۱۳۹۱ بهمن ۱۲, پنجشنبه

گروپوتکین و انتقاد پسا ساختارگرایانه به آنارشیسم/ قسمت اول تا هشتم و آخر

گروپوتکین و انتقاد پسا ساختارگرایانه به آنارشیسم
 مقاله ای از برایان موریس(*) :ترجمه : پیمان پایدار- قسمت اول
خلاصه
 این مقاله حاوی یکسری بازتابهای انتقادی به یک دسته از مدعیان "آنارشیسم نو", یعنی آنارشیسم پسا ساختارگرایانه(پسا استروکتورالیست)یا بهتره گفته باشم "پسا آنارشیسم" ,میباشد. بطور مشخص به مقوله به اصطلاح "نقد پسا ساختارگرایانه "از آنارشیسم می پردازد. وبا اشاره به نوشته های گروپوتگین , سعی خواهد شد که نشان داده شود, که کلی از این انتقادها برداشت های نادرست می باشد, و نشان دهنده ارائه اطلاعات نادرست محنت زده از نسل قبل آنارشیست های اجتماعی یا آنارشیست های حامی مبارزه طبقاتی میباشد.
پیش درآمد
در کما بیش یک دهه گذشته, محققان دانشگاهی , در کنار آنارشیست های- ابتدائی(+) ,  فردگرایان استیرنری(++) و مارکسیست های مستقل(**) مدعی این شده اند که آنارشیستهای حامی مبارزه طبقاتی درشرایط کنونی "منسوخ" یا "غیر مرسوم" یا نیاز به یک  "بازنگری عمده " یا نا مرتبط به فعالیت های رادیکال کنونی(1) می باشند:  بلک 1997, پورکیس و بو ان1997:3 , کیننا و هالووی(*+) 2005:21
منظور آنها از"آنارشیسم" بنظر میاید که همان آنارشیسم اجتماعی یا آنارشیسم حامی مبارزه طبقاتی نشات گرفته از تفکرات باکونین و گروپوتکین باشد که با آغوش باز نسلهائی از مبارزین در طول قرن بیستم روبرو شد,از(***) اما  گلدمن گرفته تا , روکر و  لنداووردر اوایل قرن , تا موری بوگچین , کولین وارد, و فدراسیون آنارشیست-کمونیست ها(2) در دهه های اخیر(شکسته نوشتن از منست-مترجم ).
  حالا به استحضارمان رسیده میشود که یک "آنارشیسم نو"  یا یک " پارادایم  جدید" بوجود آمده که از قرار کاملا جایگزین آنارشیسم پیرو مبارزه طبقاتی"قدیم" گردیده است . بزعم روت کیننا (2005-ص21 تا 37) این "آنارشیسم نو" شامل آش شله قلمکارغامضی ست از چندین گرایش سیاسی (3) , بنامهای:آنارشیستهای- ابتدائی جان زرزن(1994); آنارکو-سرمایه داری موری روتبارد و آین رند ;"تروریسم شاعرانه "ای که ریشه در نیچه دارد و با آغوش باز و شور توسط حکیم بی(1991) و جان موور (2004) بعنوان " آنارشیسم هستی شناسانه" نو مورد قبول واقع شده ; دستیاری فردگرایانه مضاف الیه(خودپرستی) اعلام شده توسط هگلی چپ ماکس استیرنر; و بالاخره,آنارشیسم پسا استروکتورالیست ترویج شده توسط تاد می(1994),که از نوشتارهای فیلسوفان فرانسوی همچون ژاک دریدا , ژیل دلوز , میشل فوکو , و ژان فرانسوا لیوتارد نشات  گرفته. قابل توجه میباشد که ,هیچکدام از این افراد ,آنارشیست نبوده اند .
من در جائی دیگر با دیدی انتقادی با این به اصطلاح "آنارشیسم نو" برخورد کرده و نظرم را مبنی بر نبودن چیزی "نو" در مورد آنها نیز ارائه داده ام . چرا که عمدتا تاکید مجددی ست از فردگرائی(اندیودوآلیسم) بورژوازی قرن نوزدهم . من همچنین تاکید کرده ام که آنارشیسم اجتماعی یا مبارزه طبقاتی (سوسیالیسم آزادیخواهانه) کماکان جنبشی رادیکال و سنتی سیاسی پر جنب و جوش و پویا و پا بر جا , و یکی از فعالین مبارزات و تظاهرات در عصر ما میباشد( رجوع کنید به شی هان 2003 و فرانکس  2006  Sheehan / Franks) .
    اینجا من میخواهم به بحث در مورد یک ترفند خاصی از "آنارشیسم نو" بپردازم , به اسم , پسا استروکتورالیست یا  آنارشیسم پسا مدرن , یا بزبانی " پسا آنارشیسم" ( نیومن 2001 , کال 2003 , دی 2005), و مشخصا به چیزی که بنام " نقد پسا استرکتورالیست" لقب یافته تمرکزم کنم (Newman / Call / Day).

نقد پسا استروکتورالیست
  نقد "پسا استروکتورالیست" از آنارشیسم بنظر بیان عجیب و غریبی مینماید, چرا که هیچکدام از فیلسوفان پسا استروکتورالیست حتی ذکری از آنارشیسم نمیکنند چه رسد به تعامل انتقادی با نوشته های آنارشیستهائی چون باکونین, گروپوتکین و الیس رکلوس . تعمق و ژرف اندیشی دانشگاهانه و اسکولاستیک   ژاک دریدا , بطور مثال , بر روی سیاستهای کارل مارکس , در کتاب "اشباح مارکس" (1994) , در اصل هدفش نشان دادن رادیکالیسم خودش بود ,تصریح کردن این مساله که او نیهیلیست و یا غیر سیاسی نبوده , آنگونه که بدون شک نوشته های اولیه اش تلقین می نمودند . در واقع دریدا تاکید میکند که او یک فیلسوف هست و نه یک عارف , و انگیزه او ازعلاقه اش  به عقل و حقیقت  نشات میگیرد, و اینکه او منتقد کل ایده "پسا مدرن" [روتزر(5) 1995 ص46-47]میباشد . اما در "اشباح",هر چند اشاره های فراوانی به موریس  بلانچوت(6) , مارتین هایدگر( هر دو هوادار- فاشیست ) و ماکس استیرنر (7) هست , دریدا نه تنها هیچگاه به باکونین اشاره نمیکند, اصلا بحثی پیرامون نقد آنارشیسم از مارکسیسم نمیکند , بهمین گونه," یک  هزا ر ترازه (8) "(1988) , که سیاسی ترین نوشته  ژیل دلوز و  فلیکس گاتاری(9) محسوب میشود به زبانی بینهایت بغرنج و تخصصی نوشته شده , بطوری که حتی برای پیروانشان نیزفهمیدنش مشکل می باشد . اما بطور قابل ملاحظه ای ,هر چند به بیان بعضی از ایده های آنارشیستی  در" رساله ای پیرامون خانه بدوشی (10)" می پردازند( در بحثی راجع به "ماشین جنگی" علیه "دستگاه دولتی"), جدا از اشاره مختصری به  پی یر کلسترس (11) مردم شناس, هیچ اشاره ای  به آنارشیسم در کتاب موجود نمی باشد, چه برسد به بررسی انتقادی کارهائی از آنارشیست ها .
       در نتیجه نه  دریدا, نه  ده لوز, نه  لیوتارد و نه  فوکو , تماما بعنوا ن فیلسوفانی ماندارین بی اعتنا , هیچگونه علاقه ای به نوشته های  باکونین , رکلوس , گروپوتکین , یا دیگر آنارشیستها از خود نشان نداده اند ,چه رسد که نقدی در باره شان بنویسند . حتی علاقه ای به کارهای هم دوره ای شان موری بوگچین از خود نشان نداده اند. تازه کمتر از آن در گیری ئی حداقل با حسی رادیکال با جنبش آنارشیستی فرانسه نیز نداشته اند. در واقعیت امر , لیوتارد آخر سر کارش به رویای سفر بین کهکشانی و حمایت از ژیسکار دستن دست راستی در انتخابات رئیس جمهوری فرانسه کشیده شد ,در حالی که فوکو مدافع(توجیه گر) مرتجعین ملاها ی اسلامی در دوران انقلاب ایران , و به نفی تمامی آرمانهای نظم نوین اجتماعی رسید- ایگلتون (12) /2003:37
با وجود این به ما گفته میشود که پسا استرکتورالیست ها(یا پسا مدرنیست ها) انتقادی مهم به آنارشیستهای اجتماعی یا آنارشیستهای پیرو مبارزه طبقاتی ارائه کرده اند .
 بگذارید حالا به بحث پیرامون این به اصطلاح انتقاد پسا استروکتورالیست ها به آنارشیسم بپردازیم- و با منتقدین اخیر آنارشیسم اساسا منظورم آنارشیستهای اجتماعی اولیه چون باکونین , گروپتکین,  گلدمن , مالاتستا, برکمن و روکر(13) میباشد . این انتقاد به بهترین وجهی توسط چندین دانشگاهی / اسکولار , که تماما شیفته پسا استروکتورالیسم (یا پسا مدرنیسم)گردیده اند , تشریح گردیده است .[رجوع کنید, بطور مثال(14) , می1994 , مورلند 2004 , کال 1999, ,2003 نیومن 2001 -2004.]
این منتقدین دعاوی زیر را میکنند:
(1)که آنارشیستهای اولیه اصولا و بگونه محدود ضد- دولت استبدادی بوده , و بالنتجه از شناخت و چالش با دیگر اشکال قدرت و ستم عاجز بودند .غیرحقیقی( نادرست) میباشد !
(2) که آنارشیستها دیدشان از "قدرت" صرفا سرکوبگرایانه و زورگویانه بوده و بهمین جهت نقش "تولیدگرایانه" قدرت را نمیدیدند .غیر حقیقی( نادرست) میباشد !
(3)که آنارشیستها مفهوم دکارتی از ذهنیت آدمی و یا تصور ضرورت گرایانه از سیرت (طبیعت) انسان دارند . و این یعنی دیدی ثابت، تغییر ناپذیر و اساسا بی آزار.غیر حقیقی( نادرست) میباشد .
(4) .که آنارشیستهای قدیمی وسواسی شدیدی به قدرت طبقه کارگر و مبارزه طبقاتی داشته و فاقد حساسیت زیست محیطی .غیرحقیقی( نادرست) میباشد
(5)که آنارشیستها با دیدی غیر انتقادی  پروژه روشنگری را پذیرفته و به این ترتیب  به تحسین عقل، پیشرفت, اومانیسم و علم پرداخته , و در مقابل به غقلت از فرهنگ, شعر, هنر ,احساسات و تخیلات . غیرحقیقی( نادرست) میباشد .   
و دست آخر :(6) که آنارشیستها ی قدیمی  رادیکالهای "ایدئولوژیک " بوده , به طوری که آنها به صراحت و در راستای چهار چوبی از اهداف و اصول اخلاقی و سیاسی اعمال خود را هدایت می بخشند . حقیقت دارد .
بگذارید , تا با تمرکزم بر آنارشیسم اجتماعی پیتر گروپوتکین , به هر یک از این شش انتقاد بگونه مجزا بپردازم .هر چند میبایست گفته شود که آنها بیشتر غلط جلوه دادن هست تا انتقاد از ایده های رادیکال نسل اولیه آنارشیستها .
ادامه دارد....پیمان پایدار
(*)Kropotkin and the Poststructuralist Critique of Anarchism:Brian Morris.From the Journal of Social Anarchism #44 ,2010(U.S.A)از مجله آنارشیسم اجتماعی
(+)Anarcho-Primitivist / (++)Stirnerite individualist / (**)Autonomous Marxists/ (*+)Black , Purkis & Bowen, Ruth Kinna & Holloway
(***)Emma Goldman ,Rocker ,Landauer , Murray Bookchin, Colin Ward
=====================================================
زیر نویس ها
(1)بمن گفته شده که این مقاله بی جهت گوشخراش و' پولمیکی'( جدلی ) میباشد.این لحن جدلی بخشا زاده این واقعیت است که این مقاله در وهله اول بعنوان سخنرانی راجع به "آنارشیسم نو" در سپتامبر سال 2007 در گرد همائی شبکه آنارشیست های شمال شرق ( آمریکا) ارائه شده و بخشا بخاطر غضب شخصی خودم در برخوردی استهزا آمیز به نسل قبلی آنارشیست ها از طرف کلی از دانشگاهیان / آکادمیسین های معاصرست. نیازی به گفتن نیست,که در پی یک سنت طولانی آنارشیستی من هیچ ضد و نقضی بین (پولمیک) جدل کردن و معرفت دانشگاهی نمی بینم. اما توجه شود: هر چند شاید لحن رساله انتقادی و پولمیکی باشد;در هیچ کجا قصد کم ارزش دادن و یا مشتبه ساختن آثار متفکرین دانشگاهی را نداشته ام.
(2)منظورم از (واژه) آنارشیسم اجتماعی یا  (پیرو) مبارزه طبقاتی همانا آن نوع آنارشیسمی است که مدتها پیش توسط باکونین و کروپوتگین ترسیم گردیده(به مطالعات من در مورد ایندو آنارشیست 1993 / 2004رجوع کنید).و آن شامل اصول اساسی زیر میباشد:نفی دولت و تمامی فرمهای قدرت و اتوریته که آزادی فردی را سلب میکند;نفی سرمایه داری همراه با اخلاق رقابت آن و فردگرائی ملکی اش(و بنابراین حمایت از نوعی از سوسیالیسم);و دست آخر, ایجاد اشکالی از سازماندهی اجتماعی که بر مبنای کمک متقابل و همکاری اختیاری, و بالا بردن و ارتقاء و کمال بیان آزادی انسان پایه گذاری شده باشد.چنین اشکال  سازمانی بالطبع مستقل از هر دو دولت و سرمایه داری میباشند. در ضمن برای تعریفی معاصر از آنارشیسم (پیرو) مبارزه طبقاتی به فرنکس رجوع کنید
Franks 2006:12
در ضمن میبایست,البته ,اذعان داشت که آنارشیسم اجتماعی یا(پیرو) مبارزه طبقاتی یک رده یکپارچه/یکدست نیست,چرا که در خود شامل چندین رشته متمایز میباشد.بین این گرایشات اغلب اختلاف وجود دارد.بطور مثال ,آنارکو سندیکالیست ها مدتها به تاکید بوکچین به سیاست شوراهای شهر انتقاد داشتند,اما میباید اذعان داشت که بوگچین هیچگاه مخالف مبارزه طبقاتی نبود و شدیدا نیز ضد سرمایه داری بود(رجوع کنید به بوگچین 1999:264). همینطور, هم به  نیکولاس والتر(+) و هم به  کولین وارد توسط آنارشیست های (پیرو) جنگ طبقاتی (به دروغ) لقب "زیپو لیبرال"(سست مرام) نسبت داده شده,اما مجددا میبایست اذعان داشت که هر دو مرد به عصاره / روح گروپوتکین و آنارشیسم اجتماعی وفادار ماندند.در دفاع از اهمیت ساختن اشکالی  آلترناتیو ازسازمان اجتماعی, هم مستقل از دولت و هم از اقتصاد سرمایه داری-چیزی که دی(*) اخیرا آنرا "ساختارتجدید سازه" توصیف کرده اشاره کرد . 2005:208 " -(+) Nicolas Walter /  Colin Ward (*)Dayآنارکو-
(3)Ruth Kinna / John Zerzan / Murry Rothbard /Ayn Rand / Hakim Bey /John Moore / Max Stirner / Todd May /Jaques Derrida / Giles Deleuze / Michel Foucault and Francois Lyotard
من ( پیمان پایدار) در اینجا یک نکته را میبایستی اضافه کنم: اگر بشریت بخواد به افرادی چون زرزن (که فامیلی با مسمائی واسه ما فارسی زبون ها داره- حرف مفت زیاد میزنه) و تزهای مشعشعه گرایانه این دسته از به اصطلاح آنارشیستها نو گوش فرا دهد, میبایستی نیمی از جمعیت دنیا را قربانی کنیم. چرا که با دست کشیدن از کشاورزی(!!) و دنباله روی از آنها باید شهرها را تخلیه کرد و برای زیست به "روستاها" و غارها برگشت (بمانند کامبوج و مائوئیسم متعفن آور دهه 70 قرن بیستم ,به اضافه نفی کشاورزی!!).من در جاهای دیگر در مورد این بینش عقبگرا تا حدی سخن گفته ام  و در آینده نزدیک مقاله ای مبسوط در موردشان خواهم نوشت.
(4) مهم هست درک شود که این مقاله نقد پسا استرکتورالیسم نیست,چه از نوع آنارشیستی و چه غیر آن . و نه ارزیابی ای میباشد از اینکه آیا فیلسوفان پسا استروکتورالیست (یا پسا مدرن) و یا  وردستان و همراهانشان آنارشیست هستند یا نه. بلکه, در حقیقت, تمرکزش برغلط جلوه دادن نسل دوران اولیه ای ازآنارشیست های پیرو مبارزه طبقاتی توسط آکادمییسین های شیفته پسا استروکتورالیست (یا پسا مدرنیسم) میباشد . احساس خود من اینه که بجز دلوز و فوکو ( در لحظاتی خاص) هیچکدوم از پسا استروکتورالیست ها (بوردیو , بودریلارد , درریدا , لیوتارد , رورتی و الی آخر) را نمی توان آنارشیست  خواند . رجوع کنید به مقاله کوتاه من که مروری است به پسا استروکتورالیست ها بنام "فراتر از آن بزرگ" در مجله آزادی(2007)5 : 68/23-Bourdieu / Baudrillard / Rorty
(5) Rotzer  / (6) Maurice Blanchot & Martin Heidegger / (7) Max Stirner / (8) A Thousand Plateaus
(9)Felix Gauttari / (10) "Treatise on nomadology " / (11) Pierre Clastres
(12) Eribon (1993:281-91)برای بحثی کامل از رابطه پیچیده فوکو با انقلاب ایران به اریبون رجوع کنید(13)
(13)Goldman , Malatesta , Berkman and Rocker
(14) May , Morland , Call , Newman








۱۳۹۱ دی ۲۵, دوشنبه

آنارشیسم ~ کماکان تنها تئوری انقلاب ضد سرمایه داری / قسمت اول تا هشتم

 با سلام و درود به رفقا و دیگر خوانندگان
وقت آن رسیده که  بقول معروف 'آستین ها را بالا زده' , 'چشمها را شست'  و به مبارزه ایدئولوژیک ,در میان رفقائی که با بینش اقتدارگرایانه مارکسیستی/لنینیستی و شعبات ریز ودرشت آن(از مائویسم گرفته تا استالینیسم, ترتسکیسم,کاستروئیسم و....)خط کشی قاطع کرده و خود را در زمره افراد,محافل و گروههای خود مختار (معروف به "اتونوم") ,موقعیت آفرینان وآنارشیست قلمداد میکنند, دست بزنیم . بهمین منظور و در این راستا ,در اینجا, توصیه میکنم که رفقا به مطالعه دقیق جزوه "آزاد شدن", نوشته رفیق آنارشیست آمریکائی(*) جیمز هراد (به انگلیسی و با ترجمه نویسنده این سطور)  در شماره های 2 تا 4 نشریه "نه خدر" رجوع کنند(**) .( ناگفته نماند من درهمین جا, نشریه مجازی "نه سخد", همان جزوه را تحت عنوان " آنارشیسم ~ کماکان تنها تئوری انقلاب ضد سرمایه داری" , در چند بخش, باز تکثیر کرده ام) . باشد, تا در روند این مبارزه 'فلسفی-ایدئولوژیک' بتوانیم به گسترش مبارزات روزمره مان برای تحقق آرمان رهائیبخش بشری(آنارشی یا همان سوسیالیسم آزادیخواهانه) قدمهای استواری را برداریم .

زنده باد برپائی انجمنهای دموکراتیک مستقل محلی در هر کوی و برزن
زنده باد آزادی-زنده باد آنارشی
 پیمان پایدار
******************************
(*)   رفیق هراد چند سال بعد جزوه فوق را با اضافه کردن 90 صفحه دیگر (و لیست وسیعی از کتاب های پایه ای) آنرا در دو نوبت بشکل کتاب در بوستون- ماساچوست, آمریکا به چاپ رساند. همانطور که قول داده ام ,در آینده نزدیک, اضافات فوق الذکر را نیز ترجمه کرده و کل کتاب را با ویراستاری دقیقتر بشکل 'پی دی اف' به رفقا و علاقمندان ارائه خواهم داد .

 قسمت اول
پیشگفتار                         
در اینکه  تئوری مارکسیسم,بخصوص مارکسیسم- لنینیسم,شکست مفتضحانه ای را متحمل شده است جای هیچ شک و شبهه ای نمی بایست در میان باشد.همین بس که با تحلیلی عمیق به ماهیت اقتصادی و سیاسی-فرهنگی در انقلاب اکتبر1917 روسیه , انقلاب چین درنیمه قرن بیستم-1949 -و دیگر"انقلابات" در اقمار بلوک شرق, که در حقیقت چیزی جز سرمایه داری دولتی در عمل نبوده اند, و ماهیت نحس کنونی شان, که چیزی جز دال بر سرمایه داری مافیائی نمی باشد, انداخته تا این حقیقت بر همگان آشکار گردد

از طرف دیگر, برای آنهائی که هم و غم مبارزات ضد سرمایه دارانه و ساختن آتیه بشریت, در
 جامعه ای انسانی بدور از استثمار و از خود بیگانگی, کماکان  دغدغه فکریشان میباشد, بمانند روز روشن است که  تئوری آنارشیستی از انقلاب همزمان با مارکسیسم -وخود شخص مارکس-رشد کرد و درعمل(بطور مثال با شرکت مستقیم باکونین در دوران انقلاب1871 "کمون پاریس" وتا خیر دو ماهه مارکس و پیروانش از دفاع از این اولین انقلاب پرشور ضد سرمایه دارای, که حاکی از شک و تردید آنها مینمود) حقانیت خویش را ثابت گردانیده است.غرض از این نوشتار نه اینست که این حقیقت تاریخی را "ثابت" کند (که طبعا مشکل هیچکس را در حال حاضر حل نمیکند) بلکه توضیح  وتشریح ترفندهای گوناگون از این تئوری از بدو حرکتش  تا کنون از یکطرف و طرح اصولی ترین شکل/نوع آن بعنوان تئوری انقلابی برای عصر کنونی میباشد. نشان دادن این امر که برای نابودی  سیستم سرمایه داری کماکان نیاز به داشتن تئوری منسجم و سیستماتیک انقلابی اصلی انکار ناپذیر میباشد(*). بدیگر سخن انقلاب اجتماعی بدون داشتن تئوری انقلابی حرفی پوچ بیش نیست
========
مقدمه
بینش آنارشیستی از همان بدو اختلاف تئوریک وعملی باکونین با مارکس و مارکسیسم( یا همان سوسیالیسم "علمی" )رقم خورد. در اینکه انقلاب را خود توده ها بسرانجام میرسانند از قرار هیچ اختلاف اولیه ای در میان نبود.اما همینکه با جرقه حرکت خود بخودی توده ای-کارگری در پاریس و تشکیل ضربتی "کمون پاریس" ایده اولیه انقلاب مادیت پیدا کرد- و در طی دو ماه شهر در دست کموناردها  لرزه بر تن بورژوازی انداخت- بود که در عمل با خط و خط کشی  راه سوسیالیست ها آزادیخواه(بدون آقا بالا سر ) یا همان آنارشیست ها  را با سوسیالیست های اتوریته گر(هواداران مارکس و مارکسیسم) جدا ساخت

اینکه مارکس نطفه پایه ای تفکر حزبی(بخوان لنینی) را بنیان گذارد نیز شکی نمی بایست باشد.او این دوران "گذار" از سوسیالیسم به کمونیسم را "دیکتاتوری پرولتاریا" ارزیابی کرد و بر آن مهر خویش را کوباند.حال آنکه از همان اول باکونین با دیدی بغایت فراتر از چهار انگشت جلوی دماغ آقای فیلسوف و روشنفکر (یعنی همان جناب مارکس)این را چیزی جز "حکومت دیکتاتوری حزب آقا بالا سرها" نمیدید ونخواند. تاریخ حکم درست بودن تز او را ثابت گرداند. بقیه اش برای همگان بمانند کریستال آشکار و لزوم به تکرار آن نمیباشد.

خواندن مطالب دیگر »