی، دین و ... نیز با پیش زمینه ی ذهنی ما از واژه ی آنارشیسم تفاوت بسیار دارد. شاید اگر وی نام دیگری بر اعتقادات خود می نهاد، می توانستیم راحت تر و به دور از پیشداوری، با نوشته ی او ارتباط برقرار کنیم. او خود نیز به این نکته واقف است اما ظاهرا نامی بهتر از آنارشیسم برای آموزه های خود نمی یابد. در هر حال، آنچه رید به آن معتقد است، هرچند ممکن است به نظر ما آرمان هایی اغراق آمیز، دور از واقعیت و کاملا غیرعملی جلوه کند اما شاید بتوانیم در این اعتقاد با او همراه باشیم که تنها آرمان های مهمل و غیرعقلانی و مبتنی بر شور و احساس می توانند بشر را به ادامه ی حیات امیدوار کنند و به او نیروی تحول و حرکت و زندگی را ارزانی دارند !
جملاتی از هربرت رید شاعر و منتقد بزرگ ادبی "دانش و فهم من از تاریخ فرهنگ مرا به این عقیده پایبند کرده است که جامعه آرمانی نقطه ایست در افقی که هر لحظه از دیده ناپدید میشود. ما مدام , بسوی آن در حرکت هستیم اما هرگز نمی توانیم به آن برسیم . با اینهمه باید با شور و شوق در کشاکشی رویاروی در گیر شویم". 

 لینک کتابهای دیگر در پست زیر:

معرفی چند کتاب آنارشیستی + لینک دانلود آنها + دانلود کتاب آن گونه که من زیستم/ اِما گُلدمن

۱۳۹۲ اسفند ۵, دوشنبه

 تعریف عشق از : دکتر هولاکوئی

پاسخ دندان شکن محمد علی سپانلو, سید علی صالحی و فرزانه طاهری(سه عضو کانون نویسندگان) به یاوه گوئی های  معاون وزیر "ارشاد" حکومت جهل و جنایت اسلامی!!
 
محمدعلی سپانلو،‌ سیدعلی صالحی و فرزانه طاهری به سخنان معاون وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی که گفته است کانون نویسندگان ایران نیاز به پوست انداختن دارد، پاسخ دادند. محمد علی سپانلو، شاعر و از بنیان گذاران کانون با انتقاد از صحبت های وزیر ارشاد گفت:ایشان گویا تصویر درستی از سوابق کانون ندارد. کانون نویسندگان نسبت به مردم و نویسندگان متعهد است، نه به دولت‌ها. بنابراین نمی‌تواند به خواست و نظر دولت‌ها تغییر موضع بدهد. فرزانه طاهری، مترجم و عضو کانون نویسندگان خطاب به وزیر ارشاد گفت: شاید منظور ایشان از پوست‌اندازی کانون، فعال شدنش به شرط خنثی شدن باشد. اما بدون شک کانون نویسندگان، نمی‌تواند در قالب یک نهاد تزئینی و بی‌اثر فعالیت کند.http://www.ilna.ir/news/news.cfm?id=146754

۱۳۹۲ اسفند ۴, یکشنبه

خدائی وجود نداره خودتونو مچل نکنید !!

برگرفته شده از صفحه: انجمن آگنوستیک ها و آتئیستهای ایران
تیتر از منست:پیمان پایدار
*********************
فرولاين فريتسر* در اتريش چطور؟ کسی که پدرش او را به دخمه ای انداخت، جايی که برای بيست و چهار سال نتوانست نور خورشيد را ببيند. بیشتر شب ها پدر به او تجاوز می کرد، اغلب جلوی چشم فرزندانش که محصول تجاوزهای قبلی پدر بودند.

تصور کنید آن بچه چقدر به خدا التماس کرد. تصور کنید چقدر به درگاه او دعا و زاری کرد. تصور کنید برای چه مدت. تصور کنید چگونه هر روز دعا می کرده. چطور به آسمان التماس می کرد. فکر کنید، و برای بیست و چهار سال. نه، هیچ پاسخی نیامد. هیچی. هیچی!

حالا، شما می گوی
ید، "اشکالی ندارد که این بلا بر سر او آمده". چون بعد از مرگ با خدا معامله ی بهتری می کند؟ من باید از شما بپرسم، آیا شما واقعا از نظر اخلاقی جدی هستید که چنین حرفی می زنید؟

"نه، این باید اتفاق می افتاد، و خدا هم از آن بالا با بی تفاوتی نگاه می کرد. چون می دانست که برای او پاداشی را از قبل مقرر کرده است. بنابراین این بلا ارزشش را دارد که بر سر این کودک بیاید، چون در زندگی بعدی اوقات بهتری خواهد داشت".

من نمی فهمم شما چطور می توانید در چهره ی هر کسی نگاه کنید، یا بتوانید با خودتان زندگی کنید و چنین حرف وقیح و زشتی را بزنید، چنین حرف فاسد و غیر اخلاقی را. یا حتی اشاره ای به آن داشته باشید.

 کریستوفر هیچنز 

* فرولاين فريتسر دختری بود که چند سال پیش توسط پلیس اتریش در انبار خانه ی پدرش پیدا شد که پدر به مدت ٢٤ سال به او تجاوز می کرده و حتی او را باردار کرده و چندین بچه از او داشت.

برگردان: سپنتا (با اندکی ویرایش)

به نام زن : ترانه ای از فریناز
 با موسیقی رپ

۱۳۹۲ اسفند ۳, شنبه

‎تنهایی یعنی‎
رتبه های برتر کنکور 80 الان کجا درس میخونن؟!


ندا ناطق (نفر اول رشته ریاضی): استانفورد، آمریکا
اشکان برنا (نفر دوم رشته ریاضی): برکلی کالیفرنیا، آمریکا
احسان شفیعی پور‌فرد (نفر سوم رشته ریاضی):
ایلینویز، آمریکا
محمد فلاحی سیچانی (نفر اول رشته تجربی): میشیگان، آمریکا محمد امین خلیفه سلطانی (نفر دوم رشته تجربی): اطلاعات خاصی پیدا نکردم
پیمان حبیب اللهی (نفر سوم رشته تجربی): هاروارد، آمریکا
فاطمه منتظری (نفر اول رشته هنر): اوکلند، آمریکا و اما یه نفرشونم پیدا کردم که تو ایرانه هنوز:محمدرضا جلایی‌پور (نفر اول رشته انسانی): زندان اوین، تهران!!

توضیح کوتاه داوکینز در مورد شواهد فرگشت (با زیرنویس پارسی)

برگردان و زیرنویس: بهروز
لینک مدیافایر:

http://www.mediafire.com/watch/e7xmg5rm32c5o83/The_Fact_of_Evolution_Richard_Dawkins_Big_Think_2(2).mp4

لینک زیر نویس: http://subscene.com/subtitles/richard-dawkins-in-bigthink/farsi_persian/861555

لینک یوتیوب: http://www.youtube.com/watch?v=zzxOqEu0XLo

برتراند راسل : جهانی که من می شناسم

مصاحبه گر: عقیده شما درباره کسانی که احساس میکنند به دین و مذهبی نیازمندند و بالاخره می خواهند بتوانند مشکلات زندگی را متحمل شوند چیست ؟

راسل: من معتقدم این اشخاص مظهر یک نوع بی عرضگی هستند. چنین رفتاري اگر در زمینه اي غیر از دین مشاهده می شد نتیجه اي جز ایجاد حقارت و نفرت نداشت. ولی، مطلب این جاست که این بی عرضگی در امري دینی به چشم می خورد و بدین جهت قابل ستایش جلوه می کند.من بی عرضگی را در هر مورد که باشد نمی ستایم.

مصاحبه گر: به چه دلیل شما این طرز رفتار را بی عرضگی می
نامید؟

راسل: زیرا، از این طرز رفتار چنین بر می آید که بدون کمک فلان یا بهمان ...انسان قادر نیست خود را آمادة مبارزه زندگی کند. ما بایستی، همگی، با استفاده از وسایلی که طبیعت در اختیار ما گذاشته است در میدان زندگی از عهده مبارزه برآئیم. این جاست که مسئلۀ شجاعت... به میان می آید.

مصاحبه گر: آیا شما فکر می کنید که اگر مردم بار مسائل و مشکلات را از دوش خود برداشته و آنها را به عهده خدا یا کشیش یا یک سازمان دینی واگذار کنند - وبدین ترتیب خود را از مواجهه مستقیم با مسائل کنارکشند- این موضوع دلیل بر بی عرضگی آنهاست؟

راسل: آری. اوضاع جهان را در شرایط وخیم کنونی در نظر آورید. من همیشه نامه هایی دریافت می کنم که در آنها نوشته اند " خدا جهان را حفظ می کند" ولی، با در نظر گرفتن این مسئله که خدا تا کنون هرگز چنین کاری نکرده است. نمی فهمم چه چیز موجب می شود که اینان باور کنند خداوند در آینده جهان را حفظ خواهد کرد.

مصاحبه گر: آیا می خواهید بگویید دین کاملاً عاری از عقل و کیاست است؟ آیا شما معتقدید که انسان باید - بدون اینکه چشم بدست دیگران باشد- گلیم خود را از آب به در کشد؟

راسل: کاملاً صحیح است.

مصاحبه گر: شما می گویید دین برای آدم مضر است با آن همه ،بشر همواره با سماجت و عناد کوشیده است که خود را به دینی پاي بند سازد. در این مورد چه عقیده ای دارید؟

راسل: آدم را می فرمایید؟ گمان نمیکنم. ممکن است عده ای باشند .این عده افسار خود را بدست عادت سپرده اند. سرزمین هایی وجود دارد که مردمش با عکاز [نوعی عصا] راه می روند و خوششان نمی آید جور دیگری نقل مکان کنند. درباره دین هم همینطور است. برخی کشورها به دین عادت کرده اند. در مقابل ممالکی هم وجود دارد که مردمش به دین عادت ندارند. مثلآً چندي قبل -براي مدت یکسال- در چین زندگی میکردم؛ و آنجا برایم مسلم شد که اصولاً اهالی چین؛ یعنی چینی های متوسط و معمولی، پای خود را از هر نوع بند دینی آزاد ساخته اند. و از این لحاظ به خوشبختی و سعادت آنها هم لطمه ای وارد نیامده است - حتی تصور می کنم با منظور داشتن شرایط دشوار مردم چین- بازهم اهالی لا مذهب این سرزمین از مسیحیان سعادتمند ترند.

برتراند راسل : جهانی که من می شناسم

فرستنده: محمد ام بی

۱۳۹۲ بهمن ۲۹, سه‌شنبه

بدن انسان چگونه با عشق روبرو می‌شود؟

****************************
بر گرفته شده از صفحه اگنوستیک ها و آتئیستها ی ایران
پیمان پایدار
*****************************

 آنها که طعم عاشقی را چشیده‌اند، خوب می‌دانند که این احساس پر تب و تاب با انسان چه می‌کند. اما عشق دقیقا چیست؟ آیا می‌توان آن را اندازه گرفت یا در بدن دید؟ دانشمندان سال‌هاست که به دنبال حل معمای عشق هستند.

در سال ۱۹۹۲ دکتر جان گری، نویسنده و مشاور خانوادگی، کتابی به نام "مردان مریخی‌، زنان ونوسی" به رشته تحریر درآورد که بیش از ۵۰ میلیون نسخه از آن در جهان به فروش رفت و برای ۱۲۱ هفته در فهرست کتاب‌های پرفروش جای داشت. این نویسنده آمریکایی در این کتاب مشکلات رایج در روابط زن و مرد را ناشی از اختلاف بنیادین روانشناختی میان جنس مذکر و مؤنث دانسته و از این استعاره استفاده می‌کند که مردان و زنان هر کدام از دو سیاره مختلف می‌آیند؛ مردان از مریخ و زنان از ونوس.

اما مردان مریخی و زنان ونوسی اگر در بسیاری از موارد با یکدیگر اختلاف داشته باشند، دستکم در یک برهه از زندگی شباهت بسیاری به هم پیدا می‌کنند و آن هم زمانی است که عاشق می‌شوند.

عشق وقتی که می‌آید، روح و جسم را بی‌قرار می‌کند و به تسخیر خود در می‌آورد. انسان‌ها تا هزاران سال بر این باور بودند که عشق معمایی راز‌آلود و هدیه‌ای از جانب خدایان است. در دوران معاصر اما دانشمندان در تلاش برای پرده برداشتن از این سحر و جادوی عشق و "بلایی" بوده‌اند که این احساس بر سر بدن می‌آورد.

عشق دقیقا چیست؟ آیا قابل اندازه‌گیری است؟ آیا می‌توان آن را از طریق اسکن کردن مغز یا آزمایش کردن خون بررسی کرد؟ آیا می‌توان مثلا با عکس‌برداری "ابتلای بیمار به عشق" را تشخیص داد؟

اصلا عشق با بدن ما چه می‌کند؟

فرماندهی مغز بر عشق

در ادبیات، هنر یا زبان عادی مردم کوچه و بازار هر گاه صحبت از عشق شده، پای قلب به میان آمده است؛ قلبی که با دیدن معشوق به تپش افتاده و در حال بیرون زدن از سینه است یا با از دست دادن معشوق، زخم خورده و شکسته شده است. هرچند در این تعبیر جاافتاده قلب و عشق پیوندی ناگسستنی با یکدیگر دارند، اما در حقیقت آن اندامی که افسار عشق را در دست دارد، مغز انسان است.

دوناتلا مارازیتی، استاد دانشگاه پیزا، که خود دو بار عاشق شده و قدرتی را که عشق ایجاد می‌کند، به شخصه تجربه کرده بود، علاقمند شد که پدیده‌ی عشق را بیشتر کنکاش کند.

او در سال ۱۹۹۹ نتایج تحقیقی را منتشر کرد که در آن نشان داده شده بود، سطح سروتونین، از ناقل‌های عصبی که نقش آرام‌بخش‌‌ دارد، در کسانی که به گفته خود عاشق هستند بسیار پایین‌تر از میزان طبیعی است.

طبق این تحقیق سطح سروتونین در بدن این افراد درست در همان سطحی بوده است که در بدن افراد مبتلا به اختلال وسواس دیده می‌شود.

در این تحقیق که در مجله New Scientist به چاپ رسید، ذکر شده بود که هر دو گروه (عاشق‌ها و مبتلایان به اختلال وسواسی فکری یا عملی) به طور افراط‌ گونه‌ای نسبت به یک چیز یا یک شخص احساس نگرانی و وسواس از خود بروز می‌دهند.

این گروه تحقیقاتی با تکیه بر یافته‌های خود عنوان کردند که شیمی مغز کسانی که رفتارهای وسواس‌گونه از خود نشان می‌دهند، مثلا روزانه به دفعات بسیار زیاد دست‌هاشان را می‌شویند یا به‌طور غیرعادی تمایل به نظافت یا کنترل مدام شعله‌های گاز دارند، با افرادی که تازه عاشق شده‌اند، شباهت دارد.

دوناتلا مارازیتی و تیمش ۲۴ زن و مرد را که در طول ۶ ماه پیش از این تحقیق عاشق شده بودند با ۲۴ زن و مرد داوطلب دیگر که یا تنها یا در رابطه عاشقانه طولانی مدت و با ثبات بودند، مقایسه کردند.

نخستین یافته این دانشمندان این بود که در بدن زنان و مردان عاشق به طور قابل ‌توجهی میزان هورمون کورتیزول که در هنگام استرس ترشح می‌شود، بالاتر از گروه دیگر است.

مردان عاشق ملایم‌تر، زنان عاشق مهاجم‌تر

دوناتلا مارازیتی همچنین دریافت که میزان تستوسترون، مهمترین هورمون مردانه، در مردان عاشق کمتر از دیگر مردان است. در عوض میزان ترشح این هورمون در بدن زنانی که عاشق هستند، در مقایسه با دیگر زنان بیشتر می‌شود.

به گفته دکتر مارازیتی در این وضعیت مردان بیشتر شبیه زنان و زنان بیشتر شبیه مردان می‌شوند، "انگار که طبیعت می‌خواهد آنچه که می‌تواند میان زنان و مردان متفاوت باشد را از میان ببرد، زیرا در این مرحله زنده ماندن [و جفت‌یابی] مهمتر است."

هنوز دانشمندان موفق به توضیح علمی این تغییر میزان تستوسترون نشده‌اند اما یک فرضیه که مطرح شده، این است که ترشح پایین این هورمون در مردان، آنان را ملایم‌تر کرده و آرامش پیش‌شرطی است تا مرد وارد رابطه شود.

در مقابل، طبق فرضیه، بالا رفتن میزان ترشح تستوسترون در زنان موجب افزایش میل جنسی آنها می‌شود.

اما آیا عاشق شدن تنها دلیل ایجاد این تغییرات در بدن هستند؟

برخی پژوهشگران پس از انتشار این تحقیق، تغییرات هورمونی در بدن را به میزان بالای رابطه جنسی نسبت دادند که در این مرحله رخ می‌دهد.

در مقابل با در نظر گرفتن این نکته که در حالت عادی میزان تستوسترون در مردان به هنگام افزایش رابطه جنسی بالا می‌رود، در ‌آن زمان در پژوهش‌های دیگر این نکته مطرح شد که اگر طبق گفته "منتقدان" تغییرات هورمونی در نتیجه افزایش رابطه جنسی به وجود می‌آید، پس بایستی در مردان عاشق میزان ترشح تستوسترون بالاتر برود و نه آنگونه که طبق پژوهش‌های دکتر مارازیتی نشان داده شده، کمتر شود.

آیا عشق آتشین نوعی اعتیاد است؟

تا کنون تحقیقات متعددی نشان داده‌اند که هنگام شکل گرفتن احساس عشق آتشین به وضوح بخش‌هایی از مغز فعال شده و فعالیت بخش‌های دیگر کمتر می‌شود. سمیر زکی و آندریاس بارتلز از کالج دانشگاهی لندن دو تن از نخستین پژوهشگرانی بودند که موفق به شناسایی این بخش‌ها شدند.

آنها به داوطلبان شرکت‌کننده در این تحقیق عکس‌هایی از کسانی را که عاشق‌شان بودند، نشان دادند و همزمان مغز آنها را با دستگاه ام آر ای اسکن کردند. در این تحقیق دیده شد که بیش از همه ۴ نقطه در سیستم لیمبیک (سامانه عصبی احساسی) فعال بودند.

پژوهشگران مشاهده کردند که این واکنش بسیار شبیه به واکنشی است که هنگام مصرف کوکائین در مغز ایجاد می‌شود. دکتر بارتلز می‌نویسد: «بین عشق و اعتیاد همپوشانی‌هایی وجود دارد. به نظر می‌رسد که اعتیاد از بخش‌هایی از مودول‌های مرتبط با عشق در مغز سوءاستفاده می‌کند.»

یافته‌های علمی مشخص کرده‌اند که در دوران عاشقی دوپامین، از ناقل‌های عصبی، مرکز لذت مغز را فعال می‌کند. این درست شبیه به فرایندی است که مواد اعتیادآور نظیر کوکائین، هروئین، نیکوتین، آمفتامین یا دیگر داروهای اعتیادآور ایجاد می‌کنند.

این پژوهشگران همچنین با شگفتی دریافتند، هنگامی که به مادران عکس کودکانشان را نشان می‌دهند، درست همان بخش‌هایی که در مغز افراد عاشق در اسکن به رنگ روشن درآمده بود، در مغز مادران نیز روشن می‌شود.

البته نتیجه این "آزمایش عشق" را نمی‌توان صد در صد پذیرفت، زیرا اگر فرد داوطلب عاشق کس دیگری باشد و به هنگام دیدن عکس معشوق به آن فرد دیگر فکر کند، درست همان بخش‌های مغزی به رنگ روشن درمی‌آید.

به این ترتیب نمی‌توان نتیجه قطعی گرفت که با ام آر ای مغز می‌توان عشق دیوانه‌وار فرد به معشوق را تخمین زد. به گفته دکتر بارتلز هر چند احساس در پی فرایندهای فیزیولوژیکی به وجود می‌آید، اما این فرایندها نمی‌توانند به طور کامل عشق را تعیین کنند.

هورمون‌ها، موتور عشق

قوه محرک عشق را شاید به درستی بتوان هورمون‌ها دانست، هرچند که با این حال نمی‌توان به تنهایی از یک یا دو هورمون معین و تغییرات آنها سخن گفت. در ارگانیسم بدن انسان سیستم کنترل هورمونی به هم پیوسته است به طوری که هر تغییر بر روی کل سیستم تأثیر می‌گذارد.

کریستوف کک، پژوهشگر آلمانی، عاشقی را یک "احساس استرس مثبت" توصیف می‌کند که در آن بیش از همه غده تیروئید و هورمون‌های جنسی و استرس دخیل هستند.

در موقعیت‌های اروتیک غده هیپوفیز که در زیر مغز قرار دارد، هورمونی به نام اکسی‌توسین را ترشح می‌کند که از جمله در ایجاد انقباضات رحمی، تسهیل ورود اسپرم به رحم و نیز تحریک اندام جنسی نقشی مهم ایفا می‌کند. اکسی‌توسین به هنگام ارگاسم و نیز وضع حمل باعث انقباض عضلانی می‌شود.

تا کنون تحقیقات متعددی در مورد ویژگی‌های این هورمون که آن را "هورمون عشق"، "هورمون ارگاسم" یا "هورمون وفاداری" نیز می‌نامند، انجام شده است. این تحقیقات نشان داده‌اند که اکسی‌توسین موجب وابسته شدن و ایجاد احساس عشق و اعتماد میان دو نفر می‌شود و آنها را به داشتن یک رابطه مشترک با دوام و داشتن فرزند ترغیب می‌کند.

یکی دیگر از هورمون‌های مطرح در زمان عاشقی، وازوپرسین است. این هورمون گردش شدیدتر خون در اندا‌م‌های جنسی را سبب می‌شود و نیز کمک می‌کند تا پس از ارگاسم فرد به خوابی عمیق فرو رود.

رنگ رخسار خبر می‌دهد از سر درون

رنگ رخسار عاشق به خوبی از بی‌تابی درونی او خبر می‌دهد. هنگام مشاهده معشوق یا چیزی مرتبط با وی، تصویر به مغز عاشق مخابره و در آنجا آنالیز می‌شود. پس از آن مغز پیام‌هایی را به رگ‌های خونی در صورت می‌فرستد که موجب شل شدن عضلات آنها می‌شود.

به این ترتیب مویرگ‌ها منبسط شده، خون بیشتری در آنها به جریان می‌افتد و در نتیجه صورت قرمز می‌شود.

عرق کردن کف دست‌ها نیز یکی دیگر از نکات جلب توجه‌کننده است. مغز پیام‌هایی را به غدد عرق به ویژه در ناحیه زیربغل و کف دست‌ها می‌فرستد تا عرق بیشتری تولید کنند. این واکنش‌ها به گفته دکتر کریستان زاندر، متخصص پوست، به هنگام تحریکات ذهنی در زمان دلباختگی متداول هستند.

وقتی عشق چشم آدم را کور می‌کند

این‌که قدیمی‌ها معتقد بودند، عشق انسان را کور می‌کند، ظاهرا بدون حکمت نبوده است. پژوهش‌های علمی نشان داده‌اند که عاشق شدن واقعا چشم انسان را بر کم و کاستی‌های معشوق می‌بندد.

تیم پژوهشی دکتر آندریاس بارتلز دریافتند، زمانی که انسان‌ها به کسانی که عاشقشان هستند، می‌نگرند مدارهای عصبی که در حالت معمول با ارزیابی‌های انتقادی از دیگران مرتبط هستند، غیرفعال هستند.

"عشق تنها سه سال طول می‌کشد"

آنهایی که طعم عاشق شدن را چشیده‌اند، می‌دانند که این مرحله پر تب و تاب، مدت زمان محدودی دارد.

دکتر هلن فیشر، انسان‌شناس و نژادشناس آمریکایی، که از وی به عنوان یکی از مشهورترین محققان پدیده عشق در جهان نام می‌برند، به همراه همکارانش آرتور آرون و لوسی براون، سال‌ها پیش به این نتیجه رسیدند که احساس "عشق دیوانه‌وار" به طور میانگین تنها ۷ ماه طول می‌کشد. پس از گذشت این زمان بالا و پایین رفتن‌های هورمونی آهسته کاهش می‌یابد. نتیجه آن‌که دورانی آغاز می‌شود که پیوند میان زن و مرد قوی شده و آنها وارد رابطه با یکدیگر می‌شوند. هورمون‌ها در این زمان به حد نرمال خود نرسیده‌اند اما مثل قبل نیز فعال نیستند.

با توجه به تئوری‌های تکامل، اعتقاد بر این است که احساس جذابیت بین ۶ ماه تا ۳ سال عمر دارد که زمانی کافی است برای این که مرد در کنار زن بماند. این زمان لازم است تا زن بتواند باردار شده، وضع حمل کرده و نیازهای اولیه نوزاد را برآورده کند.

عشق آمیزه‌ای از عملکرد ناقلان عصبی، هورمون‌ها، رفتار و تجربه است. دکتر بارتلز تأکید می‌کند که تنها اقلیت کوچکی از انسان‌ها برای تمام عمر در کنار شریک زندگی‌شان باقی می‌مانند.

این عصب‌شناس کالج دانشگاهی لندن هیچ دستور‌العمل خاص علمی را برای طولانی‌تر کردن تاریخ مصرف عشق نمی‌شناسد.

برگرفته از: دویچوله پارسی

۱۳۹۲ بهمن ۲۸, دوشنبه

ترانه های انقلابی دوران جنگ ضد فاشیستی در اسپانیا
سالهای 1939-NO PASARAN!! / 1936

۱۳۹۲ بهمن ۲۷, یکشنبه

سخنان کریستوفر هیچنز درباره ی اسلام ستیزه جو
 مانند وهابی و سلفی (با زیرنویس پارسی)



 

۱۳۹۲ بهمن ۲۶, شنبه

اعتراض گسترده  مردم غیور در دزفول
در پی پخش سریال جدید تلویزیونی و توهین به خلق بختیاری

اثری با ارزش  و جالب از گوگوش: بهشت
بخصوص تو فضای تابو زده اسلام ناب محمدی ایران کنونی
زنده باد عشق - زنده باد آزادی سکسی
پیمان پایدار
*********************

۱۳۹۲ بهمن ۲۵, جمعه

 دموکراسی بورژوائی یا برده داری پسا مدرن
یک دیکتاتوری کامل با ظاهر دموکراسی, زندانی, به اندازه کل جامعه, بدون دیوار که در آن زندانیان آرزوی فرار را در سر نمی پرورانند. سیستم برده داری ای که در آن به شکرانه مصرف و سرگرمی بردگان بردگی خود را دوست دارند!!

حال آنکه, تنها با نقب زدن به از خود بیگانگی حاکم و طرد زندگی مسخ شده زندگی روزمره است که میتوان جوانه های آزادی و آزادگی را پرورش داد . بدیگر سخن, با طرد / نفی نهادهای (بورژوازی) حاکم از یکطرف و شرکت فعال در مبارزات اجتماعی- سیاسی برای تغییر وضع موجود از طرف دیگر و همزمان با تولید خلاقانه آلترناتیوهای زیستی اعم از تعاونی های تولیدی- مصرفی و فرهنگی/هنری ست که میتوان به آینده خود و کومونیته مان امیدوارشد.این همان آنارشی درعمل میباشد.    
پیمان پایدار